eitaa logo
شاهنار
9 دنبال‌کننده
25 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سیاه مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
_بزن کنار باید آرام بشم. _ابوعامر..... باشه فقط جلب توجه نکن. عمو پیشانی ام را بوسید و محکم بغلم کرد استخوانم هایم درد گرفت، سرم بالا گرفتم. _عمو... _قول به من می دهی؟ _چی عمو؟ _قول بده ازم هیچ وقت ناراحت نشوی.قول بده. _چشم عمو. دردی پشت سرم پیچید. بژیو بلند شو دخترم،بژیو. _مامانم خوابم می آید به عمر بگو. _دخترم من و بابا کار داریم، برو پیش عمو. عمر هم داره بازی می کنه با ما نمی آید. لای یکی از چشم هایم را باز کردم، پتوی قرمز رنگم را دور خودم محکم پیچیدم. _مامان کجا می روید؟من خوابم می آید. _یه جای دور، مواظب خودت و عمر باش. پتوی قرمز را تا بالا سرم کشیدم و گفتم باشه مامان فقط برام اون لباس صورتی رو هم بخر وگرنه عمر را اذیت می کنم. _ما رفتیم. _باشه حالا بگذارید بخوابم. _بژیو.... بژیو _مامان باشه نخرید، عمر را اذیت نمی کنم. _بژیو دختر پاشو حالت خوبه. _بابا بگذارید بخوابم. چشم هایم را به زور باز کردم ببینم مامان چه می گوید. _بله مامان. _عمو کی آمدی! مامان چرا چیزی نگفت؟ عمو فقط من را نگاه می کرد و از چشم های اشک می آمد. _اتفاقی افتاده، اِ اینجا کجاست؟ _خوبی نفسم. _بله عمو فردا تولدم است حتما آمدید برام خرید کنید درست گفتم. عمو نگاهی به من کرد و گفت: آره نفسم، خوب استراحت کن فردا اول وقت باید برگردیم. _خیالم که راحت شد پس من یکم بخوابم بعد بریم باشه عمو. _بخواب نفسم. نمی دانم عمو چرا گریه کرد و رفت بی خیال فردا که رفتم عمر را حسابی ضایع می کنم. بخوابم که برای کشیدن نقشه سرحال باشم.