فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
وقټے ازشوڹ سواݪ میکنے هدف شما اݪاݩ دقێقا چٻھ؟!
میگہ خب همیڹ چیز دیگھ...
بہ همیڹ سادگۍツ
همیڹ چیز دیگھ!:)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
روزی که فوتی کرونا صفر شد....❤️
اصلاح طلب دنبال اینه که به روحانی ربطش بده💬
برعنداز دنبال اینه که به رضاشاه ربطش بده😒
روشنفکر هم دنبال کشیدن جدول تناسبه😏
اما موقع فحش به رئیسی همشون متحد میشن🚶♂
کِی وقتش میرسه انقلابیا با هم متحد بشن؟🤔
-1552146686_-2140853424.mp3
14.2M
💔
🎙 بشنوید | صوت کامل سخنرانی رهبر انقلاب در مراسم سیوسومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله). ۱۴۰۱/۰۳/۱۴
#امام_خامنه_ای
#رحلت_امام_خمینی
💔
و فرمود:
"هر کس را با آنچه دوستش دارد، محشور مےکنم"
آرامگاه شهیدی که از شدت ناله در فراق امام خمینی، جان داد
#شهید_هوشنگ_بهمئی_زاده
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
«همان گدای قدیمی كه داشتی داری
همان امام رضایی كه داشتم دارم»♥️🪴
-یاامامرئوف-
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت247 - کس دیگها
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت248 کنارم تکیه داده به دیوار و میگوید: - مردهشورت رو ببرن. آخرشم نذاشتی روغن کرچک بهت بدیم ببینیم چی میشه.😁 میخندم؛ مثل کمیل.... رایسین و اثراتش اما از ذهنم محو نمیشوند. رایسین، سمِ لعنتیِ کشندهای ست که برای ساختنش یک لیسانس شیمی و چند ماده ساده لازم است. هم از راه تنفس و هم از راه بلع میتواند وارد بدن شود و در هر دو صورت، طی چند روز آدم را راهی گور میکند. رایسین را با قتل گئورگی مارکوف -یک نویسنده و روزنامهنگار بلغارستانی- در سال ۱۹۷۸ میشناسند. کاش دکتر اشتباه حدس زده باشد... چون اگر حدسش درست باشد، یعنی راهی برای نجات آن دو متهم نیست.😔 سرم گیج میرود و تیر میکشد. پاهایم سست میشوند. درد زخمم امانم را میبرد. تنگی نفس دارم. میخواهم تکیه از دیوار بردارم و به سمت صندلیها بروم که بنشینم؛ اما نمیتوانم. چشمانم سیاهی میروند. من انقدر ضعیف نبودم... تار میبینم همهجا را. زانوانم طاقت نمیآورند و رهایم میکنند روی زمین. *** خلسه شیرینی ست. یک خواب آرام؛ چیزی که خیلی وقت است ندارمش. میل شدیدی برای خواب و بسته نگه داشتن چشمانم دارم؛ مانند وقتی بچه بودم و صبحهای جمعه، از رختخواب گرم و نرمم دل نمیکندم و تا ظهر میخوابیدم. رایسین... دو متهم... وای خدایا! 😱 من اینجا خوابیدهام و پرونده روی هواست؟ سریع چشم باز میکنم و مینشینم. انقدر ناگهانی که سرم دوباره گیج میرود. کمیل بالای سرم ایستاده و شانههایم را میگیرد: - اِ آقا چرا بلند شدین؟ بخوابین... با کف دست، چشمانم را میپوشانم که سرگیجهام آرام شود. روی تخت بیمارستانم. و به یکی از دستانم سرم وصل است. میگویم: - چرا منو آوردین اینجا؟ - بچهها گفتن از هوش رفتین. آقا این مدت خیلی خودتون رو اذیت کردین. نه خواب حسابی داشین نه خورد و خوراک درست. خودم میدانم چکار کردهام. این را هم میدانم که توی قبر، فرصت کافی برای خواب دارم. میپرسم: - چقدر وقته بیهوشم؟ - یکی دو ساعتی میشه. منم بالای سرتون بودم که مراقبتون باشم. بله دیگر... تروریستهای نه چندان محترم، کار را به جایی رساندهاند که وقتی بیهوشم هم یکی باید کنار سرمم کشیک بکشد که یک وقت داروی خطرناک داخلش نریزند.😐 قربانت بروم خدا! سردردم آرام میشود. سرحالترم. نتیجه نمونهبرداری از غذا چه شد؟ نتیجه آزمایش آن دو متهم... اصلا زندهاند یا نه؟ پاهایم را میگذارم روی زمین که از تخت پایین بیایم؛ اما دکتر سر میرسد و جلویم را میگیرد: چکار میکنی؟ باید سرمت تموم بشه!😲 همان پزشک معالج آن دو متهم است. حتما خبری دارد ازشان. لجبازانه ابرو بالا میاندازم: - اون دوتا مریض چی شدن؟ - اونا رو ول کن، خودت داغونتر از اونایی. مهلت نمیدهد جوابش را بدهم. ادامه میدهد: - درجریان پرونده پزشکیت هستم. داری خودتو نابود میکنی. این حجم فشار عصبی و جسمی برات مثل سمه. آسیبی که ریهت دیده جدیه و نباید بهش خیلی فشار بیاری. پزشکان و پرستاران این بیمارستان با بچههای ما هماهنگ هستند، اما دیگر نه در این حد که در جریان پرونده پزشکی من هم باشند!🙄 همین مانده ربیعی کل تهران را که نه، کل کشور را از مجروحیت ریه من باخبر کند. لجم میگیرد از توصیههای خندهدارش. این که به یک مامور امنیتی بگویی حین کار، فشار عصبی تحمل نکن، مثل این است که به یک ماهی بگویی موقع شنا کردن بالههایت را تکان نده. نمیشود که! دلش خوش است. سرم را از دستم بیرون میکشم. میسوزد و سوزشش همراه جریان خون، میرسد تا قلب و مغزم. دست میگذارم روی جای سوزن سرم تا خونش بیرون نریزد. کمیل دستپاچه میشود و از جعبه کنار تخت، یک دستمال کاغذی دستم میدهد. دستمال را فشار میدهم روی جای زخم. سرخ میشود کمی. دکتر چشمغره میرود: - چقدر لجبازی!😒 بیتوجه به خشم دکتر، از جا بلند میشوم. هنوز کمی ضعف در پاهایم هست؛ اما نه در حدی که نشود تحمل کرد. زخم دستم را فشار میدهم و به دکتر میگویم: - حالشون چطوره؟ - اصلا خوب نیست. درضمن، گزارش نمونهبرداری از غذاشون هم وقتی بیهوش بودی رسید. غذا سالم بوده. هیچ اثری از سم دیده نشده. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 @istadegiقسمت اول
4_5953855863838998772.mp3
6.15M
💔
#اگهنمیتونےبہنامحرمنگاھنڪنےٖ
وباهاشارتباطـنداشتہباشے
حتمااینصوتـروگوشـڪنـ! ❪📻🌻❫
🎧 #پادڪست
🎤 #حاجآقادارستانے
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
+ بابا مواظب باشیا
-که چی؟
+که نمیری 😭💔
"شهید جاویدالاثر سید مصطفی صادقی"
سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
🌷 گردهمایی بیعت بانوان اصفهانی با ولایت
🔻 یکشنبه ۱۵خرداد ماه ساعت ۱۷:۳۰
گلستان شهدای اصفهان
رسانه باشید🌸
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بعضی داغ ها سردشدنی نیستند... خاکی که قرار بود سرد کند داغ دل را حالا میجوشد و میخروشد و داغ نب
💔
”بعد از #شهادتش هم حواسش به مشکلات همه هست“
به دخترم #زینب که نگاه میکنم، پیش خودم میگویم:
"کاش بزرگتر بودی تا طعم عموداشتن را میچشیدی؛ آن هم عمویی مثل #آقاجواد.
دلم میخواست طعم زندگی کردن با عمویت را میچشیدی..."
این ها را که میگویم دلم میرود پیش #فاطمه.
فدای دل فاطمه بشوم.
امان از دل فاطمه💔
راوی: همسر برادر #شهید_جواد_محمدی
قسمتیازکتاب #دخترها_بابایی_اند با اندکی تغییر
#شهیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔
از جمله معجزات قرآن
گنجاندن شان وصف مولاست
یک باغ ولایتش بهشت است
در هر دو جهان بهشت از ماست
هر رشته کارخانه صنع
در دست خدا به دست مولاست
#مجذوب_تبریزی
السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام.
السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها.
#مولاعلیجانم
#یکشنبه_های_علوی_زهرایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
#بسم_الله
❣ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ...
#با_من_بخوان.
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
فرمود: خوف آن دارم که کاری کنیم که امام زمان سلام الله علیه پیش خدا شرمنده شود.
و او همان است که آیت الله بهاالدینی درباره اش فرمود: #خمینی فهم معصوم یافته است.
#حضرت_روحالله
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شیطان_میگه: امان از #شب_قدر #تصویربازشود #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3n
💔
#شیطان_میگه:
اصلا انگار خدا این نماز رو گذاشته رشته های منو پنبه کنه🤬🤬
#تصویربازشود
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#دم_اذانی
#بسم_الله
إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّي
به سمت خدا برویم...مهاجرت به خدا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
آغاز رهبری امام خامنه ای ، سایه سر امت
اسلامی مستدام .
این کلیپ را برای همبستگی با رهبری انتشار دهید تاچشم دشمنان کور شود
برای استوری و وضعیت واتساپ هم مناسب است
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 یا مرگ یا خمینی
به یاد عاشورای #کفن_پوشان ورامین و پیشوا که اولین فصل خونین مبارزه با طاغوت را در سال ۴۲ رقم زدند.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
نبی اکرم (ﷺ) به عزرائیل فرمودند:
آیا امتم سختی مرگ را درک خواهد کرد. فرشته مرگ عرض کرد: بله
اشک از چهره مبارک خاتم الانبیاﷺ جاری شد. خداوند متعال فرمودند: ای محمد(ﷺ) اگر امت تو بعد از هر نماز آیت الکرسی را بخواند، وقت مرگ یک پایش در دنیا و پای دیگرش در بهشت خواهد بود......
اگر توفیقی نصیبت شد به دیگران هم اطلاع رسانی فرمایید .
*اگر یک نفر به این حدیث عمل کند برای شما صدقه جاری است.ان شاءالله*
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞@aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت248 کنارم تکیه
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت249 - حالشون چطوره؟ - اصلا خوب نیست. درضمن، گزارش نمونهبرداری از غذاشون هم وقتی بیهوش بودی رسید. غذا سالم بوده. هیچ اثری از سم دیده نشده. غذا سالم بوده... احتمالا محسن با فهمیدن این موضوع بال درآورده. رو به کمیل میکنم: - محسن کجاست؟ - برگشت خونه امن، من اومدم بجاش. نمیدانم خوشحال باشم یا ناراحت. حالا باید رد کی و کجا را بزنم؟ باید سراغ کی بروم؟ حالا باید رد کی و کجا را بزنم؟ باید سراغ کی بروم؟ میتوانم مطمئن شوم نفوذ در تیم خودم نبوده؟ نه... شاید از یک راه دیگر مسموم شدهاند... خودم را میرسانم پیش جواد که مقابل بخش مراقبتهای ویژه کشیک میدهد. جواد من را که میبیند، وحشتزده میگوید: - آقا به خدا هیچکس بجز دکتر و پرستار نرفته اون تو. هیچ اتفاقی نیفتاده براشون... فکر کنم تهدیدم مبنی بر کشتنش را جدی گرفته و این واقعا خوشحالکننده است؛ چون تهدیدم جدی بود. میگویم: - خب دیگه. برو اداره، ماموریتت همونایی هست که روزهای قبل بود. کمیل، تو هم برگرد. چشمهای هردو گشاد میشود و کمیل برای منصرف کردنم دست و پا میزند: - آقا... من باید با شما باشم! - سرتیمت منم و الان به این نتیجه رسیدم که لازم نیست باشی. - ولی... قدم دیگری به سمتش برمیدارم، طوری که دقیقا مقابلش قرار بگیرم. به چشمانش خیره میشوم و میگویم: - دو شب پیش همین دوتایی که اینجا دراز به دراز خوابیدن، میخواستن کلکم رو بکنن و از پسشون براومدم. کمیل آب دهانش را قورت میدهد و آرام سر میجنباند که یعنی چشم. کمیل و جواد را راهی میکنم و خودم مقابل اتاق دو متهم در آیسییو کشیک میکشم. کسی سر شانهام میزند؛ پزشک است. برمیگردم و با چهرهای درهمتر از قبل مواجه میشوم: - جواب آزمایش اومد. - خب؟ - حدسم درست بود. رایسینه. کاش میشد الان دوباره غش کنم؛😅 چون موقعیت خیلی مناسبتر از قبل است برای غش کردن! خودم و و قیافهام و ذهنم را جمع و جور میکنم و قبل از این که حرفی بزنم، پزشک ادامه میدهد: - مسمومیت از راه بلع بوده؛ برای همین علائم گوارشی دادن. همون اول که آوردنشون من معدهشون رو شستشو دادم؛ اما نمیدونم چقدر فایده داشته... - خب... هیچ دارو و پادزهری... - نیست. متاسفم. احتمالا تا چند روز آینده میمیرن. با تمام توان، نفسم را بیرون میدهم و میان موهایم چنگ میاندازم. در دوره سمشناسی گفته بودند رایسین پادزهر و درمان خاصی ندارد؛ اما انتظار داشتم از آن موقع تاحالا، علم یک راه حلی برای سمِ کوفتیِ رایسین پیدا کرده باشد! حالا اهمیت پرونده و اینها به درک، جوانهای مردماند که دارند از دست میروند... بالاخره جرم هم اگر مرتکب شده باشند، خانوادههاشان که گناه نکردهاند... به دکتر میگویم: - هیچ راهی نداره؟ - نه. بستگی به میزان سمی داره که توی بدنشون هست. ما همه تلاشمون رو میکنیم، ولی فکر کنم بیشتر باید منتظر معجزه بود. و میرود. معجزه... امداد غیبی... چیزی که در آن غرق بودهام و با این وجود، باز هم تشنهاش هستم... من میمانم و راهروی خالی آیسییو. من میمانم و تشنگی شدید برای یک معجزه... #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 @istadegiقسمت اول