شهرستان ادب
🔻مختارنامهای دیگر | معرفی کتاب #چابکسوار اثر #مسلم_ناصری
(به قلم #مرتضی_شمس_آبادی ویژه پرونده #ادبیات_عاشورایی)
▪️ «...در میان قفسههای کتابفروشی میگشتم که این کتاب را دیدم و آن را تهیه کردم. شاید به دو دلیل؛ اولی، که محرک اصلی بود، تازه بودن اثر از حیث زمان انتشار بود و دیگری اینکه کتاب دربارهی مختار بود.
مدتی از پخش و تماشای "مختارنامه" میگذشت و برایم خواندن دوبارهی آن و نگاه به آن برهه از میان واژگان خوش بود.
رمان "چابکسوار" به قلم مسلم ناصری، سرچشمهای دارد که خود نویسنده آن را متن مقدس نامیده است. وی در سفری به عراق با کاغذهایی دستنوشت و قدیمی برخورد میکند که در آن پیرمردی خود را به دودوی کاتب نسبت میدهد و سخن میگوید از کسی به نام ابواسحاق. آقای ناصری که خود در حوزهی تاریخ تشیع تحصیل کردهاند، پیگیر میشوند و حاصل جستوجوها و تحقیقهاشان میشود رمانی با عنوان چابکسوار.
از حیث ژانر که پرواضح است با رمان تاریخی مواجهایم و برای غالب ما که مختارنامه را دیدهایم، احتمالاً اینگونه رقم خواهد خورد که درمیان سطرهای کتاب به دنبال صحنهها و تصاویر این سریال باشیم و مدام آنها را مرور کنیم. اما از نظر نثر، متنی که به مخاطب ارائه شده، خالی از اشکالات تایپی و ویرایشی و... نیست. همان دلیلی که پیش از این یکبار انتشار کتاب را برای نخستین بار و بعد از چاپ آن به وقفه انداخت، همچنان پابرجاست و کاملاً برطرف نشده است. امید که رفع شود...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9497
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 جعبههای پر از خالی
(یادداشتی از #پرستو_علی_عسگرنجاد بر نمایشنامهی "رؤیای آمریکایی" اثر #ادوارد_البی در سالگرد درگذشت او که پیش از این در #پرونده_ادبیات_ضدآمریکایی سایت شهرستان ادب منتشر شده است)
▪️ «اما «رؤیای آمریکایی» که شاهکار ماندگار البی است، با زبانی طنزآلود و دردناک و با بهرهگیری از قلم استواری که کارهای البی را به «اوژن یونسکو»، خالق نمایشنامۀ زیبای «کرگدن»، شبیه میکند؛ زندگی سه نسل از یک خانوادۀ آمریکایی را روایت میکند. قدیمیترین و اولین نسل، مادربزرگ پیر داستان است که با ساختن جعبههای کوچک و بزرگ خالی، روزگار خود را میگذراند. گرچه رفتار او برای حفظ استقلال مالی و عدم اتکا به دو نسل بعدی که قصد حذف او را دارند، شایان تقدیر است؛ اما ایدئولوژی اصلی البی برای نگارش این اثر که همان «پوچی و توخالی بودن رؤیای آمریکایی» است، خود را در همین کار به ظاهر سادۀ مادربزرگ نشان میدهد. »...
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6299
☑️ @ShahrestAnadab
شهرستان ادب
🔻 نه پیشوند و نه پسوند
(پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری خواندنی از استاد #مرتضی_امیری_اسفندقه در بزرگداشت جناب #حر (علیه السلام) تازه میکنیم:
▪️ حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هر آنچه میدیدی
تو را سپرد به آیینه، روسپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظههای تشنه حسین؟
کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد
به دست و پای تو بار چه قفلها که نبود
حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان
عجب تشرف سبزی! جنون مریدت کرد
نصیب هرکس و ناکس نمیشود این بخت
قرار بود بمیری خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حر حری تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻الرحیل... الرحیل
( روایت عاشورایی شهید #سیدمرتضی_آوینی از کتاب #فتح_خون)
▪️«... راوی: صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشودهباشی که در شب هشتم ذیالحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بودهاند و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را میگویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هیهات ما ذلک الظن بک ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟ راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همهجا بر میخیزد. واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفتهاند؟
الرحیل! الرحیل!
اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را!
اکنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق میدانند که ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی و این اوست که ما را کشکشانه به خویش میخواند... »
ادامهی این روایت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9503
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
(برگ دیگری از پرونده #ادبیات_عاشورایی را با شعری برای حضرت #علی_اصغر، کوچکترین شهید کربلا، ورق میزنیم. این اثر تازهترین شعر #حمیدرضا_برقعی، شاعر آیینی اهل قم، است.)
▪️ نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
غریبیِ پدر را میزدی فریاد با گریه
گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی
گلویت از زبانت زودتر واشد، نمیبینم
سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی
تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا کردی
چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی
علی را استخوانی در گلو بود و تورا تیری
چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی
تورا از واهمه در قامت عباس میبیند
اگر تیر سهشعبه کرده پیشت عرض اندامی
الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا...
برید این جمله را ناگاه تیرِ نابههنگامی
چنان سرگشته شد آرامش عالم که برمیداشت
به سوی خیمه ها گامی به سوی دشمنان گامی
برایت با غلاف از خاک ها گهواره میسازد
ندارد دفنت ای ششماهه غیر از بوسه احکامی
چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه...
چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی...
کنار گاهواره مادر چشمانتظاری هست
برایش میبرد با دست خونآلوده پیغامی
☑️ @ShahrestanAdab