eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
1401.07.14-Panahian-MeidanImamHossein-AyandeAzAneIranihast-96k.mp3
9M
💔 یک کلیپ صوتی فوق العاده😊😍 🔉 آینده از آنِ ایرانی‌هاست 🔰 اجتماع تجدید بیعت با امام زمان(عج) تهران، میدان امام حسین(ع) ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ولی من میگم این دشت که ایران می‌نامندش، است... مجنون هایی که ـیشان ، خدا بود ... هر وقت شعرهای می‌خوانم شهدا برایم مجسم میشوند... با همین نیت شهدا اینو بخونید👇 مجنون غریب دل شکسته دریای ز جوش نانشسته یاری دو سه داشت دل رمیده چون او همه واقعه رسیده با آن دو سه یار هر سحرگاه رفتی به طواف کوی آن ماه بیرون ز حساب نام لیلی با هیچ سخن نداشت میلی هرکس که جز این سخن گشادی نَشنودی و پاسخش ندادی آن کوه که نجد بود نامش لیلی به قبیله هم مقامش از آتش عشق و دود اندوه ساکن نشدی مگر بر آن کوه بر کوه شدی و می‌زدی دست افتان خیزان چو مردم مست آواز نشید برکشیدی بی‌خود شده سو به سو دویدی وانگه مژه را پر آب کردی با باد صبا خطاب کردی کی باد صبا به صبح برخیز در دامن زلف لیلی آویز گو آنکه به باد داده تست بر خاک ره اوفتاده تست از باد صبا دم تو جوید با خاک زمین غم تو گوید بادی بفرستش از دیارت خاکیش بده به یادگارت هر کو نه چو باد بر تو لرزد نه باد که خاک هم نیرزد وانکس که نه جان به تو سپارد آن به که ز غصه جان برآرد گر آتش عشق تو نبودی سیلاب غمت مرا ربودی ور آب دو دیده نیستی یار دل سوختی آتش غمت زار خورشید که او جهان فروزست از آه پرآتشم بسوزست ای شمع نهان خانه جان پروانه خویش را مرنجان جادو چشم تو بست خوابم تا گشت چنین جگر کبابم اصلا یاد صبحگاه دوکوهه افتادم🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت ششم»» کاک رسول فورا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت هفتم»» بابک رو برگردوند و صورتشو گرفت کنار سینه اش. قمقمش درآورد و چند قطره آب ریخت تو دهن و گلوی خشک بابک. دستمالش درآورد و صورت بابک رو یه کم تمیز کرد. هنوز صورت بابک طبیعی نبود و اثر خون و زخم، بیشتر از این حرفا وجود داشت. بعد از چند لحظه بابک رو بلند کرد و در حالی که رو دستش بی هوش بود، با احتیاط و قدم قدم از اونجا خارج شد. مرد داشت تو تاریکی و با چراغ خاموش رانندگی میکرد ولی از بابک روی صندلی های ماشینش خبری نبود! گوشیش رو درآورد و متن پیامکی را نوشت و برای کسی فرستاد که به جای اسمش، سه تا نقطه ذخیره کرده بود. متن پیامک این بود: جونوری که امروز با کابل افتادم به جونش به صبح نکشید و تموم کرد. میترسم اگه جنازه اش اینجا باشه، دردسر بشه. اینو نوشت و گوشیشو گذاشت روی صندلی بغلیش. بعد از چند دقیقه صدای پیامک اومد. برداشت و بازش کرد و دید نوشته: به درک! دفنش کن و خلاص. مرد که همون شکنجه گر3 بود، لبخندی زد و سیگاری از جیبش درآورد و روشنش کرد و یه آهنگ بی کلام گذاشت و به مسیرش ادامه داد. 🔹 شب – مسیر جاده خاکی مینی بوس دهاتی ها در مسیر جاده خاکی بود. ده دوازده نفر مسافر داشت که همشون خواب بودند و شاگرد شوفر هم روی صندلی بغل راننده خوابش برده بود. راننده هم گاهی خمیازه میکشید و دهانش را به پهنای صورتش باز میکرد. آهنگ قدیمی تُرکی هم روشن بود و وقتی راننده دید داره خوابش میبره، یه کم صداشو بلندتر کرد ولی اثری نداشت. ازطرف روبرو، پیرمرد موتوری در حال رفتن در مسیرش بود. چراغ موتورش سوسو میزد تا اینکه کلا خاموش شد. یکی دو بار با انگشت شستش، دکمه چراغ موتورش را امتحان کرد ببینه روشن میشه یا نه؟ دید روشن نمیشه. یکی دو بار با دست زد به جعبه چراغ جلویی اما دید کار نمیکنه. بی خیال شد و به راهش ادامه داد. از طرف دیگه، شکنجه گر3 همین طور که رانندگی میکرد به دور و برش دقت میکرد. انگار دنبال چیزی میگشت. حتی یکی دو بار هم سرعتش کم کرد و با دقت به دور و برش نگا کرد اما چیز خاصی ندید و به مسیرش ادامه داد. راننده مینی بوس دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و مسیرش را تار میدید. تا اینکه بی اختیار گردنش کج و جاده از جلوی چشمش به طور کامل محو شد. موتوری روبرو هم به خیال اینکه از کنار مینی بوس رد میشه، خیلی عادی به مسیرش ادامه داد و به خاطر نور زیادی که از مینی بوس به چشمش میخورد، راننده خوابیده و گردن کج شده اش را ندید. تا اینکه دست راننده مینی بوس که روی فرمون بود، کم کم شل شد و فرمون به تدریج منحرف شد و به سمت دیگرِ جاده رفت. یعنی همان مسیری که پیرمرد موتور سوار داشت از روبرو می آمد. تا اینکه کامل به هم نزدیک شدند و مینی بوس با همان سرعتی که داشت، محکم با موتور و موتور سوار بیچاره برخورد کرد. شکنجه گر3 که به طرف پایین جاده رانندگی میکرد و به پایین تپه اِشراف داشت، ناگهان دید که صدای مهیبی اومد. فورا سرشو برگردوند به همان طرف که صدا آمد. تو همون تاریکی به زور دید که مینی بوس محکم به یک چیزی برخورد کرده و در حال چپ شدن به پایین تپه است. صحنه وحشتناکی بود. اینقدر که با دیدن غلت خوردن مینی بوس با صدای مهیب و برخورد با سنگ های بزرگ، چشمش گرد شده بود و به وحشت افتاد. توقف کرد و با چشمانش مسیر سقوط و لته پاره شدن مینی بوس به پایین تپه را تعقیب میکرد. فکری به ذهنش رسید. نگاهی از طریق آیینه جلو به طرف صندوق عقب کرد. دنده عوض کرد و راه افتاد. یک دو ساعت گذشت. جمعیت زیادی در حیاط و راهروی بیمارستان جمع شده بودند و در حال جا به جا کردن تصادفی ها و اموات و مجروحان از ماشین های آمبولانس و سایر ماشین ها به تخت های بیمارستان و بردن به طرف بخش اورژانس بودند. یکی از پرستارها از یکی از محلی ها پرسید: چند نفرن؟ مرد جواب داد: نمیدونم. کلا دوازده سیزده نفر! پرستار که مشخص بود با دیدن آن صحنه هولناک از آن همه آدم درب و داغون هول شده با صدای بلندتر به بقیه گفت: همشونو بیارین اینجا ... از این طرف ... سریع تر! مسیر آمبولانس ها تا بخش، مملو از رفت و آمد سریع دکتر و پرستار و مردم بود. ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @aah3noghte💕
💔 می‌جوشه تو رگ هر ایرانی خون برای دل‌هایی که از جسارت به پرچم مقدس و تصاویر حاج قاسم عزیز، خونه... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 به وعده های سید علی امیدوار باشید وقتی امام خمینی (ره) فرمودند: این انقلاب پیروز خواهد شد و شاه خواهد رفت و حضرت آقا فرمودند: آمریکا هیچ غلطی نخواهد کرد، و بعد از آنهمه هیاهوی حمله نظامی به ایران توسط آمریکا در چند دهه گذشته، همه دیدند هیچ غلطی نتوانست بکند. وقتی که به سید حسن نصرالله فرمودند: در مقابل اسراییل پیروز خواهید شد اگر استقامت کنید، به اذن الله و این امر، و در ۳ جنگ متوالی اسراییل شکست خورد💪🏻 آنگاه که سیدعلےجان فرمودند: سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد و داعش شکست می خورد و بشار اسد نیز خواهد ماند و اکنون پس از چند سال همه دیدیم که شد👌 آنگاه که فرمودند: ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد و شد آنگاه که: خطاب به عربستان در حمله به یمن فرمودند: شما یقینا در مقابل مجاهدان یمنی خواهید خورد. و حال پس از حدود ۷ سال تجاوزگری عربستان، همه فضاحت شکست ارتش عربستان و ائتلافش را می بینیم و اما در حال حاضر ایشان برای آینده ایران و منطقه نیز پیش‌بینی‌هایی را علنا اظهار فرموده‌اند: 👈اسراییل تا آینده را نخواهد دید. 👈جوانان را به چشم خود خواهند ديد 👈عربستان به دست خواهد افتاد 👈 قله های عظیم دنیا را فتح خواهد کرد وعده ها وعده های عجیبی است، و بسیار بزرگ، وعده ها از جنس پیش بینی تحلیل گران استراتژیک نیست ✅ وعده ها از جنس وعده های اولیای الهی است👌🏻 ✅ و از آینده خبر می دهد، از آینده ای و برای ما ایرانیان و ملتهای مسلمان ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به وعده های سید علی امیدوار باشید وقتی امام خمینی (ره) فرمودند: این انقلاب پیروز خواهد شد و شاه
💔 ✔️باور کنیم اينها وعده های الهی است که از زبان این خارج می شود ✅ امام خامنه‌ای از اولیابزرگ خداست ✔️مشکلات مادی هست، و ان‌شاء‌الله برطرف خواهد شد اما رستاخیزی بزرگ در حال وقوع است که این مرد بزرگ دارد یکی به یکی آنها را به ما می گوید و وعده می دهد ✅ باور کنیم به یاری خداوند خبری در راه است ✅ از هیاهوی بیگانگان در اطراف کشور هراس نداشته باشید: 👈این کشور صاحب دارد ✅ باور کنیم همانطور که آقا سیدعلی فرموده: 👈نفس های آخر دشمن است. نشر این پیام برای انقلابیها، وظیفه است😊 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ما را آفریده اند برای در مسیر سخت خالص که شوی... منقطع اگر شوی... لاجرم شهید خواهی شد ... حال این راه و این تو گر مرد رهی "بسم الله" ... 💞 @aah3noghte💞
💔 طورۍزندگۍکن ڪه وقتۍ بهت گفتن الهۍخدایڪۍمثل خودت‌روبهٺ‌بده. راحت‌بتونۍ بگی ... !!♥️🌱 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 حجت برای ما تمام است! دیگر هیچ چیز نمانده... همه ی گفتنی ها را گفت، همه ی مرثیه ها را خواند، همه ی فریادها را بر سر آمریکا کشید، همه ی خون دل ها را خورد همه ی فحش ها و ناسزاها را شنید، همه ی اسارت ها را کشید، همه ی خاکها را به دنبال معشوقه ها تفحص کرد ، همه ی معشوقه ها را به عاشق ها رساند، همه ی غربت ها را چشید، همه ی دشت ها و بیابانها را به دنبال شهادت گشت همه ی دویدن ها و نرسیدن ها هم سهم ما شد ، همه ی جان کندن و جان ندادن ها ، همه ی خون دل خوردن و خون ندادن ها .. حجت برای ما تمام است! فقط مانده که حجت الله بیاید تا منور شود زمین به نور وجودش ، که آرام بگیرد دل و فتح نهایی را به تصویر بکشیم که بعد سال ها بنشینیم بالای قبر و اشک بریزیم که چشممان روشن بشود به چراغانی حرم ؛ که پایان بگیرد سکوت و فریاد سر بدهیم مظلومیت مادرمان را ! بیاید امام معشوق و اشک را نشان بدهد، محاسن به خون خضاب شده را نشان دهد ، از خفقان ها بگوید و معصومیت ها را فریاد بزند  بایستد رو به روی آمریکا سیلی بزند به صورت شیطان بزرگ ! و با سینه ای ستبر فریاد عدالت خواهی سر بدهد ! اللهـم‌عجـل‌لولیـڪ‌الفـرجـــ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 وقتی جنگ شد خیلیا رفتن واسه #دفاع خیلیا هم نبودن اون موقع تازه بعد از جنگ به دنیا اومدن اما ایدئو
💔 شهید سیدمرتضی آوینی: بنگر حـیرت عقل را و جرأت عـشـق را ، بـگذار عاقلان ما را به ماندن بخـوانند ... راحــلان طـریق می دانند که نیز در است. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 هیچ شبی، پایان زندگی نیست! از ورای هر شب دوباره خورشید طلوع می کند و بشارت صبحی دیگر می دهد این یعنی هرگز نمی میرد امیدت روز افزون ✨ شبتون بهشت
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔 🌹 🧡 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم....🌼 اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا🤲🏻🌺
💔 عمریست‌ نمک‌ سفره‌ۍ رامی‌خوریم و باز یادمان‌ می‌رود در همین‌ آشفته‌بازار هم به‌ یُمن‌ نفَس‌هاۍ توست‌ که‌ هنوز ماجرای "رُزِقَ الوَریٰ "جاری‌ست! ای‌صاحب‌نفسِ‌زمین؛ حالمان‌خوب‌نیست! تکانی‌ بده‌ ما را، تا با چشمان‌بیدار به‌ لحظه‌ی‌ طلوعت برسیم! اللهـم‌عجـل‌لولیـڪ‌الفـرجـــ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ﴿اِلهى‌کَیْفَ‌تَکِلُنى‌وَقَدْتَکَفَّلْتَ‌لى وَکَیْفَ‌اُضامُ‌وَاَنْتَ‌النّاصِرُ‌لى ﴾ -خدايا‌ چگونه‌ مرا وا مینهى درصورتى كھ عهده‌دار من شده‌اۍ؟ و چگونه مورد ستم واقع شوم و حال آنكھ تو يار منى؟ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 میشہ تـو‌ این شہــر بـین ایـن آدمـا روزی چنـد بار ؛ شھیــدشد.🕊 ؟؟ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 از نیروهای خدوم فراجا در پی درگیری با اراذل و اوباش اغتشاشگر به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید صبح امروز در مرکز پلیس فاتب تشییع و جهت خاکسپاری به زادگاهش درود منتقل خواهد شد. 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات امنیت اتفاقی نیست ... 💞 @aah3noghte💞
‌💔 ‌دانـهٔ تسبیـح مـا را حالتـی هرگـز نـداد ! بعـد از این در پاے خُـم انگـور بایـد دانـه ڪرد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت هفتم»» بابک رو برگرد
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت هشتم»» مسیر آمبولانس ها تا بخش، مملو از رفت و آمد سریع دکتر و پرستار و مردم بود. یه پرستار دیگه در بخش ایستاده بود و بقیه را رهنمایی میکرد: همین جا ... به ترتیب ... جا برای همشون هست ... پرستار اولی چشمانش را مالوند تا چهره ها را بهتر ببیند. سپس صداشو بلندتر کرد و به محلی ها گفت: اگه کسی اینا را میشناسه بمونه تا شناسایی بشن. یکی از محلی ها گفت: من مال همون اطرافم. پرستار پرسید: شما زنگ زدین اورژانس؟ مرد جواب داد: نه ... دیدم یه ماشین کنار جاده ایستاده و درِ صندوق عقبش بالاست. وایسادم ببینم چی به چیه؟ که دیدم یه مرد از پایینِ تپه اومد بالا و در صندوق عقبش بست و سوارش شد و رفت. فکر کنم اون زنگ زده. پرستار دوم پرسید: پس چرا رفت؟ کسی اونو ندیده؟ محلی گفت: ندیدمش. شاید ترسیده بمونه. همشون خوابیدند ردیف هم. سر و وضعشون خونی و همه بیهوش. پرستار از نفر اول شروع کرد و با چک لیستی که داشت، با همون محلی که گفته بود من اهل همونجام، شروع کردند به شناسایی. پرستار: اینو میشناسی؟ مرد: آره بیچاره. رانندشه. مرده؟ پرستار: آره. مرد: این چی؟ شاگرد شوفره! پرستار: اینم آره ... مُرده بنده خدا. مرد: این فلانیه ... اینم فلانی ... اینو نمیشناسم ... اینم آره ... مال روستای بغلیه ... اینم پسر فلانیه ... تا اینکه مرد محلی و پرستار به تخت آخر رسیدند. یه تکون هایی میخورد و حالش از بقیه بهتر بود اما تو حال خودش نبود و گاهی کلمات بی ربط و هذیان میگفت. پرستار: فقط این بی هوش نشده. اینو میشناسی؟ مرد سرشو به پسری که روی تخت خوابیده بود نزدیکتر کرد و گفت: نه ... نمیشناسم ... اصلا ندیدمش ... پرستار: داره هذیون میگه. فارسی حرف میزنه؟ مرد: آره انگار. خیلی واضح نیست. ولی آره ... فارسی حرف میزنه. پرستار: شاید پناهنده است. مرد: شاید ... ولی تو مینی بوس چی میخواسته؟ این مینی بوس داشته برمیگشته روستا! پرستار: چه میدونم آقا ... چه سوالایی میپرسی! خب دیگه ممنون ... دیگه به کمک شما نیازی نیست ... بفرمایید ... بفرمایید. مرد محلی که مشخص بود مشکوک شده، همینجوری که داشت از تصادفی ها دور میشد، چشمش به تخت آخر دوخته شده بود. برای چند ثانیه چشم ازش برنداشت. تا اینکه دیگه به سمت در رفت از بخش خارج شد. شکنجه گر3 دید که اون مردی که برای شناسایی رفته بود داخل، خارج شد و در حالی که پشتش به اون بود، از کنارش رد شد و رفت بیرون. شکنجه گر که داشت از آب سرد کنِ کنار بخش آب برمیداشت، چرخید و از لا به لای در نگاهی به تخت تصادفی ها کرد و بابک را دقیق تر روی تخت آخر دید زد. وقتی دیدش انگار خیالش راحت شد. گوشیشو بیرون آورد و همین طور که داشت آب میخورد، یواشکی از بابک از فاصله دور عکس گرفت و بعدش گوشیشو گذاشت تو جیبش. آب خوردنش که تموم شد، لیوانش انداخت تو سطل و مثل یه مراجعه کننده معمولی، از بیمارستان خارج شد و رفت. ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @aah3noghte💕
💔 مانده ام در کار خلق تابستان به بهانه ی گرما برهنه میشوند و زمستان به بهانه ی سرما، برهنه تر چه با وقاری تو اۍ دختر زمستانۍ که چادرت ٬بهار و زمستان همراه اول و آخر توست👌🏼 ... 💞 @aah3noghte💞