💔
#دلشڪستھ...
و خداوند، شهدا را
از بینِ
عاشقترین بندگانش
برمےگزیند...
#شهدا
برای فرار از مسئولیت زندگی
#شهادت
را انتخاب نکردند
انتخابی برای حفظ اسلام
نابوی استکبار
و امنیت کشور...
ما را چه مےشود؟
که برای از زیر مسئولیت در رفتن، پیِ شهادتیم؟؟؟
#عاشقانه_های_شهیدجوادمحمدی و نازدانه اش #فاطمه
📸به وقت الاکلنگ بازی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 2 یخچال رو که باز کردم، میوه بود و آبمیوه و شیر و... هرچیز جز غذا😕 پس منظور مامان غذ
🔹 #او_را ...3
شاید توی دنیا هیچ کس مثل من و سعید اینقدر عاشق نبود😍
طاقت حتی یه لحظه ناراحتی همدیگرو نداشتیم...💕
هیچکس حق نداشت به نازدونه ی سعید کوچکترین بی احترامی کنه😌..
حتی پسرای دانشگاه هم میدونستن که حق نزدیک شدن به منو ندارن🚫
دیدن صورت بی روح و رنگ پریدم تو آینه خودم رو هم ترسوند...
چه برسه به سعید...
پس تا نیومده بود باید حسابی به خودم میرسیدم
👗💅💄👄👌
سریع دست به کار شدم، کرم و رژلب و خط چشم باریکم کار خودش رو کرد،
در عین بیحالی مثل هرروز خوشگل و به قول سعید "جیگر" شدم...
😉
در حال عوض کردن لباسم بودم که زنگ در به صدا دراومد.
سریع پله ها رو پایین رفتم و درو باز کردم.
دیدن چهره ی سعید،حتی از پشت آیفون هم حالم رو خوب میکرد.💕
از در که وارد شد با دیدن من سوتی زد....
-اوه اوه،اینو نگاااا
خانوم ما موقع مریضی هم ناز و تکه😍👌
چه جیگری شدی تو...
با گفتن "دیوووونه" خودمو تو بغلش انداختم....
❣هیچ جا به اندازه ی آغوش سعید برام گرم و امن نبود...
-آخه وروجک دیشب چقدر بهت گفتم تو این هوای بارونی و سرد پالتو رو از تنت درنیار؟؟🌧
پالتو رو که در آوردی هیچ،لج کردی شالتم از سرت برداشتی...😒
تو که اینجوری منو اذیت میکنی حقته...
اگه همون دیشب یه دونه میزدم تو گوشت الان حالت خوب بود😂😂...
-عههههه...😳 سعییید😒
-کوفت!
-بد☹️
-شوخی میکنم😁
ولی انصافاً یه چک میخوردی بهتر بود یا الان بخوای بری دو سه تا آمپول بخوری؟؟😜
-نخیرشم،آمپول هم نمیخورم.
تو که میدونی من چقدر از آمپول میترسم😰
-ههههه. مسخره ی لوس...😂
-لوس خودتیییییی😝
گاز محکمی از بازوش گرفتم و پله ها رو دو تا یکی بالارفتم و به اتاقم پناه بردم.
سعید هم پشت سرم دوید و وارد اتاق شد ...
✍"محدثه افشاری"
@Aah3noghte
@romane_Aramesh
#انتشارحتماباذکرلینک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 صحبت های خانم "عصمت احمدیان" مادر شهیدان اسماعیل و ابراهیم فرجوانی:
گلوی بریده پسرم را بوسیدم و آخ نگفتم
دست #بریده فرزندانم را زیارت کردم و آخ نگفتم ولی الان آخ میگویم برای #گرانی برای #بیکاری و #فحشا
💕 @Aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ...
فإِنَّ الْجِهَادَ☝️
بابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ
فتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِأَوْلِيَائِهِ
و فرمود مولای عارفان و زاهدان و نیکان که
جهاد درى است از درهاى بهشت،
خداوند آن را به روى #دوستان_مخصوص خود گشوده است
(نهج البلاغه خطبه 27)
گاهی نگاهت روی یک واژه خشک مےشود
زوم مےشوی روی یک ڪلمہ
و آن وقت مےنشینی به حسرت بُردن
غبطه خوردن
و اندوهی که قلبت را دگرگون مےکند 💔
اگر جهاد، آن درِ مفتوح برای خاصّان است
پس بنگـر #شهادت، چه اجری دارد
ببین خدا شهدا را از میان
کدامین بندگانش گلچیـن مےکند...
اگر اولیاءالله، لیاقت شرکت در جهاد را پیدا مےکنند
آنانکه شهد شیرین شهادت را چشیده اند،
چه مقامی نزد پروردگارشان خواهند داشت؟!
دلمان شهادت مےخواهد
نه باب جهاد برایمان مفتوح است
نه عملی در پرونده مان داریم که
امید بر شهادت داشته باشیم...
تنها خدایی داریم که
مهربانترین و رئوف ترین است
خدایی که خود فرموده "نزد گمان بنده ام هستم"..
و مےداند
ما به امید عطایش،
آرزوهایی طولانی و دست نیافتنی در سر داریم
"انّ لنا املاً طویلا"
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#شهیدجوادمحمدی
یه دل وابستھ، بےقرار و خستھ
به دعاهای رفیق شهیدش
دلبستھ...
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 انتشار نخستین بار
📹 نماهنگ| مدافع حرم
🔻 پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در نماهنگ «مدافع حرم» مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدارهای مختلف با خانوادههای شهدای مدافع حرم داشته است.
💕 @Aah3noghte💕
💻 @Khamenei_ir
💔
#دلشڪستھ_ادمین💔
#روز_مهندس را
بر معمار کبیر انقلاب تبریک مےگوییم
او که با یاد خدا
و سیره معصومین
همچو #ابراهیم، بت طاغوت را درهم شکست...
#شادی_روح_مطهرش_صلوات
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #دلشڪستھ_ادمین💔 #روز_مهندس را بر معمار کبیر انقلاب تبریک مےگوییم او که با یاد خدا و سیره معصوم
💔
مےدانستی #مهندسی شغل انبیاست ...!؟
ابراهيم خانه ی خدا را ساخت
و اسماعيل کمک کارش بود ...
نوح(ع)، کشتی ساخت ...
داوود(ع) با مواد سر و کار داشت ...!
ذوالقرنین(ع) سدی ساخت عظيم
که نه می شد از آن بالا رفت و نه
در آن منفذی ایجاد کرد ...
آری!
مهندسی شغل انبياست ،
و خدا انبيایش را به هندسهی کارشان ستوده است
مهندس باید مثل ابراهیم(ع)
کارش به تـاییـد خـدا برسد ...
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(بقره/١٢٧)
مهندس باید مثل نوح(ع)
کارش با یـاد خـدا باشد ...
وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا
وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(هود/٤١)
مهندس باید چون داوود(ع)
لحظه لحظه ی کارش نـور باشد ...
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي
مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ(سبأ/١٠)
مهندس باید مثل ذوالقرنین(ع)
کارش را دقیـق و محکـم انجام دهد ...
فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا(کهف/٩٧)
مهندسی شغل انبیاست
و مهندس باید خودش را
با سيره ی انبيا بسنجد ...
#روزمهندس_مبروک
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
🕊خلاصه ات که می کنم
تازه تو ماه می شوی
در این بساط گُم شدن
نشانِ راه می شوی...🕊
#شهید_محمدابراهیم_همت(ماه🌙)
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۱ آن زمان که مسعود دهنمکی بر روی پرده نقرهای
🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۲
مجید از کودکی دوست داشت برادر داشته باشد ☺️تا همبازی و شریک شیطنتهایش باشد؛ اما خدا در ۶ سالگی به او یک خواهر داد.😶
خانم قربانخانی درباره به دنیا آمدن «عطیه» خواهر کوچک مجید میگوید:
«مجید خیلی داداش دوست داشت.😍 به بچههایی هم که برادر داشتند خیلی حسودی میکرد و میگفت چرا من برادر ندارم.🙁
دختر دومم «عطیه» نهم مهرماه به دنیا آمد. مجید نمیدانست دختر است و علیرضا صدایش میکرد.
ما هم به خاطر مجید علیرضا صدایش میکردیم؛ اما نمیشد که اسم پسر روی بچه بماند. شاید باورتان نشود. مجید وقتی فهمید بچه دختر است. دیگر مدرسه نرفت.😐 همیشه هم به شوخی میگفت «عطیه» تو را از پرورشگاه آوردند ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی داداش صدایش میزد.😜
آخرش همکلاس اول نخواند. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را کلاس اول بفرستیم.
به شدت به من وابسته بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول دبیرستان با او به مدرسه رفتم و در حیاط مینشستم تا درس بخواند؛ اما از سال بعد گفتم مجید من واقعاً خجالت میکشم به مدرسه بیایم.😑 همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و نرفت؛😟 اما ذهنش خیلی خوب بود.😇 هیچ شمارهای درگوشی ذخیره نکرده بود. شماره هرکی را میخواست از حفظ میگرفت.»
مجید پسر شر و شور محله است که دوست داشت پلیس شود.👮
دوست داشت بیسیم داشته باشد. دوست داشت قوی باشد تا هوای خانواده، محله و رفقایش را داشته باشد.💪
مادر مجید میگوید:
«همیشه دوست داشت پلیس شود. یک تابستان کلاس کاراته فرستادمش. وقتی رفتم مدرسه، معلمش گفت خانم تو را به خدا نگذارید برود تمام بچهها را تکهتکه کرده است.😰😱 میگوید من کاراته میروم باید همهتان را بزنم.
عشق پلیس بودن و قوی بودن باعث شده بود هر جا میرود پز داییهای بسیجیاش را می داد.😍 چون تفنگ و بیسیم داشتند و مجید عاشق این چیزها بود.
بعدها هم که پایش به بسیج باز شد یکی از دوستانش میگوید آنقدر عشق بیسیم بود که آخر یک بیسیم به مجید دادیم و گفتیم: "این را بگیر دست از سر ما بردار"!!! (خنده) در بسیج هم از شوخی و شیطنت دستبردار نبود.»
همه اهل خانه مجید را #داداش صدا میکنند.😇
پدر، مادر، خواهرها وقتی میخواهند از #مجید بگویند پسوند «داداش» را با تمام حسرتشان به نام مجید میچسبانند و خاطراتش را مرور میکنند.😔
خاطرات روزهایی که باید دفترچه سربازی را پر میکرد اما نمیخواست سربازی برود.😎
مادر داداش مجید داستان جالبی از روزهای سربازی مجید دارد:
«با بدبختی مجید را به سربازی فرستادیم.😫😩 گفتم نمیشود که سربازی نرود. فردا که خواست ازدواج کند، حداقل سربازی رفته باشد. وقتی دید دفترچه سربازی را گرفتهام.☺️
گفت: برای خودت گرفتهای! من نمیروم.😐
با یک مصیبتی اطلاعاتش را از زبانش بیرون کشیدیم و فرستادیم؛😩😫
از شانس خوبش سربازی افتاد کهریزک که یکی از آشناهایمان هم آنجا مسئول بود.😎
مدرسه کم بود هرروز پادگان هم میرفتم.☹️
مجید که نبود کلاً بیقرار میشدم.😔
من حتی برای تولد مجید کیک تولد پادگان بردم.🍰 انگار نه انگار که سربازی است.😌
آموزشی که تمام شد دوباره نگران بودیم.😱
دوباره از شانس خوبش «پرند» افتاد که به خانه نزدیک بود. مجید هر جا میرفت همهچیز را روی سرش میگذاشت.😱😥
مهر تائید مرخصی آنجا را گیر آورده بود یک کپی از آن برای خودش گرفته بود. پدرش هرروز که مجید را پادگان میرساند.
وقتی یک دور میزد و برمےگشت خانه میدید که پوتینهای مجید دم خانه است. شاکی میشد که من خودم تو را رساندم پادگان تو چطور زودتر برگشتی. مجید میخندید و میگفت: خب مرخصی رد کردم!»😁😀
#ادامه_دارد...
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
💕 @aah3noghte💕
مطالب ناب شهدایی را اینجا بخوانید
#ڪپےبراےغیراعضاءکانال📛
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ...3 شاید توی دنیا هیچ کس مثل من و سعید اینقدر عاشق نبود😍 طاقت حتی یه لحظه ناراحتی همدیگر
🔹 #او_را ...4
بعد از رفتن سعید، دراز کشیدم...
حتی تصور زندگی بدون سعید هم برام کابوس بود...🕸
❤️من برای داشتن سعید حاضر به هر کاری بودم...
اون جبران همه کمبودها و محبت های نادیدم از طرف خانواده
و تنها همدمم بود💕
حتی بیشتر از خودم به فکرم بود...
یک ساعت بعد با شنیدن صدای تلویزیون، فهمیدم که بابا اومده خونه و احتمالا مامان هم کم کم پیداش شه.
هروقت سرما میخورم دلم فقط خواب میخواد و خواب میخواد و خواب...😴
-ترنم خوشگلم!
پاشو بیا شام بخوریم...
پاشو مامانم...
-مامان بدنم درد میکنه،
بذار بخوابم،میل ندارم. نمیخورم.
-ترنم خسته ام، حال حرف زدن ندارم . پاشو بریم...
-مامانمممم.....
شب بخیر👋
صدای کوبیدن در، خیالمو راحت کرد که مامان رفته و دوباره خوابیدم...😴
فردا رو نمیتونستم مثل امروز تعطیل کنم.
حتی یک روز خوابیدنم به برنامه هام ضربه میزد و از کارهام عقب میموندم.
از باشگاه،کلاس ها، دانشگاه و...⏱
خوب میشدم یا نه،بهرحال صبح باید دنبال کارهام میرفتم.
"محدثه افشاری"
@Aah3noghte
@romane_Aramesh
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
سوار بر ماشین زمانه
در اتوبان دنیا
به سرعت پیش مےرویم
#آھ... اگر غفلت ما را بگـیرد
که اگر اینـچنین باشد
پایانی خوشی در انتظارمان نخواهد بود
دلم خوش است که
#یادشهدا پایانےست بر روزمرگےهایم
پایانی خوش، که هر صبح
نوید روزی پربرکت را برایم به همراه دارد...
#شهید_جواد_محمدی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک