نوشتن از نگاه احمد محمود
قسمت دهم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
در نوشتن، باید ایجاد همکاری بین دست و مغز را یاد گرفت.
می توان نشست و هزار صفحه رونویسی کرد این کار درست است. می توان دراز کشید چشمها را روی هم گذاشت و هزار صفحه خیال پردازانه پرداخت. این کار مغز است.
اما پرداخت خیال و درعین حال و همزمان نوشتن با دست مشکل است. این کار با تمرین بسیار گاهی ممکن است. امروز نویسنده شاهدی است که در دادگاه تاریخ، خود مدعی و مدعى عليه هم هست. میبیند و ماجراها را گزارش کند و خود نیز در خلق ماجرا اها است. شرایط چنان است که نویسنده نمیتواند از حوادث برکنار باشد و از سرِ سیری بنویسد و نثر زیبا بپردازد. محتوا (در قصه نمیتواند نوتر از شکل باشد و بالعکس. در چنین صورتی بين محتوا و شکل نمیتواند رابطه ارگانیک برقرار باشد. زیرا آنکه قوی تر است، دیگری را به خدمت میگیرد و نو همیشه قوی تر جاندارتر و زنده تر است و یا حداقل به سوی قدرت و سرزندگی در حرکت است. اگر محتوا قوی و نو است، شکل را به خدمت میگیرد شکل مستحیل میشود پس محتوا مسلط می شود. به جای «نو» و «کهنه»، «ضعیف» و «قوی را میتوان گذاشت. در یک چارچوب ضعیف یک مفهوم پرقدرت و سنگین را نمی توان جا داد. اگر به اصرار
جا داده شود، چارچوب متلاشی می گردد و چیزی از شکل» در قصه نمیماند تا بتواند خود را هماهنگ با محتوا نشان بدهد.همچنان که در نثر باید تألیف کلامی باشد در شکل و محتوا نیز باید گونه ای تألیف باشد.
📚چگونه مینویسم
✍کاظم رهبر
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
نوشته بهتری درفش
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
من خیلی یواشکی حواسم از دور بهت است. وقتی برای اولین بار دخترم را دربغلم گذاشتند طعم خوش مادرشان را چشیدم حس مادرانه که از لحظه دیدنش درمن بوجود آمد مادر ها اسمشان باهم فرق دارد ولی حس مادرانشان یکی است همه نگران ودلواپس فرزندشان حس زیبای که که قابل توصیف نیست حتی برای دوم و سوم که. فرزندم را دربغلم گرفتم انگار برای اولین بار است که این حس را تجربه می کردم راه رفتن هایشان بازی کردن ها و خواب بیداری شأن از کودکی تا جوانی هرچند هنوز دردیدمن بچه هستند. سر زندگی شأن رفتند وهمین حالا دیگر فقط همدم همسرم است یک روز قهر می کنیم ویک روز آشتی یک روز می خندیدم ویک روز سکوت می کنیم ولی من بازهم یواشکی حواسم بهشان است چون جان من به جان خانواده ام بسته است ولی یک سوال ذهنم را همیشه درگیر کرده است آیا کسی هم یواشکی حواسش به منم هست ؟
@shahrzade_dastan
كتاب خواندن مانند نواختن پيانو است،
بايد قواعد نواختن پيانو را بياموزی
سپس قواعد را فراموش كنی و با قلبت كتاب بخوانی ...
✍🏻کن بلانچارد
@shahrzade_dastan
👆👆👆👆
کودک و نوجوان..... ذوقت رو بردار و
بیا😍😍😍
کتاب... کتاب های با حال... از نشر پینو
برای تهیه نسخه کاغذی تماس با انتشارات پینو
https://basalam.com/pinopub?client=app
حیف است به دریا رسیدن و از دریا به آبی، یا به سبویی، قانع شدن! آخر از دریا، گوهرها و صدهزار چیزهای مُقَوِّمْ بَرند. از دریا آب بردن، چه قدر دارد؟! و عاقلان از آن چه فخر دارند و چه کرده باشند؟! بلکه عالم کفیست. این دریای آب، خود علمهای اولیاست گوهر خود کجاست؟! این عالم کفی پرخاشاک است، اما از گردش آن موجها و مناسبت جوشش دریا و جنبیدن موجها، آن کف، خوبی میگیرد که «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ البَنِیْنَ وَ الْقَنَاطِیْرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْاَنْعَامِ وَالْحَرثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیَا» پس چون «زُیَنَ» فرمود، او خوب نباشد، بلک خوبی در او عاریت باشد، وز جای دگر باشد. قلبِ زراندودست یعنی این دنیا که کفکست، قلبست، و بیقدرست و بیقیمت است، ما زراندودش کردهایم، که «زُیِّنَ لِلنَّاسِ». آدمی اسطرلاب حق است، اما منجمی باید که اسطرلاب را بداند؛ ترهفروش یا بقال، اگرچه اسطرلاب دارد، اما از آن چه فایده گیرد؟ و به آن اسطرلاب چه داند احوال افلاک را؟ و دوران و برجها و تأثیرات و انقلاب را؟ الی غیرذلک. پس اسطرلاب در حقِ منجم سودمند است، که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَهُ». همچنانکه این اسطرلاب مسین، آینهی افلاک است، وجود آدمی که «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِیْ آدَمَ» اسطرلاب حق است. چون او را حقتعالی، به خود عالِم و دانا و آشنا کرده باشد، از اسطرلاب وجود خود، تجلی حق را، و جمال بیچون را دمبهدم، و لَمحهبهلَمحه میبیند و هرگز آن جمال، ازین آینه خالی نباشد.
📚فیه ما فیه مولانا
@shahrzade_dastan