eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
62 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
مثلاً می دونی از خدا پهنون نیس از شما چه پنهون والا خواهر عزیزم درست میشه اوکی به قول معروف زهرا نصیری سروی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عامل محیط در داستان قسمت دوم
عامل محیط قسمت دوم 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁✍🍁 محیط قصه یا فضا بعدی است که به وسیله شخصیت و یا به وسیله خود نویسنده بر آن دو بعد قبلی زمینه که عبارت از زمان و مکان ،بودند افزوده می.شود ولی اگر تجربه بسیار عینی زمانی و مکانی یعنی تجربه مربوط به زمینه وجود نداشته باشد، محیط قصه و یا فضای فکری شخصیت عملا وجود نخواهد داشت و یا اگر وجود داشته ،باشد، آن قدر ذهنی یا احساساتی و یا دور از ذهن خواهد بود که کسی قادر به درک موقعیت شخصیتها نخواهد بود زمینه از محیط و محیط از زمینه جدایی ناپذیر هستند؛ زمینه سطح عینی زمان و مکان و تجربیات مربوط به زمان و مکان است؛ محیط تأثراتی است که به شخصیت هنگام گردش هنگام جدال و یا هنگام وقوع حوادث بر روی زمینه دست میدهد ،زمینه عینی و سخت تجربی است و حتی تا حدی میشود گفت واقعی است؛ محیط یا فضا برداشت ذهنی و یا عاطفی شخصیتها و یا نویسنده و حتی گاهی خواننده از زمینه است. هنری «جیمز ، نخستین و یکی از بزرگترین منتقدان قصه در جهان در مقاله «هنر» قصه که در سال ۱۸۸۴ نوشته است و اکنون میتوان در کتاب «خانه قصه» مطالعه اش کرد، میگوید اگر تجربه از تأثرات تشکیل شده باشد میتوان گفت که تأثرات تجربه هستند... آنها هوایی هستند که ما استنشاق میکنیم به همین دلیل من به نویسنده تازه کار به تأکید میگویم از روی تجربه بنویس فقط از روی تجربه... سعی کن یکی از کسانی باشی که در آنها چیزی به هدر نمیرود و من باید بلافاصله اضافه کنم که تجربه سطح عينى ،تأثر و تأثر، سطح ذهنی تجربه است؛ چراکه پس از استنشاق ،هوا ما هوای عینی را در سینه خود تغییر میدهیم بر روی آن تأثیر میگذاریم و به همین دلیل هوایی که فرو میرود با هوایی که برمی آید فرق میکند تأثر ما از تجربیات دور و برمان مقداری از خصوصیات ذهنی خود ما را نیز در بر دارد و به همین دلیل ما از طریق محیط و یا فضای ذهنی خود، زمینه اجتماعی خانوادگی و تاریخی را از بار ذهنی و یا عاطفی میآکنیم و اگر زمینه عینی بر ما تأثیر میگذارد، ما نیز بر آن تأثیر میگذاریم زمینه و محیط یا فضا، دو سوی یک سکه هستند منتها یکی بیشتر از عینیت بهره برده است و دیگری بیشتر از ذهنیت هنری جیمز» ، در همان مقاله‌ می افزاید تجربه» هرگز محدود نیست و هرگز کامل نیست؛ یک حساسیت عظیم است، نوعی تار عنکبوت عظیمی است که از ظریف ترین تارهای ابریشمین ساخته شده است و از خانه شعور آویخته است و هر ذره ای را که در هوا حرکت میکند در نسوج خود به تله می.اندازد همان محیط و فضای مغز است و موقعی که مغز از تخیل بهره مند باشد و از همه بالاتر موقعی که مغز از آن نابغه ای باشد ضعیف ترین اشارات زندگی را به سوی خود جلب میکند و همان طپش های هوا را تبدیل به وحی و مکاشفه میکند . زمینه آن جرثومه‌های هواست که همیشه در حال حرکت هستند و اتمسفر یا محیط و فضا، آن تار عنکبوت عظیم است که دائمآ در برابر ذرات هوا گسترده است و همیشه تجربهها را به کار؟ خویش دعوت میکند ذهن ،شخصیت بر اساس زمینه ساخته میشود و ،شخصیت تأثرات خود را بر روی زمینه پیاده میکند. 📚قصه نویسی ✍رضا براهنی @shahrzade_dastan
حواس پرتی نوشته سعید ریحانی
چالش هفته حواس پرتی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 باز صدایی میاد..‌. گشنمه....بوی غذا میخوام، این دفعه بسم الله نگو بزار ما هم یه چیزی نصیبمون بشه مگه چی میشه؟ تازه از سر کار برگشته بودم خونه و خرد و خسته روی تختم ولو شده بودم که این صدا مدام توی سرم می‌پیچید. ته راهرو خونمون یه جن هست که مدت هاست واسه خودش زندگی می‌کنه و کاری به کار کسی هم نداره، تازه خاطرات خیلی باحالی هم تعریف می‌کنه. دلم واسش سوخت و به سختی بلند شدم تا غذای مورد علاقه ش رو واسش بپزشم، خورشت سبزی با ته دیگ و نوشابه زرد. زد روی کولم و با صدای بم و کلفتش گفت: دمت گرم، تو مَردی بقیه میخوان اداتو در بیارن ولی نمی‌تونن. خندیدم و گفتم: پاچه خواری نکن دیگه، درست نیست. سرشو انداخت پایین و گفت: چشم مَردو طعم غذا رو چشیدم دیدم همه چیش خوبه، سفره رو پهن کردم دستامم شستم اونم اومد و گفت: یکم خورشت واسم می‌ریزی رو ته دیگ، دنبه هم روش بزار. منم طبق خواسته ش اینکارو کردم و واسه خودمم غذا کشیدم، تازه داشت بوی غذا بهش می‌رسید که من گفتم بسم الله و اون باز ناپدید شد. @shahrzade_dastan
نه بابا دروغ دروغ نگو دیگه هیچی ایوللللل خدا وکیلی توروخدا راست میگی جان خودم جان تو خدا شاهده برووووو چی میگی ببین ميگما راستی راستی الکی نگو برو بابا جونم برات بگه دورت بگردم به خدا که ارسالی اشرف بهزادی نیک @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکایت 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 موری چند تیزتِک، میان بسته، از حَضیضِ ظُلمَتِ مَکمَن و مُستَقَرِّ اوّل خویش رو به صحرا نهادند، و از بَهرِ ترتیبِ قوت. اتّفاق را، شاخی چند از نَبات در حَیِّزِ مُشاهده‌ ایشان آمد و در وقتِ صباح، قَطَراتِ ژاله بر صَفَحاتِ سطوحِ آن نشسته بود. یکی از یکی پرسید که «آن چیست؟» یکی گفت که «اصلِ این قَطَرات از زمین است.» و دیگری گفت «از دریاست.» و علی هذا، در محلِّ نزاع افتاد. موری متصرّف در میانِ ایشان بود. گفت «لحظه‌ای صبر کنید تا میلِ او از کدام جانب باشد -که هر کسی را از جهتِ اصلِ خود کششی باشد و به لُحوقِ مَعدن و مَنبعِ خود شوقی بُوَد، همه چیزها به سِنخِ خود مُنجَذِب باشد. نبینید که کلوخی را از مرکزِ زمین به جانب مُحیط اندازند، چون اصلِ  او سُفلی­ست و قاعده­ی «کُلُّ شَیءٍ یَرجَعُ اِلی اَصلِهِ» مُمَهَّد است، به عاقبت کلوخ به زیر آید؟ هر چه به ظلمتِ محض کشد، اصلش هم از آن است. هرچه روشنی جویَد، همه از روشنی ا­ست.» موران در این بودند که آفتاب گرم شد و شبنم از هَیکَلِ نباتی آهنگَ بالا کرد. موران را معلوم گشت که از زمین نیست، چون از هوا بود، با هوا رفت. 📚لغت موران ✍شیخ شهاب الدین سهروردی موران: مورچه‌ها نزاع: دعوا، درگیری تیزتک: تندرو حضیض: پستی مکمن: مخفیگاه مستقر: استقرار یافته حیّز: مکان متصرف: سرپرست، صاحب منجذب: جذب شده سفلیست: پستی در مقابل بلندی ممهد: گسترده شده سنخ: دسته نبات: گیاه لحوق: ملحق شدن هیکل: اندام، تنه آهنگ بالا کرد: خواست بالا برود @shahrzade_dastan
لطفاً متشکرم واقعا راستی ای بابا خود خودشه شایعه است پیش میاد خوب ببینم حالا برای همه همینه فاطمه هادیها @shahrzade_dastan