eitaa logo
「شاخ ݩݕاٺツ」
430 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
201 فایل
﷽ شاخ نبات 🍯💛 تو دهه هشتادی هستی و لایق بهترین ها پس خوش بگذرون 🥰🧡 اینجا همون دورهمیه ‼️ . .دوستاتم بیار😉 لینک حرف ناشناس https://daigo.ir/secret/8412366535 ارتباط با ادمین @Gerafist_8622. اینستاگرام: @shakh_nabat_1400
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「شاخ ݩݕاٺツ」
داستان #اغشام_گلین💕💕 #قسمت_دوم- بخش ششم خیلی عصبانی شده بودم و داشتم فکر می کردم نه من اجازه نمیدم
داستان 💕💕 - بخش اول قلیچ خان منو با عجله گذاشت درِخونه و گفت :ببخش باید برم بیمارستان ..مهرداد حالش بده .... گفتم : تو اصلا نگران من نباش هر کاری لازمه بکن ...برو به امید خدا خوب میشه ؛؛ولی به منم خبر بده .... دستشو بلند کرد و در حالیکه به من نگاه نمی کرد با سرعت رفت .دلم براش سوخته بود وقتی ناراحت می شد انگار دنیای منم سیاه می شد گریه ام گرفت .... فرخنده درو باز کرد ..تا وارد شدم ... با تعجب دیدم آی گوزل اونجاست..فورا اشکم رو پاک کردم و به زور یک لبخند زدم اومد جلو و سلام کرد و گفت : ببخشید بی خبر اومدم .. گفتم : این حرفا چیه خوش اومدی عزیزم ... پرسید : دایی نیومد ؟ گفتم : حالا تو بگو از این طرفا ؟ داییت براش یک اتفاقی افتاده رفت به سوار کارش سر بزنه ...ببینم تو خبر داری چی شده؛؛ درست فهمیدم ؟ گفت : آره می دونم مامانم منو فرستاده دلواپس دایی بود .. گفتم : چرا خودشون تشریف نیاوردن ؟ گفت :آخه اول باید شما رو آیاق آشما کنن .. به فرخنده با اشاره گفتم چای و شیرینی بیار ..و خودم لباس عوض کردم و برگشتم ... فورا پرسید : نیلوفر خانم جریان چی بوده ؟ گفتم : تو چی شنیدی عزیزم ؟ گفت : نمی دونم مامان می گفت دایی رفته خونه ی آتا کلی حرف زده ..و گفته کسی که باعث مرگ بولوت شده باشه رو می کشه خیلی عصبانی بوده ... آنه نگران شده و همش گریه می کنه و برای دایی دلواپسه ... داستان 💕💕 - بخش دوم گفتم : آی گوزل به من میگی جریان چیه ؟ بزار منم بدونم ..چرا قلیچ خان اجازه نمی ده برم آنه رو ببینم .. ما که اونجا بودیم عروسی مون هم اونجا بود ..مشکل چیه ؟ گفت : آخه جریان مفصله ..کسی دیگه حرفشو نمی زنه .. منم اجازه ندارم به شما بگم ...ولی دایی راست میگه شما نرو اونجا صلاح نیست ..کسی هم از چشم شما نمی ببینه ... مامان می خواد برای شما آیاق آشماق بگیره .. پرسیدم : یعنی چی ؟ فارسی بگو ... گفت : یعنی شما رو مهمون کنه به خونه ی ما ...قراره آنه هم بیاد اونجا ؟ گفتم : ببین خودت رو بزار جای من؛ می خوام بدونم بینشون چه اتفاقی افتاده یکم برام بگو ... گفت : همین قدر بدونین که اختلاف زیادی بین خانواده ی ما و بچه های آی جیک هست .. زن خوبی نیست ..ولی آتا نمی خواد قبول کنه ..ازش پشتیبانی می کنه .... گفتم : مشکلش با من چیه ؟ گفت : دایی کی میاد ؟ شما می دونین ؟ گفتم : نه ..نمی دونم ..وقتی حال بولوت بد میشه و سوار کارشو می زنه زمین اونم بد جوری صدمه می ببینه ؛؛ خدا کنه خوب بشه تا داییت بیشتر از این عذاب نکشه ....اون به این زودی ها نمی تونه بولوت رو فراموش کنه داستان 💕💕 - بخش سوم گفت : می دونم چون به شما هدیه داده بود ..شنیدم دوساعت کنار اسب گریه کرده بوده .. آلپ ارسلان می گفت : .... پرسیدم اون کیه ؟ گفت : برادر من با دایی کار می کنه ... گفتم تو به کسی گفتی قلیچ خان اون اسب رو داده بود به من ؟ گفت : نه به خدا اصلا یادم نبود به هیچکس نگفتم .. ولی آقچه گل حتما گفته ..اما فکر نمی کنم ربطی داشته باشه .... پرسیدم : ممکنه حدس داییت درست باشه ؟ گفت : نه بابا ..نمی دونم؛؛ آخه دایی آدمی نیست که بی خودی حرف بزنه ... راستش من اومدم ببینم شما می تونین تو درس بهم کمک کنین ؟ در حالیکه متوجه شدم گوزل داره حرف رو عوض می کنه به روی خودم نیاوردم و گفتم : چه درسی ؟ گفت : ریاضی و فیزیک ... گفتم : آره عزیزم بیا بهت یاد میدم ..خونه ی شما چقدر از اینجا فاصله داره ؟ گفت : زیاد نیست نزدیکه ...پس مزاحمتون میشم ... اگر دایی اومد بگین مامانم گفت یک سر بیاد خونه ی ما ... آی گوزل که رفت آشوبی تو دل من به پا شده بود .. می خواستم از جریان سر در بیارم ...ولی دلم نمی خواست بیشتر از این خودمو مشتاق نشون بدم .. ترسیدم به مادرش بگه و برای من بد بشه ...ولی می فهمیدم که موضوع به این سادگی ها نیست ... قلیچ خان خیلی دیر وقت اومد خونه ..و من منتظرش نشسته بودم .... پیاده شدیم ...به من گفت : با من بیا ... @shakh_nabat_1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه‌خوش گزیده‌امت از بساطِ حُسن‌ فروشان نه عاشقِ تـو که مـن عاشق بصـیـرت خویشم 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی زیباست و هر روزش آغازی دوباره برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته هاست روزتون دل انگیز 🌸 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
به‌ زودی فردا به دیروز تبدیل میشه، هفتهٔ آینده به هفتهٔ گذشته. و تو همچنان خودت باقی می‌مونی. پس هر روز برای رسیدن به هدفات سخت‌تر تلاش کن و نوع بهتری از خودت باش. 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
نـزدیکترین آدم به تو همـــونیه که از دورتــــرین فاصله هم به فکــرته 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
الهی حال دلتون قشنگ🌸 روزای سردتون گرم محبت🌸 زندگیتون پر از عطر خداوند🌸 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨السلام علیک یا بقیه الله فی ارضة✨ ◼️به هر بهانه وهر جا بخوان دعای فرج ◼️تمام وقت دعا را بخوان دعای فرج ◼️بخوان خدای علی را به بهترین سوگند ◼️به نام نامی زهرا بخوان دعای فرج 🍃کلیپ عطر یارتقدیم به ساحت مقدس آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🍃 ✨الهم عجل لولیک الفرج 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❤️ ❤️🍃 مادرم در بسـتر است این روزها روزی ام چشم تـر است این روزها ذڪر من امن یجیب آرزوی مادرم پرزدن است این روزها 🏴 🖤 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ 🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید. @shakh_nabat_1400 🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌۹۵ روز پایانی زندگانی سلام الله علیها 🕸️🌐قسمت اول https://eitaa.com/joinchat/1380515964C706be45608