ما در دل خود مهر تو اندوختهایم
با آتش عشق تو بر افروختهایم
یافاطمه! مارا برهان از دوزخ
یک عمر درِ خانه تو سوختهایم
تا اشک به روی گونهات گل می کرد
باران به نگاه تو توسل می کرد
با کوه احد از غم خود می گفتی
اندوه تورا اگر تحمل می کرد
مست از نفس پاک گل یاس منم
روزی خور آن چرخش دستاس منم
گفتند شب قدر همان فاطمه است
حسرت به دلم که قدر نشناس منم
«در»، روزه آن سه روز در یادش ماند
آنجا که رسول هل اتی را میخواند
«در» دفتر خاطرات بود اما آه
آتش همه خاطرهها را سوزاند
شاعر هنرمند بسیجی
#عباس_همتی
هدایت شده از شهید علی تاج احمدی
۱ یک عمر فقط داعیه خدمت داشت
مردی که به حسن سادگی شهرت داشت
«سرباز سلیمانی» عطر خوشی از
«العبد محمدتقی بهجت» داشت
۲. بر قله غیرت، علم افراختهای
طوفان حماسه راه انداختهای
با جان، سپر دفاع مردم بودی
با خون خودت به دشمنان تاختهای
۳. در پیچ و خم زمانه خودساختهای
عمری به صفای نفس پرداختهای
حتی وسط تیر و تفنگ و ترکش
سجاده ی آرامش، انداختهای
#عباس_همتی
#دوبیتی
هدایت شده از شهید علی تاج احمدی
قدس بی سپاه نیست
باز توأمان شدند، اشک و شعر جوششی
پس چرا نشستهاید، شاعران ارزشی؟
تا کجا فقط نگاه؟ تا کجا فقط سکوت؟
پس چه شد دو بیت شعر؟ پس کجاست کوششی؟
بین نیل تا فرات، جاری است العطش
غیر قطره اشک نیست، احتمال بارشی
لا حقوق نا بشر، سازمان بی ملل
حرفهای واهیاند، بازی نمایشی
بین قلبتان و عشق، حائلی کشیدهاید
از شما ندیده است، غنچهای نوازشی
ما هلال احمریم، درد ما صلیب سرخ
بین سرخ و سرخ هست، اختلاف فاحشی
بمبهای فسفری، آمدند بازدید
بمبهای خوشهای، آمدند سرکشی
دکتر تو گفته است: دارویت شهادت است
تا که نوبتت شود، در صف پذیرشی
بمب از آسمان رسید، بمب ناگهان رسید
بمب، وقت آن رسید... غرق تیر و ترکشی
زیر سقف ریخته، گلحماسه ریشه زد
ریزشی که میشود، ابتدای رویشی
فرع و اصلتان شهید، هفت نسلتان شهید
در کدام طایفهست، اینچنین درخششی؟
::
آی قلدران دهر! ما همه قلندریم
یک به یک بسیجی و، دانه دانه ارتشی
قدس بی سپاه نیست، پس سپاه قدس چیست؟
حاج قاسمیم ما، ای یهود داعشی!
فتح، با شهید ماست، جمعه، صبح عید ماست
ندبه، هم نوید ماست، میرسد گشایشی
✍🏻 #عباس_همتی
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #غزه
🇮🇷🇵🇸
#شعر_مقاومت
#قدس
#غزه
#بیمارستان_معمدانی
#المستشفى_المعمداني
#انجمن_شعر
#روابط_عمومی_و_فضای_مجازی_سازمان_بسیج_هنرمندان_استان_قزوین