چالش جمعه : عجیب ترین داستان
نوشته حسین مطهر
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
در سال گذشته سریالی از رسانه ملی پخش می گردید که براساس نوشته های زنده یاد احمد بهبهانی از پیش کسوتان نویسندگی و تهیه کنندگی برنامه های تلویزیونی ،تهیه شده بود.
مجموعه تلویزیونی « برف بی صدا می بارد» ،یک ملودرام خانوادگی و تاریخی بود که داستان آن از مبارزات سیاسی مردم ایران قبل از انقلاب شروع و تا دوران معاصر تادهه ۹۰ را هم در بر می گرفت.
اهمیت داستان تاکید بر مسایل روز جامعه اسلامی- ایرانی وسبک زندگی خانواده سنتی و اصیل بود .
محاسن داستان:
۱- داستان دارای اسم زیبا و با مسما بوده و جذاب برای مخاطب می باشد ،عنوان زیبا و جالب یکی از پارامتر های مهم در ارزیابی داستان کوتاه محسوب می شود.
۲- داستان دارای تعلیق فراوان بوده لذا مخاطب دایم دنبال است تا چیز جدیدی را کشف کند و معمای پیچیده را تجزیه و تحلیل کند.
۳- داستان به تفاوت طبقات اجتماعی مختلف جامعه از جمله تضادهای بین طبقه متمول وطبقات فقیر یا متوسط جامعه خوب پرداخته است .
معایب و اشکال ها:
۱- شخصیت پردازی بصورت هماهنگ و متناسب انجام نشده و فقط مخاطب با شخصیت منفی حبیب روبرو می شود و بقیه شخصیت ها در هاله ای از ابهام و سوءظن قرار دارند.این شخصیت های پر تناقض ،غیر قابل باور و کسل کننده هستند.
۲- شخصیت ها متناقض عمل می کنند مثلاً سیمین دختری حسود ومغرور است که ادعای تدبیر دارد ولی با کوچکترین حرف گول می خورد ،احمد در جایی بسیار با هوش و مدبر نشان می دهد بطوری که جرم های حبیب و شرکایش را کشف می کندو در بقیه موارد مثل آدم های احمق ،بی دست و پا ،متهمان را علنا تهدید واز فرار کردن آنها از دست قانون متعجب می شود.
۳- رویدادهای مختلف در داستان ،ارتباط ثابت و مشخصی ندارند و نویسنده مکرراً فلش بک ها ی را به گذشته پنهان می زند که بر ابهام و پیچیدگی داستان می افزاید بطوری که هر چه به سمت آخر می رویم حوصله مخاطب سر می رود و کلافه می شود،مثلا احمد ناگهان به مسافرت می رود ودر بازگشت تصادف می کند،لذا مخاطب سردر گم می ماند ،چرا به مسافرت رفت ،اگر نمی رفت چه می شد ،اگر تصادف نمی شد چه اتفاقی در داستان رخ می داد؟ چه ارتباطی بین تصادف با بقیه ماجرا وجود دارد؟.
۵- کشمکش های کش دار ،بی هدف وبیهوده نه تنها جذابیت ایجاد نکرده بلکه موجبات تنفر و انزجار مخاطب را به دنبال دارد. مثلاً احمد بدون دلیل حساسیت خاصی به اقدامات سیمین دارد ودر مسایلی دخالت می کند که ربطی به او ندارد و تهمت بی عرضه گی و....به او زده می شود.
۶-داستان حول حسادتی کودکانه و انتقامی سرسختانه می گردد که نهایت مخاطب دلیل آن را نمی فهمدواز منشأ و پایان آن هم بی خبر است.
۷- داستان داعیه بیان سبک زندگی ایرانی- اسلامی را دارد ولی مخاطب به سمت داستانهای جنایی و گانگستری غربی سوق پیدا می کند.براحتی بدون حضور نیروهای اطلاعاتی،امنینی،پلیس ،حبیب اقدام به انواع جرم و جنایت می کند و کسی مطلع نمی شود،لذا برای مخاطب هضم این مسایل مشکل و سخت می باشد.
۸- آرامش و ابهت خانواده و شکوه آن مختص پدر خانواده که مجروح جنگی است ،می باشد و بقیه خانواده بی تدبیر،بی هویت ،گیج ،بحران زده ،ناتوان و عاجز وساده لوح می باشند که نشان از تربیت نادرست خانوادگی است.
۹- با اینکه داستان از حوادث قبل از انقلاب شروع می شود و تا دهه ۹۰ را پوشش می دهد ولی در انتقال تاریخ سیاسی اجتماعی معاصر به نسل جوان موفق عمل نکرده است و موجبات بروز ابهامات زیادی را در ذهن نسل جوان فراهم آورده است بطوری که حس بی هویتی،ترس ،نگرانی را در مخاطب القا می کند.
۹- مهمترین اشکال اینکه داستان کش دار،خسته کننده،بوده وبا اعصاب و روان مخاطب در تضاد و جنگ بوده و موجبات آزردگی خاطر را فراهم می آورد .
#چالش_جمعه
#عجیبترین_داستان
@shahrzade_dastan
یای میانجی در فعل
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
اعضای هر سه بخش مردم ادیبان و کاربران زبان (معیار فعلهایی را به کار میبرند که یای میانجی داشته باشد؛ مثال از مصدر «آمدن» است که ماده ی ماضی آن آمد و ماده ی مضارع «آ» میشود. وقتی قرار باشد به اول مادهی ،مضارع پیشوند فعلی ب ن م را بیفزاییم چون دو مصوّت کنار هم قرار می گیرند، صامت میانجی «ی» (y) پیدایش میشود:
بیا = بـ (پیشوند فعلی) یای میانجی +۱) مادهی مضارع فعل آمدن
فعل «بیا» مختص زبان معیار نیست و در ادبیات و زبان مردم کوچه و بازار هم مصرف دارد.
حالا اگر قرار باشد شناسهها م ی د سیم ،سید سند هم به پایان فعل «بیا» اضافه بشود، باز هم میانجی «ی» (y) می آید:
بیا + یای میانجی+ شناسهها (سم) ی د سیم ،سید سند بیایم بیایی بیاید، بیاییم، بیایید بیایند دقت کنید که زیر یهایی که در مثال بالا خط کشیده شده همگی یای میانجی هستند؛ یعنی در یک فعل دو یای میانجی حضور دارد! البته در زبان ،مردم این یای میانجی دوم دیگر خوانده نمیشود مردم از قانون اولی که گفتیم (یعنی حذف یکی از مصوّتها) استفاده میکنند و با حذف مصوّت آغازین شناسه، لزومی برای استفاده از یای میانجی نمیبینند
بیا + شناسه ی کوتاه شده ،م ،ی ،د ،یم ،ید ،ند ،بیام ،بیای ،بیاد ،بیایم بیاید بیاین)، بیاند (بیان) از این دست فعلها در زبان فارسی به ویژه- زبان معیار کم نداریم؛ نمونهی دیگر صرف فعل مضارع مصدر «گفتن در تمامی صیغه ها هنگام چسبیدن به شناسه هاست.
نکته ی ویرایشی ای که در نگارش این فعلها باید رعایت ،کرد این است ،که نباید میان ماده ی مضارع فعل و شناسه به جای پای میانجی همزه بیاید؛ برای نمونه:
ننویسید بفرمائید
بنویسید بفرمایید
ننویسید بگوئید
بنویسید بگویید
نویسندگان زبان معیار به اشتباه به جای یای میانجی همزه میگذارند.
📚فارسی عمومی و آیین نگارش
✍دکتر الهام باقری
#یای_میانجی
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته من خیلی یواشکی از دور حواسم بهت هست.... سلام دوستان شهرزادی. این هفته میخواهیم درباره ع
منتظر داستانهای زیبایتان هستم.
حکایت
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ادیبی، از وزیری شتری درخواست. وزیر، وی را شتری بس لاغر فرستاد.
ادیب برایش نوشت:
شتر را آوردند. آن را چنان پیر دیدم که گوئی از نتیجه قوم عاد است قرن ها بر وی بگذشته و عصرها متعاقب گشته. گمان دارم یکی از دو شتری باشد که خداوندشان به سفینه ی نوح بنشاند و بوسیله ی آن دو نسلشان را محفوظ بداشت.
چنان نزار و تکیده و لاغر است که خود از طول زندگانیش به شگفت می آید و از سستی اش در حرکت. چرا که گوئی استخوانی است به پوست روپوشیده و پشمی است چون نمد بهم مالیده.
چنان است که اگرش بنزد درنده ای اندازند، از او بگریزد و اگرش بنزد گرگی برند، ویرا نخورد و ناخوش داند. چه مدتهاست که چشمش دشت و چراگاه ندیده و علف را جز به خواب و جو را به رویا نخورده.
و تو مخیرم داشته ای که آن را بهر خود نگاه دارم تا ثروت روزگارم بود. یا ذبح کنم و وفور نعمتم شود. از آن جا که میدانی دلم همیخواهد که در تکثیر و تولید کوشم، خواستم باقیش گذارم.
اما راستی را که نه در باقی گذاردنش تمتعی یافتم نه در ذبحش سببی. زیرا نه ماده است که آبستن شود و نه جوان است که بکار آمیختن با مادینگان آید.
نه سالم است که بچرایش سردهم و نه سالم است که ماندن تواند. این شد که خواستم به پیشنهاد دوم تو عمل کنم و بخود گفتم: ذبحش کنم و آن را روزی عیال و گوشت قورمه ای چون از گوشت غزال کنم. اما آن گاه که آتش برافروختم و کارد تیز کردم و قصاب آستین بالا زد، شتر مرا مخاطب ساخت و چنین خواند:
دوباره بنگر، اگر ورم جسم مرا پرگوشتی پنداشته ای.
و گفت: ترا از ذبح من چه سود بویژه که از من جز نیم نفسی باقی نمانده و چشمانی که مردمکش یکجا مانده. من گوشتی ندارم که شایسته ی خوردن باشم. چرا که روزگار گوشتم را خورده است.
و پوستی ندارم که بکار دباغ آید زیرا زمانه پوستم بارها بردریده. پشم من نیز بکار پشم ریسی نیاید زیرا حوادث کرکم نیز ریخته است . . .
من او را در گفتار خویش صادق و در مشورتش ناصح یافتم و ندانستم که کدامین امر بیشترم بشگفت باید آورد، این که زمانه چگونه تا کنون وی را بقا داده است یا اینکه آن حیوان چگونه تا کنون بر این همه زمان و بلاطاقت آورده یا این که چگونه با کم بهائی آن را شایسته ی دوستی داشته ای بویژه که گوئی آن شتر، از گوری برخاسته یا شتری است که هنگان نفخ صور دوباره زنده گردیده.
📚کشکول شیخ بهایی_ دفتر اول
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
من خیلی یواشکی از دور حواسم بهت هست....
سلام دوستان شهرزادی. این هفته میخواهیم درباره عکسنوشت بالا داستان یا داستانک بنویسیم. لطفا داستانهایتان را به آیدی زیر ارسال نمایید.
@Faran239