eitaa logo
شهرستان ادب
1.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
346 ویدیو
8 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
شهرستان ادب
🔻 فکری برای مردم (ستون شعر شهرستان ادب را تازه می‌کنیم با شعری اجتماعی از زنده‌یاد . عمرانی در این شعر مسئولان را مورد خطاب قرار می‌دهد و آن‌ها را به دقت در احوال مردم دعوت می‌کند.) ▪️ ای سربلند، دور و برت را نگاه کن فکری برای مردم فردای راه کن یا صبح را برای شکفتن زمان بده یا روزگار اهل دغل را سیاه کن گردت گرفته‌اند پلنگان غزال رنگ بشکن حصار و دین‌شکنان را تباه کن در کاروان هم‌سفرت اهل دل کم است دفع فساد فتنه‌گزاران چاه کن با پیر در مسیر ولایت قدم بزن ذوق زلال آینه را رسم راه کن تا ابرهای فاصله را دربدر کنی تردیدهای نوشده را غرق ماه کن دشمن اگر نگاه تو را اشتباه خواند از دل به قصد غربت حق اشتباه کن تا با تو جاودان شود این خاک سربلند ای سربلند، دور و برت را نگاه کن ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 «پرسونا» در شعر فروغ (امروز، هشتم دی‌ماه، زادروز است. شاعری که اگرچه عمر طولانی نداشت، اما در شعر فارسی درخشید و جاودان ماند. به این مناسبت، یادداشتی می‌خوانیم از خانم ، که به بررسی مفهوم در شعر فروغ پرداخته است. ) ▪️ «... یونگ از پرسونا به شخصیت بیرونی و اجتماعی فرد تعبیر کرده است. آن‌جاکه سیمای آدمی، مقبول طبع او نباشد، پس ناگزیر و بنا به مصلحت‌اندیشی، برای ایفای نقش با پنهان‌شدن در پشت نقاب، به سخن‌گفتن می‌ایستد. ... شعر «کسی که مثل هیچکس نیست» با روایت فروغ از یک‌خواب گنگ و نامفهوم آغاز می‌شود و از آن‌جاکه از زبان یک‌کودک پریشان بر می‌آید، با منطقی منطبق بر همین احوال بیان می‌شود. خوابی که تحقق و تعبیر آن با اتکای به نشانه‌ها و باورهای عوامانه و رایج در فرهنگ ما امکان‌پذیر است؛ یعنی عباراتی نظیر این سطور: «و پلک چشمم هی می‌پرد/ و کفش‌هایم هی جفت می‌شوند/ و کور شوم اگر دروغ بگویم...». پرحرفی، بدیهه‌گویی و توضیح واضحات، همین‌طور تکرارهایی که بیشتر به‌نظر می‌رسد ناشی از حرافی‌های کودکانه و به‌قصد تخلیۀ روانی باشد تا یک‌صنعت و آرایۀ ادبی. ضمن این‌که با تأکید، از وقوع رویدادی عظیم خبر می‌دهد: کسی می‌آید/ کسی می‌آید/ کسی دیگر/ کسی بهتر/ کسی که مثل هیچ‌کسی نیست/ مثل پدر نیست/ مثل انسی نیست...». حتی چنان‌که می‌بینیم ویژگی‌هایی که فروغ برای قهرمان آرمانی‌اش نام می‌برد، مطابق با معیارهای کودکانۀ اوست: این‌که قدش از درخت‌های خانۀ معمار هم بلندتر باشد، از پاسبان و صاحب‌خانه نترسد و بتواند تمام حروف‌های سخت کلاس سوم را آن هم با چشم بسته بخواند و بی‌آن‌که کم بیاورد هزار را از روی بیست‌میلیون بردارد... » ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9935/ ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 خواب دریچه ( در مدت کوتاه شاعری‌ خود، سبک شعری‌اش را یافت و به سمت گرایش پیدا کرد. دفتر شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نیز، که مهم‌ترین دفتر شعر اوست، در قالب سروده شده است. با وجود این، فروغ از جمله شاعرانی بود که با قالب کلاسیک شعر را آغاز کرد. در بین تجارب کلاسیک فروغ ، باید به غزلی اشاره کرد که در استقبال از () سرود و تنها غزلی‌ست که از او به‌جا مانده است. ابتهاج و فرخزاد در شب شعرها با یکدیگر تعاملات ادبی داشتند و سایه از جمله افرادی بود که در روز تشییع جنازۀ فروغ حضور داشت. او شعری داشت با مطلع: «امشب به قصۀ دل من گوش می‌کنی / فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی» که مورد استقبال شاعرانی از جمله سیمین بهبهانی، شهریار و فروغ قرار گرفت. فروغ در استقبال از این شعر، تنها غزلش را سرود و در بیت پایانی آن به نام سایه اشاره کرد و تخلص خود را نیز آورد. بعضی منتقدان بر این باورند که این تنها غزل فروغ، نخستین غزل نوی معاصر است و اگرچه این غزل بر استقبال از شعری با جهان کلاسیک سروده شده ، اما نگاه نوگرای فروغ آن را تبدیل به غزلی نوگرا کرده است. سایت شهرستان ادب در سال‌روز این شاعر معاصر، این غزل را بنا بر ارزش تاریخی آن، به شما خوانندگان محترم تقدیم می‌کند. ▪️ چون سنگ‌ها صدای مرا گوش می‌کنی سنگی و ناشنیده فراموش می‌کنی رگبار نوبهاری و خواب دریچه را از ضربه‌های وسوسه مغشوش می‌کنی دست مرا که ساقۀ سبز نوازش است با برگ‌های مرده هم‌آغوش می‌کنی گمراه‌تر ز روح شرابی و دیده را در شعله می‌نشانی و مدهوش می‌کنی ای ماهی طلایی مرداب خون من خوش باد مستی‌ات، که مرا نوش می‌کنی تو درۀ بنفش غروبی که روز را بر سینه می‌فشاری و خاموش می‌کنی در سایه‌ها، فروغ تو بنشست و رنگ باخت او را به سایه، از چه سیه‌پوش می‌کنی؟ ☑️ @ShahrestanAdab
🔻در اخبار نبشته‌است... | شماره چهاردهم (گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات در ایران و جهان به روایت شهرستان ادب) ▪️این هفته در چهاردهمین مطلب #در_اخبار_نبشته_است، خبرهایی داریم از گفته‌های آیت‌الله جوادی آملی درباره اهمیت فردوسی و حماسه‌سرایی، یک نویسنده عجیبِ داستان‌های خواب‌آور، صحبت‌های شاعر و نویسنده برجسته ایتالیایی درباره سیاست‌های مهاجرتی، تدریس ادبیات در دانشگاه‌ها از زبان دکتر یاحقی، نگاه نویسنده افغانستانی به زبان فارسی، شباهت داستان‌های جان اشتاین‌بک و آمریکای ترامپ. از شما دعوت می‌کنیم گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات -در ایران و جهان- را به روایت شهرستان ادب بخوانید. مطالب این هفته، از نوشته‌های هفته گذشته گاردین، نوول ابسرواتور، ایبنا، لوموند، نیو‌استیتمن و با همکاری #گروه_ترجمه_شهرستان_ادب گردآوری شده است. این اخبار را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9939 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 افسونِ دنیایِ سنتی ما ( در صفحه‌ای دیگر از پرونده‌کتاب یادداشتی می‌خوانیم از که به معرفی این کتاب پرداخته است.) ▪️ «... کتاب «نعلین‌های آلبالویی»‌ اثر «مهدی نورمحمدزاده»، مجموعه‌ای از چند داستان کوتاه خواندنی است که می‌خواهد درست در وسط همین جنگل‌های آپارتمانی شهر‌، حضور پررنگ افسون‌ها و راز و رمز‌های دنیای سنت را نشان دهد. همان اتفاقات غیرمنتظره‌ای که انگار دستی از غیب به‌عمد آن‌ها را به نحوی در کنار هم چیده‌است تا اتفاقی برای ما رقم بخورد. ... دنیای شخصیت اول هر کدام از داستان‌های کتاب در فضا و زمان متفاوتی شکل گرفته‌است؛ برای مثال نحوۀ پدیدار شدن مسائل برای فردی که در شهرک اکباتان در تعارض میان وفاداری و خیانت مانده و آن کسی که برای یافتن فراموش‌شده‌های در دل تاریخ به کوه و جنگل می‌زند، متفاوت است؛ ولی به نظر می‌رسد تلاش نویسنده برای دادن روحی واحد به تمام این داستان‌ها مثمر ثمر بوده است و توانسته در عین تنوع بالای صحنه‌های ترسیم شده در کتاب، آن معنای واحدی که مقصودش بوده را در دل تمام آن‌ها جا دهد... .» ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9947 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 صدای اتاق‌های خالی ( ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یک داستان کوتاه از به‌روز می‌کنیم. این داستان پیش از این در جلسۀ شهرستان ادب خوانده شده و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.) ▪️ « زن چادرش را گرفت جلوی صورتش و دم گوش مرد چیزی گفت. هر دو رفتند توی آشپزخانه. زن در کابینت‌ها را باز کرد و یکی‌یکی دیدشان. بعد هم فضاهای خالی بین کابینت‌ها را دید و به مرد چیزی گفت. مرد هم گفت: «آقا چرا دو تا جای خالی داره؟». گفتم: «یکیش ماشین ظرفشوییه، یکیش لباسشویی!». مرد گفت: «ماشین ظرفشویی؟» گفتم: «آره. از این بزرگ‌ها! دوازده نفره‌ها!» باز هم مات‌شان برد. محسن آمد سمت من و روبه‌رویم ایستاد: «حیفت نمیاد خونه دسته‌گلتو بدی دست اینا! حتی نمی‌دونند ماشین ظرفشویی چیه!». تلاش کردم با دست بزنمش کنار. اما هنوز جلویم ایستاده بود: «حاجی اذیتشون نکن! چرا این‌طوری می‌کنی! بعد آخه اینا قیافه‌شونش شبیه این حرف‌ها نی...». گفتم: «بابات یه چیزی می‌دونه که تو نباس بدونی. پس بهتره صداتو ببری». محسن شوکه شد! چشم‌هایش چهار تا شد! تا حالا باهاش این‌طوری حرف نزده بودم. آرام از جلویم رفت کنار و نزدیک آشپزخانه شد... .» ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9944 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻گزارش تصویری دوازدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9902 ☑️ @Shahrest
🔻گزارش مشروح دوازدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9946 ☑️ @ShahrestanAdab