eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 راه حق، پیر و جوان نمےشناسد، جوان باشی یا موی‌سپید کرده، حق را که بشناسی، آتش دفاع از حق، قلبت را
💔 فراق... و ماادرئڪ فراق! سوز زخم فراق تا مغز استـخوان آدمے نفوذ مےڪـند و فقط خدا رحم ڪند به آنڪہ به این درد به این هجـر و به این سوز، مبتلا شده!🥀 آقاے اصغر چنان در فراق مرادش مےسوخت که هُرم این آتش، بقیه را هم مےسوزاند... 🔥 نمےدانم ولی شاید هر ڪسے او را مےدید به یاد سردار مےافتاد... الغرض! ما ڪه نمےدانیم چطور ولی شاید همان اشڪ های نیمه شب آقای اصغر ڪار خودش را کرد و عاقب این فراق به وصال منتهی شد... در سالروز شهادتش، دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #مسلمانی_زیباست 💓 سلسله رفتارهای خداپسندانه، برگرفته از سیره معصومین علیهم السلام با گفتاری روان
💔 💓 سلسله رفتارهای خداپسندانه، برگرفته از سیره معصومین علیهم السلام با گفتاری روان سلام✋ امیدوارم تمریناتونو هر روز دوره کنین و به انجام دادنش فقط در یک روز، قانع نباشین💯 تمرین امروز: 👈 صلوات 👉 امام صادق علیه السلام میفرمایند سنگین ترین عملی که روز قیامت در ترازوی اعمال گذاشته می شود صلوات بر محمد و اهل بیت ایشان است.. قرارمون این باشه بعد از یکی از نمازهامون صد صلوات هدیه کنیم به حضرت امام زمان علیه السلام.. ماه خودسازیه، تمرین برای ورود به ماه مبارک رمضان 💞 @shahiidsho💞
💔 اولین شهید اهل سنت مدافع حرم استان آذربایجان غربی اسماعیل شجاعی از اهالی بوکان پس از انجام آموزش‌های نظامی به دلیل عشق و علاقه فراوانی که به رهبر و اهل بیت داشت دی ماه ۹۴ عازم سوریه شد و پس از ۲۵ روز جنگ مسلحانه با تروریست‌های داعش در عملیات آزادسازی نبل الزهرا به شهادت رسید و لقب نخستین شهید مدافع حرم اهل سنت را گرفت. خانواده شهید شجاعی معتقدند شهادت پدرشان درس بزرگی است برای کسانی که فکر می‌کنند می‌توانند با اختلاف بین شیعه و سنی اسلام را تضعیف کنند. 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 امام خامنه‌ای: این انقلاب بی نام‌ خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست 💞 @shahiidsho💞
1_1977789414.mp3
6.79M
💔 ۵۷ ✴️اهل زُهد؛ راحت جان میدَن! زُهد؛ یعنی چی؟ یعنی اونقدَی به چیزی دل نبندی،که از دست دادنش، داغونت کنه و بدست آوردنش سرمستِت❗ از نعمتهات لذت ببر، اما وابسته شون نباش 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و نه یهو با داد بلن
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و ده مدنی هم لحظه آخر از موتورش پایین پریده بود و اونم داشت به طرف اون دو تا لندهوری میرفت که با آسفالت یکی شده بودند. محمد فورا دوربینو چرخوند و با دکتر، نگاه دقیقی به صحنه اطراف انداختند. دیدند امن هست و دیگه مشکل خاصی برای 400 نیست. رفت رو خط صدرا و مدنی و گفت: دیگه مهمون خودتونن. فورا انتقال به بیمارستان و بقیه کارا. مدنی: چشم. صدرا: رو چِشَم. محمد به دکتر گفت: دکتر لطفا هماهنگ کن زودتر به اینا برسن و صحنه تمیز بشه. بعدش محمد فورا رفت رو خطِ 400 و گفت: فرعی بعدی وارد شو و روپوش و کلاهت دربیار و بنداز دور. دور بزن به طرف 500 . زود باش. 400 گفت: چشم. همین الان. 400 مکس نکرد. سریع دوید و تغییر ظاهر داد و با لباس معمولی خودش و شالی که به سر داشت رفت وسط جمعیت. دید 500 و خانم چادریه و بچه اش نشستن گوشه پیاده رو. دیگه خیلی کسی به اونا توجهی نمیکرد. چون خیابونا شلوغ شده بود و درگیری پیش اومده بود. 400 به 500 رسید و گفت: خوبی؟ زنده ای دختر؟ 500 که نای حرف زدن نداشت، بچه ای که تو بغلش بود به 500 داد و گفت: راه بیفت. تو برو جلو تا منم این خانمه رو بیارم. 400 بچه رو گرفت تو بغلش. اولش چون شلوغ بود و فقط تلاش میکردند از اون معرکه نجات پیدا کنند توجهی به بچه نداشت. دید 500 داره زیر بغل خانمه رو میگیره و آروم آروم از اون سنگ فرش های پیاده رویِ لعنتی رد میشن و رد خون از خودشون میذارن. خانمه خیلی حالش بد بود. 500 فهمید که خانمه باردار بوده. تلاش کرد آرومتر حرکت کنه که خانمه اذیت نشه. حال خودشم بد بود. خیلی ازش خون رفته بود. ولی داشت مراعات خانمه رو میکرد که خانمه گفت: وای چادرم ... چادرم ... 500 که نا نداشت، خم شد و به زور از روی زمین، چادر خانمه رو برداشت و داد دستش. خانمه که جلوی چشمش سیاهی میرفت، به 500 گفت: بچم کو؟ 500 گفت: نگران نباش. پیشِ دوستمه. خانمه نفس نداشت ... از بس کتک خورده بود ... فقط وسط لب و دهن خونیش جمله ای گفت که ... گفت: داشت گریه میکرد ... تشنش بود بچه ام ... چرا ... چرا ساکته الان؟ سربازان گمنام ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
💔 بگذارید گمنام باشم... ڪہ بہ خدا قسم گمنام بودن بہتر است ، از اینڪہ فردا افرادے وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند . 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 خدایا! ما عاشق شهـــ🌷ـــادتیم و از تو مےخواهیم عاقبت با شهادت از دنیا برویم خوب مےدانی این آرز
💔 "پنج شنبه" است می شود محضِ رضایِ خدا "نگاهت" را خیراتِ دلم کنی؟🌱 کجایی؟ در ملکوت اعلی یا در عرش ڪبریا؟🕊 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 حال ما، در جنوب مثل موج است🌊 همیشه در تلاطم و بالا و پایین رفتن گـاهی همـه چیز تیـره و تار مےشود
💔 همه روزم، به شدت گرفته بود. لحظه‌ای آرامش نداشتم. لحظه‌ای نتوانستم بنشینم یا حتى روزنامه‌ای بخوانم، مردم پشت سرهم مى‌آمدند و درددل مى‌ڪردند و من نیز با آرامش گوش مےدادم و با سخاوت آنها را راضى برمےگرداندم... آخر روز، خسته شده بودم ولى روحم سرشار از نشاط بود. قلبم از عشق و امید مےجوشید و تعجب مےكردم كه هنوز زنده‌ام. خوش حال بودم كه در قله ناامید ى، در منتهاى فقر، در حضیض ضعف توانستم كه به مردم امید بدهم، به فقرا ڪمك كنم و به وحشتزدگان و ضعیفان، امید و اطمینان ببخشم... خوش حال بودم كه وجودم در این روز مفید بود.... یڪباره سیلاب اشك بر رخسارم جار ى شد چون به فقر و ضعف و درماندگى خود پى بردم و همه خوش حالى خود را بی اساس یافتم... اشك ریختم و بعد آرامش یافتم. 📚خدایا به سوی تو می آیم دست‌نوشته های 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 فراق... و ماادرئڪ فراق! سوز زخم فراق تا مغز استـخوان آدمے نفوذ مےڪـند و فقط خدا رحم ڪند به آنڪہ
💔 جمعه خود را معطر مےڪنیم با یاد شهید بی سر فاطمیون که هنگام شهادتش، دختر دردانه ای ۳ ساله داشت دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی چند بار گفت: «الو... الو...» بالاخره گفتم: «الو...» گفت: «سلام حاج‌خانم.» ـ سل
💔 آخرین بار که به مرخصی آمده بود گفت که خواب دیده ام شهید می‌شوم؛ می‌گفت من حضرت آقا را در خواب دیدم که به من وعده شهادت دادند؛ ولی من گیر خانواده ام، تو را به خدا بیا و از من دل بکن.🥀 من هم هر بار که می‌رفت و می‌آمد کلی نذر و نیاز می‌کردم که سالم برگردد... دیدار آخر ما در معراج الشهدا بود، در وداع آخر مادرشان گفت که تو خیلی مهمان نواز بودی و قسمش داد که به حرمت مهمان‌ها یک بار دیگر چشمانت را باز کن که من چشمانت را ببینم و در آنجا در تابوت چشمانش را باز کرد. راوی: همسر سالروزشهادت🥀 💞 @shahiidsho💞
💔 میگفت : ڪاری کنید که وقتی کسی می‌بیندتون احساس کنه شهید می‌بینه.. ✍🏻همون ڪسی که اینقدر شهیدانه زندگے کرد که عاقبت شهدایی شد.🥀 💞 @shahiidsho💞
💔 نیمه شعبان سال ۱۳۶۹ بود. گفتیم: امروز به یاد امام زمان(عج) به دنبال پیکرهای شهدا می‌گردیم. اما فایده نداشت. خیلی جست‌وجو ڪردیم. پیش خود گفتم: یا امام زمان(عج) یعنی می‌شود بی‌نتیجه برگـــردیم؟ در همـین حین چـهار پنج شقایق 🥀را دیدم که برخلاف شقایق‌ها که تک تک می‌رویند، دسته‌ای در یک جا روئیده‌اند. گفتم: حالا که دستمان خالی اســت، شقایق‌ها را می‌چـینـــم و بـراے بچه‌ها می‌برم. شقایق‌ها را که کندم،دیدم روی پـیشـانی یڪ شهـید روئـیده‌انـد. او نخستین شهیدی بود که پیدا کردیم. 💞 @shahiidsho💞
1_1977789776.mp3
6.98M
💔 58 ✅هرقدر بیشتر به تولدت فکر کنی، و براش برنامه های زیبا بچینی؛☺️ ☑نظامِ فکری و رفتاری تو، آروم آروم به سمتِ یه تولد زیبا و باشکوه تغییر میکنه. 👌از لحظه ی تولدت غافل نشو رفیق 🎼 💞 @shahiidsho💞
💔 شهادت یک بسیجی بر اثر یخ‌زدگی داوود جاودانیان از گردان امام حسین (ع) تیپ ۴۸ فتح استان کهگیلویه و بویراحمد صبح امروز در حین انجام وظیفه بر اثر برودت هوا و سرمای شدید دچار یخ زدگی شد و به شهادت رسید. 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و ده مدنی هم لحظه آخ
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 قسمت صد و یازده گفت: داشت گریه میکرد ... تشنش بود بچه ام ... چرا ... چرا ساکته الان؟ 400 که دو قدم جلوتر از اونا داشت حرکت میکرد و راهو باز میکرد که اونا بتونن رد بشن، یه لحظه دلش هوس دیدن صورت ماهِ بچه رو کرد ... همین طوری که آروم آروم داشت میرفت گفت: نگران نباش خانم ... بغلِ خودمه ... ایناش ... اینجاست ... بیا ... اولش دید پتوی روی صورت بچه خونیه ... اما توجه نکرد ... همین طور که حواسش به جلو بود ... یه لحظه پتوی دورِ صورت طفل معصوم رو برداشت ... یا امام حسین ... یا امام حسین ... برقش گرفت 400 ... با دیدن اون صحنه... لبخند از رو صورتش خشک شد و رفت ... دید گوشه پیشانی و شقیقه کوچیک و نرمِ طفل شیرخوار ... شکسته ... و مملو از خونِ گرمِ تازه است ... و بچه ضربه مغزی شده ... و خونریزی زیادی کرده و ... و در دم جان داده ... و چشمانِ معصومی که نیمه باز بود ... و لبِ کوچیکش ... که خشکِ خشکِ خشک بود ... در انتظار قطره ای آب ... و مادر مجروحی که پشت سرش ... میگفت: یک لحظه صبر کنین یه چیکه آب از این مغازه بگیرم و بریزم تو حلقِ بچه ام... 🔶 سه روز بعد ... محمد و معاون وزیر در اتاق کارِ معاون گفتگو میکردند. محمد گفت: شبنم بازداشت هست و در طول این چند روز، اعترافات مهمی کرده. از داخل، حتی پدرش هم پیگیری آزادی دخترش نیست و تا این ساعت، جایی ثبت نشده که طالعی بخاطر دخترش به جایی مراجعه کرده باشه! معاون وزیر قند را به محمد تعارف کرد و محمد هم برداشت. معاون گفت: اطلاع دارم که حتی ویژه برنامه ای درباره شبنم ساخته بودند که به محض انتشار خبر فوتِش توسط نیروهایی در لباس شخصی و لباس نیروی انتظامی، به طور هم زمان در شبکه های معاند پخش کنند. محمد گفت: جالبه که حتی باباش برای آخر هفته دیگه، بلیط رفتن به انگلستان را هماهنگ کرده بوده و همین یکی دو ساعت قبل کنسل کرده! لابد میخواسته برای مصاحبه علیه جمهوری اسلامی و انداختن مردن دخترش به گردن نظام، بره اونجا. -برنامه ات برای شبنم چیه؟ سربازان گمنام ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
شهید شو 🌷
💔 "پنج شنبه" است می شود محضِ رضایِ خدا "نگاهت" را خیراتِ دلم کنی؟🌱 کجایی؟ در ملکوت اعلی یا در عرش
💔 دلنوشته دخترانه شهدا پدرجان! سخت می شود قلم به دست گرفت و از تو نوشت🌷 وقتی نه قراری هست و نه مرهمی خسته ام از نبودن و ندیدنت 💔 خسته ام از نشنیدن صدایت 💔 خسته ام از حرف زدن با عکسی که جوابم را نمی دهد💔 خسته ام به اندازه ی تمام لحظات نبودنت💔 چگونه از همه دنیایت گذشتی و پای عهد و پیمانت ایستادی؟ چگونه از کودک پنج ساله ات گذشتی و راهی دیار غریبی شدی که تو را فرا می خواند؟ مگر نگفته اند که اهل بهشت بخشنده اند‌ پس نگاهت را به من ببخش🌷 پدر جان! در کجای آسمان نظاره گَرَم هستی بیا و بنگر این گلهای آرمیده بر مزارت را چه عطر خوشی دارند برایت یاس آورده ام 🌷 تمام کودکی ام در انتظار پدری میگذرد که روزی تفنگ بر دوشِ عقیده اش گرفت و با همسنگرانش رفت و به مهمانی خدا رسید 🕊 و من در تمام این اوقاتم بارها و بارها کوچه های غربت و تنهایی ام را به دنبال پدر میگردم🌷 چشم به دَر و گوش به زنگ خانه دوختم دفتر نقاشی ام پر است از تفنگ ، پوتین، ساک، پلاک و مردی با دو بال در آسمان🌷 بماند که چقدر معلم سر کلاس تکرار میکند بابا آب داد‌. بابا نان داد ولی... نمی داند که بابا جان 🥀داد! و من می‌نویسم همه ی آن جملات سنگین را باور داشتم که هر سفر کرده ای روزی بر می گردد آری برگشتی و به قولت وفا کردی🌷 با همه وجودم دوستت دارم و از اینکه فرزند توام به خودم می بالم و مطمئن هستم که مرا می بینی و میگویی دخترِ بابا چقدر شبیه خودم شده ای❤️ و این همه ی دلخوشی من است❤️ برای تسلای دل همه فرزندان شهدا 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 همه روزم، به شدت گرفته بود. لحظه‌ای آرامش نداشتم. لحظه‌ای نتوانستم بنشینم یا حتى روزنامه‌ای بخو
💔 گاهگاهى همه نظام و سازمان، تمامى دوستان و رزمندگان و هـمه آینده و سرنوشـت به یڪ ڪلمه من وابستـه بــود، آن منى ڪه نه امـید داشت و نه قدرت، نه رؤیای روشن و نه انتظارِ كمك... فقط بر اســاس توڪل به خدا، رضـــا به تقدیر و قبــول شــهادت، باز هم بر پاے خود ایستادم و همچون صخره موجهاى خطر و خوف، ناامیدى و یأس را برگرداندم، باز هم مسیر تاریخ را تغییر دادم... و همه‌اش بر مبنای احتمال بود و با خود مےگفتم، اگر یك در هزارباقى بمانم و سازمان ادامه یابد بازهم خواهم ایستاد. باز هم مقاومت خواهم كرد... 📚خدایا به سوی تو می آیم دست‌نوشته های 💞 @shahiidsho💞