eitaa logo
شهریار رنجبر
8 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
پشت صحنه: @shahriyarranjbar
مشاهده در ایتا
دانلود
"بی‌برقی، لعنتی دوست‌داشتنی!" ما ایرانی‌ها یه رابطه‌ی عشق و نفرت با برق داریم! وقتی هست، لامپای اضافی روشن، کولر تا آخرین درجه، تلویزیون بی‌صدا ولی روشن.. خلاصه یه جشنواره‌ی اسراف برگزار می‌کنیم. ولی وقتی قطع می‌شه؟ انگار دنیا به آخر رسیده! یه سری از ما هم فوری می‌ریم سراغ فحش دادن به اداره برق و بقیه‌ی نهادهای مرتبط و نامرتبط! ولی خب، اگه از زاویه‌ی دیگه‌ای نگاه کنیم، بی‌برقی گاهی یه موهبت حساب می‌شه. مثل الان که نشستم تو سکوت، بدون صدای گوشی، بدون نوتیفیکیشن، یه فرصته برای فکر کردن، یه خلوت اجباری برای ذهنی که دائم توی شلوغی روزمرگی گم می‌شه. راستش رو بخواین، من یه جورایی دارم از این بی‌برقی لذت می‌برم. این سکوت، این خلوت، این فرصت برای اندیشیدن، یه چیزیه که تو زندگی پرسرعت و همیشه آنلاین این روزامون کم داریم. شاید باید یاد بگیریم که حتی از نبودن‌ها هم لذت ببریم، از این لحظه‌های بی‌اختیاری که بهمون یادآوری می‌کنه ما هنوز انسانیم، نه فقط یه مصرف‌کننده‌ی برق و اینترنت!
شهریار رنجبر
"بی‌برقی، لعنتی دوست‌داشتنی!" ما ایرانی‌ها یه رابطه‌ی عشق و نفرت با برق داریم! وقتی هست، لامپای اضا
📎 همین‌طور که نشستم توی تاریکی، یه فکر عجیب اومده سراغم؛ اینکه چطور اون دنیا همه با هم غریبه‌ان. اینجا، توی همین دنیا، خانواده برای هم جون میدن، پدر و مادر حاضرن هر سختی‌ای رو برای بچه‌هاشون تحمل کنن، خواهر و برادر هوای همو دارن، رفیق، رفاقت می‌کنه... اما اونجا؟ روزی که هیچ‌کس به هیچ‌کس کاری نداره، روزی که قرآن توصیفش می‌کنه: "یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ، وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ، وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ، لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ" (عبس: ۳۴-۳۷) روزی که آدم از برادرش، از مادر و پدرش، از همسرش و از بچه‌هاش فرار می‌کنه! هر کسی فقط درگیر سرنوشت خودشه، اونقدر که حتی عزیزترین آدم‌های زندگیش رو هم فراموش می‌کنه. و جالب‌تر از اون، اینه که حتی اون عشق و فداکاری که اینجا بین اعضای خانواده هست، اونجا جاشو به یه چیز دیگه میده: نجات خود به هر قیمتی! قرآن یه جا دیگه میگه که آدم حاضره توی اون لحظه عزیزترین‌هاش رو بده، فقط برای اینکه خودش نجات پیدا کنه: "یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ، وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِیهِ، وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ، وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ یُنجِیهِ" (معارج: ۱۱-۱۴) اون لحظه مجرم آرزو می‌کنه که ای کاش می‌شد بچه‌هاشو، زنشو، برادراشو، حتی قبیله‌شو، و در نهایت کل زمین و آدم‌هاشو فدای خودش کنه، فقط که نجات پیدا کنه! عجیبه، نه؟ این دنیا یه چیزه، اون دنیا یه چیز دیگه. اینجا همه برای هم می‌میرن، اونجا همه از هم فرار می‌کنن. اینجا پدر و مادر برای بچه‌هاشون از جون و دل مایه می‌ذارن، اونجا حاضرن بار گناهاشونو روی دوش اونا بندازن تا خودشون خلاص بشن. و حالا که این فکرها توی تاریکی سراغم اومده، یه سوال تو ذهنم شکل گرفته: اگه قراره اون روز هرکسی فقط به فکر خودش باشه، پس چرا اینجا این‌قدر خودمونو برای همدیگه فدا می‌کنیم؟ نکنه محبت‌هامون، عشق‌هامون، این وابستگی‌های عمیق، همه‌ش یه خواب باشه که وقتی بیدار شیم، می‌بینیم هیچ‌کدومش دیگه معنی نداره؟ یا شاید هم این دنیا فرصتیه که با این محبت‌ها، کاری کنیم که اون روز همدیگه رو پیدا کنیم، همدیگه رو شفاعت کنیم، و جزو کسایی نباشیم که از عزیزانشون فرار می‌کنن؟ شاید باید یه کم بیشتر فکر کنیم... .