#چالش_هفته
آتش سوزی
نوشته صدیقه بادسار
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
من وخانوادهام مشغول تماشای تلویزیون بودیم
صدای آژیر ماشین آتش نشانی رو شنیدیم وبا
سرعت از خونت اومدیم بیرون.
پدرم خیلی ناراحت بود،گفتم:پدر چی شده،چرا اینقدر
ناراحتی؟
مادرم گفت:دختر مگه نمیبینی،خونه دوست پدرت داره تو آتیش میسوزه.
با وجود اقدام سریع ماموران آتشنشانی باز هم نتوانستند کاری کنند.خوشبختانه کسی خونه نبود.
همسایه ها متوجه شده بودند وبه آتشنشانی خبر دادند.
پدر گفت:بیچارهها کلی ضرر مالی دادند
مادر ادامه داد:خدا رو شکر کن که برای خودشون اتفاقی
نیفتاد.
گفتم:مگه بیمه نبودند.
پدرم سری تکون داد وگفت:خودمون که این همه وسواس داریم،بیمه نکردیم چه برسه به آنها!
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
سلام دوستان شهرزادی. با چالشی جدید در خدمت شما هستیم. لطفا درباره این صحنه بنویسید: خانهای آتش گ
❌❌❌
دوستان دقت بفرمایید هدف از این چالش استفاده از توصیف مکان و صحنه داستان و در نهایت استفاده از نگاه راوی غریبه است که ناظر صحنه میباشد.
بهتر است داستان شما از صحنه آتش سوزی شروع شود.لطفا به این موارد توجه بفرمایید تا چالش در مسیر صحیح پیش برود. ممنونم از دقت شما. 🙏
@shahrzade_dastan
حفره_اثر قاضی ربیحاوی.mp3
7.26M
داستان صوتی حفره
نوشته قاضی ربیحاوی
قسمت اول
اجرا سحر فعالپور
با همکاری مجموعه نامیرا دختران انقلابی
@shahrzade_dastan
حفره ._قسمت دوم.mp3
8.39M
داستان صوتی حفره
نوشته قاضی ربیحاوی
قسمت دوم
اجرا سحر فعالپور
با همکاری مجموعه نامیرا دختران انقلابی
@shahrzade_dastan
حفره_ قسمت سوم.mp3
10.27M
داستان صوتی حفره
نوشته قاضی ربیحاوی
قسمت سوم
اجرا سحر فعالپور
با همکاری مجموعه نامیرا دختران انقلابی
@shahrzade_dastan
حفره_ قسمت آخر.mp3
9M
داستان صوتی حفره
نوشته قاضی ربیحاوی
قسمت آخر
اجرا سحر فعالپور
با همکاری مجموعه نامیرا دختران انقلابی
@shahrzade_dastan
گفتگو در داستانهای رمزی
قسمت دوم
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
انجیلهای متی، مرقس ، لوقا و جان همه پر از گفت و گوهای رمزی است.داستانهایی است با مفهومی چندگانه؛ داستانهایی که میتوان آنها را بسته به آنچه خواننده میخواهد بشنود به گونه های مختلفی تفسیر کرد.
برای نوشتن گفت وگوی رمزی نباید دنیا را سیاه یا سفید دید. بلکه باید بتوان جهان را بیش از یک منظر دید چرا؟ چرا گفت و گوی رمزی در داستانهای ادبی و دینی حتی در برخی داستانهای جریان غالب ادبی این قدر تأثیرگذار است؟ برای اینکه انواع داستانها پیامی دارند و خواننده نمیخواهد موعظه بشنود نمیخواهد به او بگویند چه چیزی را باور کند و به چه چیزی فکر کند اما معمولاً این نوع داستانها برایشان مهم نیست که دیگران با نظام اعتقادی آنها مقابله کنند یا نه. گفت و گوی رمزی صریح نیست و حرف مشخصی بیان نمیکند. این نوع گفت و گوها معانی پنهانی دارند که خواننده باید آنها را کشف کند و از هوش و توانایی خواننده استفاده میکنند تا خواننده خود به نتیجه موضوع داستان .برسد. خواننده ها زمانی که شخصیتها به جای اینکه نکته اخلاقی داستان را با چکش به مغز آنها فروکنند پیرامون موضوع داستان صحبت میکنند حقیقت داستان را بیشتر میپذیرند.
گفت وگونویسی برای شخصیتهای تودار را تمرین کنید؛ شخصیتهایی که حول و حوش مسائل واقعی حرف میزنند تا امکانی برای خواننده به وجود آورند که حرف هایشان را بیش از یک جور تفسیر کند. نوشتن گفت و گوهای خوب رمزی کاری مشکل است. اگر دقت نکنیم گفت وگوی ما جنبه موعظه و نصایح اخلاقی و خزعبلات پیدا میکند که در نهایت خواننده را از داستان زده می.کند اما اگر آن را به خوبی به کار گیریم و جزئی از بافت طرح داستان شود، گفت و گوهای رمزی مصالح لازم را دارند تا به کل داستان معنا و مفهوم عمیقی بدهند.
📚گفت وگونویسی فنون و تمرینهایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی
✍گلوریا کمپتون
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
نوشته زهرا زارع
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
وای خدایا !چه دودی !؟از اون طرف داره میاد .به این سمت ،یعنی چی شده ؟کجا آتیش گرفته ؟!چقدر هم طولانیه ؟!یعنی خونه کی میتونه باشه؟! خونه خاله عذرا که نمیتونه باشه !چون که خونه اون این طرف نیست .خونه عمو محمد هم که این طرف نیست. خونه خودمون هم که این طرف نیست. معلوم نیست. خونه کدوم بخت برگشته ای هست .خدایا به خیر بگذرون .خدا کنه اهالی خونه تونسته باشن فرار کنن. و کسی تو خونه نمونده باشه. معلوم نیست .کسی خونه را آتیش زده. یا بی احتیاطی اعضای خونه باعث شده این طوری بشه ،یه بی احتیاطی کوچک میتونه چه فاجعه ای ببار بیاره .آن شا الله که ضرر جانی ندیده باشند. ضرر مالی جبران میشه . کم کم نزدیک محل دود شد. به خونه رسید. آدمهای زیادی اطراف خونه جمع شده بودند. و به سختی میشد، به خونه رسید .هر کسی چیزی می گفت: ولی معلوم نبود، چه اتفاقی افتاده؟ متاسفانه تعدادی برانکارد را آوردند .واهالی خانه را خارج کردند .چیزی از خانه باقی نمونده بود. آتش سوزی خیلی بالا بود. پلیس همه را از آنجا دور کرد، ولی ازدحام وشلوغی زیاد بود. ناگهان صدای گریه نوزادی در شلوغی شنیده میشد ،با عجله و به سختی خود را به میان خانه سوخته شده رساند. و دنبال صدا میگشت ،بوی دود زیاد بود. و مدام سرفه میکرد. با سختی خود را به محل صدا نزدیک کرد. هر چه جلوتر میرفت صدا نزدیک تر میشد. از راهرو خانه گذشت ،در اتاق زیر تخت یک چیزی که در پتو پیچیده شده بود .را دید با سرعت به سمتش رفت. و آن را باز کرد. یک نوزادی را در آن جا دید .به سرعت پتو را به دور نوزاد پیچید. و خارج شد .
@shahrzade_dastan