eitaa logo
شاهنار
9 دنبال‌کننده
25 عکس
3 ویدیو
0 فایل
سیاه مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
آنقدر دلم می خواهد خواب را دوباره آغوش بکشم؛ من نمی دانم مامان چرا هر وقت من می خوابم بالای سر من است حالا خوب است "ام عثمان" می آید کارها را انجام می دهد و مثل دختران دیگر روستا لازم نیست از صبح بلند شوم و کار کنم؛ ولی مادر می گوید خانه شوهرت بروی آنجا که جای خواب نیست،آنجا مادرشوهر و پدر شوهر از صبح منتظر صبحانه اند، باید بعدش بروی شیر حیواناتشان را بدوشی، و بعد ناهار اماده کنی، و قالی ات را تمام کنی و.... و من همیشه پا برهنه می آمدم وسط حرف می گفتم: باوکه، گیانمی، سیره هه ل گیرا. و مادر با نگاه عاقل اندر سفیهی به من نگاه می کرد و می گفت: که جانتم، که آفتاب غروب کرد؟من رو مسخره می کنی و من فرار را ترجیح می دادم و فقط می گفتم غلط کردم، جان بابا صبر کن و می خندیدم و می دویدم و فارق از دنیا در حیاط و بعد هم در کنار درخت پیر کنار خانه مان خودم را پیدا می کردم. بابا همیشه می گفت این درخت را اجداد ما کاشتند و ریشه اش محکم است. باد و طوفان زیاد آمده است ولی با مراقب اجداد ما الان آنقدر تناور شده که باد فقط شاخ و برگش را تکان می دهد. کمی که می گذشت سرکی می کشیدم و بر می گشتم و در انداختن سفره صبحانه کمک می کردم با اینکه ام عثمان کار های خانه را می کرد ولی مادرم دوست داشت با دست های خودش برایمان سفره را پهن کند می گفت تمام لذت زندگی به دور هم بودن است. البته الان بهتر است چشم هایم را محکم ببندم تا خواب های خوب ببینم، خیلی دوست دارم بدانم عمو برای تولدم چه میخرد. آخه من تک دختر خاندان هستم و بقیه پسر دارند و به قول عمو مادرم قدم خیر بود که من را به دنیا آورد. بیچاره عمو، زن عمو که مُرد خیلی تنها شد؛ ولی به خاطر زن و پسرش ازدواج نکرد می گفت عشق فقط یکبار اتفاق می افتد.