🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۵۳
صبح زود بود، آقاسید که بعد از یک هفته جستجو ، به هیچ کجا نرسیده بود و هیچ خبری از سهراب بدستش نیامده بود، گویی این پسر آب شده بود و به زمین فرو رفته بود،.. آخر او در این شهر غریب بود و جز یاقوت آشنایی نداشت، کجا می توانست رفته باشد ؟ سید، مغموم و مستأصل ،به رسم همیشه که صبح جمعه راهی زیارت امام رضا(ع) میشد ، به سمت حرم حرکت کرد....آنقدر در فکر بود که نفهمید چگونه راه را پیمود،... وقتی چشم باز کرد که خود را جلوی حرم دید ، سریع از اسب به زیر آمد، رو به گنبد مطهر ایستاد و دست بر سینه گذاشت و مؤدبانه سلام داد :
_السلام علیک یا غریب الغربا....مولای خوبم از غریب ما چه خبر داری؟
وبا زدن این حرف اشک از چشمانش جاری شد ، آهی کشید و افسار اسب را در دست گرفت از جوی آب گذشت.. و به سمت اصطبل حرم رفت ، داخل اصطبل بزرگ شد... برخلاف همیشه ،تعداد زیادی اسب به چشم نمی خورد ، کورمال کورمال جلو رفت ، افسار اسب را به چوب پیش رویش بست ، میخواست به عقب برگردد که در تاریکی انتهای اصطبل چیزی توجهش را جلب نمود...دستی به چشمهایش کشید و وقتی به تاریکی عادت کردند، خوب دقیق شد ، غلامرضا بود که مشغول تیمار اسبی بود و گویا متوجه حضور او نشده بود...البته این کار همیشگی غلامرضا این خادم پیر و مهربان بود ، مراقبت از اسبهای زائران امام، یکی از وظایفش بود، اما چیزی که نظر سید را به خود جلب نموده بود ، اسبی بود که غلامرضا مشغول رسیدگی به آن بود، اسبی، درست شبیه اسب سهراب....
سید ناباورانه به جلو رفت و با خود گفت : _نه....امکان ندارد....یعنی سهراب؟!
غلامرضا که حالا متوجه شخصی پشت سرش شده بود ، به عقب برگشت و تا چشمش به او افتاد ، دست از کار کشید و جلوتر آمد و با لبخند همیشگی گفت :
_سلام آقاسید...بَه بَه ،خوشحالم که دوباره چشمم به جمالتان ، منور میشود.
سید ،با لحنی آرام جواب سلام او را داد و گفت :
_سلام علیکم ، این اسب...این اسب متعلق ....
غلامرضا که متوجه حال دگرگون ،سید شده بود گفت :
_بله این اسب ، متعلق به همان جوانیست که چند وقت پیش با شما به حرم آمد و وقتی غرق زیارت بود شما بسته ای مرحمتی برایش نزد من ،به امانت گذاشتید
و درحالیکه سرش را تکان می داد ادامه داد :
_نمی دانم چه شده که یک هفته ایست مقیم حرم شده ، جز برای وضو ،قدم از حرم بیرون نمینهد ، فکر کنم مشکلی دارد که پناه آورده به این مکان امن....
سید همانطور که صدایش از شوق می لرزید گفت :
_پس آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم، یار درخانه و ما گرد جهان میگردیم .....
و سپس همانطور که با دست به شانه ی غلامرضا میزد گفت :
_خسته نباشی خوش خبر....من باید فی الفور این جوان را ببینم....
سید با زدن این حرف ، به سرعت از اصطبل خارج شد و بی خبر از آنچه که در حال وقوع است به سمت درب ورودی حرم مطهر راه افتاد....
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۵۴
سید ، بیخبر از آنچه که در حرم مطهر میگذشت ، به شتاب خود را به جلوی درب ورودی رسانید،... سربازان که او را به خوبی می شناختند ، به احترامش سر پایین آوردند و یکی از آنها گفت :
_عذرخواهیم ، چون حرم را برای شاهزاده فرنگیس خلوت نمودهایم ، اجازه بدهید که ورود شما را به آستان مطهر ،به اطلاع بانو برسانیم .
سید بله ای گفت و با خود اندیشید ،اگر حرم را قرق کرده اند ، پس بیشک، سهراب در جوار ضریح نمیتواند باشد ،...
پس بهتر دید اطراف را نگاهی بیاندازد و وقتی آقاسید از درب ورودی دور میشد ، گلناز هم خود را با عجله به فرنگیس رسانید....
گلناز که متوجه سهراب شده بود و از این معجزه بر جای خود خشک شده بود ، تا دهان باز کرد که چیزی بگوید ،...
فرنگیس از ترس اینکه ،گلناز ناخواسته ، حرف دل او را عیان کند ، به میان صحبت گلناز پرید و همانطور که قران را به آرام از بین دستان سهراب بیرون میکشید ، با دست پاچگی از جا بلند شد ، بوسه ای بر ضریح مطهر زد.. و همانطور که آخرین نگاه را به چهره ی این جوان زیبارو و جسور می کرد ، به گلناز امر نمود تا به بیرون از حرم بروند.
گلناز که هنوز در شوک دیدن سهراب بود ، با دیدن این حرکت فرنگیس ، به خود آمد و درحالیکه به سمت درب میرفتند ، سر در گوش خانمش برد و گفت :
_خدای من، این معجزهی امام رضا(ع) است، بانوی من ،حال که ایشان را یافتید، چرا اقدامی نمی کنید؟برگردید و به او چیزی بگویید...یا حداقل یکی از سربازان را بفرستید تا او را به قصر دعوت کنند.
فرنگیس که انگار ذهنش درگیر بود ، هیسی کرد وگفت :
_مهم این است جایش را پیدا کردیم ، باید به قصر بروم ، افکارم را متمرکز کنم و ببینم، چه باید بکنم ،اصلا از چه راهی وارد شویم .
گلناز من ومن کنان گفت :
_اگر در همین مدت کوتاهی که میخواهید تصمیم بگیرید و راهی انتخاب کنید ، این جوان از حرم رفت چه؟!
فرنگیس با غضب به سمت او برگشت و گفت :
_اولاً زبانت را گاز بگیر ، درثانی وقتی او هفت روز است مقیم حرم شده، بیشک نصف روز دیگر هم میماند، کاملا مشخص است او جایی برای ماندن نداشته و در این دیار،غریب است.
جلوی درب ورودی رسیدند ، فرنگیس با نگاهی به اطراف ، رو به گلناز گفت :
_پس سید کجاست؟ مگر نگفتی پدر عروسمان اینجاست؟
گلناز شانه ای بالا انداخت و هر دو دختر جوان با شوری تازه درون دلشان ،سوار بر کالسکه شدند...حال فرنگیس ،زمین تا آسمان فرق کرده بود با زمانی که وارد حرم شده بود و بیشک این معجزه ی عشق بود و از آن بالاتر معجزه ی امام رضا (ع) ....
فرنگیس ، این دختر پاک طینت و سادهدل، فکر میکرد وصال به همین راحتیست ،اما نمیدانست که سختیها پیش رو دارد و هجرانها در تقدیرش نوشته شده....
و سهراب بی خبر از آتش عشقی که درون فرنگیس شعله کشیده بود، خیره به رد رفتن این پری آسمانی، حسی تازه را درک میکرد، که تا به حال هرگز طعمی اینچنین نچشیده بود...
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
شبتون بخیر
در پناه خدا
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🏴السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
🌹"نذر حسین(ع) در خانه ما"
🔹با توجه به نزدیک شدن ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین(ع)
عاشقان اهل بیت(ع) که ماه محرم سال گذشته قلک های
"نذر حسین(ع) در خانه ما" را دریافت کرده اند، لطفا در یکی دو روز آینده به موسسه امام رضا(ع) تحویل بدهند تا خادمان اهل بیت(ع) برنامه ریزی های لازم برای مراسمات ماه محرم را انجام دهند.
#اجرکم عندالله و عندالحسین(ع)
برای کسب اطلاعات بیشتر با موسسه تماس حاصل نمایید.
☎️۵۵۷۹۲۱۷۹
☎️۵۵۷۹۲۱۸۹
#مجموعه_شهید_عسگری
#موسسه_امام_رضا_ع
🌱🌷🌱
🔸 @alreza72
#بانوی_ثمین
لطفا کانال ما رو به دوستان خود معرفی کنید🍃🌼
https://eitaa.com/joinchat/1380515964C706be45608
#فراخوان
🍃کلاس :حفظ قرآن🍃
طرح تابستانه: رده سنی ابتدایی
📆 روزهای یکشنبه و سه شنبه
⏰ ساعت :۱۴/۳۰ الی ۱۶
💫استاد : زارعان
🌸 آغاز ثبت نام دوره تکمیلی حفظ قرآن 🌸
فرصت محدود برای ثبت نام بشتابید😊
برای کسب اطلاعات بیشتر با موسسه تماس حاصل نمایید.
☎️۵۵۷۹۲۱۷۹
☎️۵۵۷۹۲۱۸۹
#مجموعه_شهید_عسگری
#موسسه_امام_رضا_ع
🌱🌷🌱
🔸 @alreza72
#بانوی_ثمین
لطفا کانال ما رو به دوستان خود معرفی کنید🍃🌼
https://eitaa.com/joinchat/1380515964C706be45608
#شعبه_دو_مهد_موسسه_امام_رضا_(ع)
افتتاح شد👌😍
🧒👦مهد قرآن مقدماتی از۳سال
🧑👩مهد قرآن پیشرفته از۴سال
👩🎓🧑🎓مهد قرآن تکمیلی از۶سال
🤷♀🤷پیش دبستانی دوزبانه
🙎♀🙎پیش دبستانی یک زبانه
✅بامحوریت :تربیتی،علمی، اجتماعی ،مهارتی،اعتقادی،ودینی روانشناسی کودک
🔴در تمام روزهفته
🟡بصورت ساعتی روزانه هفتگی
🟢مجهز به خانه اسباب بازی
🟣فضای بزرگ ومناسب ( ۳۰۰ متر)
❇️با بهترین کارشناسان ومربیان باتجربه
🎈با روشی نوین و مفید 🎈
🔰مکان وفضای امن برای آرامش و تحصیل کودک شما
💌زوداقدام کنیدکودکتان ازاین فضا محروم نباشه
آدرس : ۲۰ متری ابوذر روبه روی ۱۲ متری رزاقی طبقه اول، تالار روشن
🇮🇷 🌻شکوفه های امام رضایی🌻
عضو شوید👇
@amamreza400
برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس حاصل نمایید.
📲۰۹۰۱۴۱۶۶۸۵۶
☎️۰۲۱ ۵۶۰۷۷۱۰۳
#مجموعه_شهید_عسگری
#موسسه_امام_رضا_ع
🌱🌷🌱
🔸 @alreza72
#اطلاعیه⛔️
🌟یه خبر خوب برای دخترا و دوستانتون🌟
کلاس های تابستونی 💁♀
🟢روخوانی قران .کودکان ،نوجوان
نغمات .موسقی قران کودکان ،نوجوانان،بزرگ سالان
خلاقیت وکاردستی وهنردست
کودکان نوجوانان ،بزرگسالان
🟡حفظ قرآن از ۴ سال تاااااا ۴۰ سال
روخوانی و روان خوانی قرآن
خطاطی نوجوانان وجوانان
💟نقاشی .برای کودکان ونوجوانان
🖊سیاه قلم کودکان ونوجوانان
✂️خیاطی نوجوانان وجوانان
🔺چرتکه برای کودکان ونوجوانان
🔹روباتیک برای کودکان
🔶زبان انگلیسی برای زیر ۱۰سال
گپ وگفتگوی نوجوانان
وهمراه با اردوهای تفریحی
✅هنوز مهلت ثبت نام باقی مونده
برای کسب اطلاعات بیشتر با موسسه تماس حاصل نمایید.
☎️۵۵۷۹۲۱۷۹
☎️۵۵۷۹۲۱۸۹
#مجموعه_شهید_عسگری
#موسسه_امام_رضا_ع
🌱🌷🌱
🔸 @alreza72
#بانوی_ثمین
لطفا کانال ما رو به دوستان خود معرفی کنید🍃🌼
https://eitaa.com/joinchat/1380515964C706be45608
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
سلام پدر مهربانم
برخاتم اوصیاء،مهدے صلوات 💐
برصاحب عصر ما،مهدے صلوات 💐
خواهے ڪه خداوند بهشتت ببرد 💐
بفرست تو بر حضرت مهدے صلوات
اللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ
و آلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#امام_زمان
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
#دو_خط_شعر
با تو خوشبخت ترین آدم این قافله ام
گم نشو، دور نشو، بی توجهانم خالیست
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
🔺️زندگی هیچ گاه به بنبست نمیرسد
کافیست آرام شویم و چشم باز کنیم
و راههای گشودهی بیشماری را روبهروی خود ببینیم ، خدا که باشد هر معجزهای ممکن میگردد.
🌸 روز بخیر
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
گل هرڪجا باشد
گل است
و دست از گل بودن
خود بر نمےدارد
توے باغ باشد یا باغچه
دیدہ شود یا نه
چیدہ شود یا نه
دوست من بیاییم گل باشیم
عطر مـهربـانی هـدیـه دهیـم 💐
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
دوست عزیزی
که داری این
پستومیخونی
ازته دل ازخدا
میخوام
به هرچی که آرزوشو
داری برسی
🌺
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
.
شروع یک زندگی 🌱
الهی به امیـــد لطف تــــووو
🍃🌸
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
「شاخ ݩݕاٺツ」
#تربیتی #شاد_زیستن 🔜 نزدیک شدن به هدف ✅ داشتن هدف مهم در زندگی، شادیآفرین است. از آن جدیتر، زمان
#تربیتی
#والدین_و_نوجوان
#ادامه_ی_مطلب
2⃣ یک کار بینظیر
🔹یکی از کارهایی که آثار شگفت انگیزی در زندگی بسیاری از بزرگان ما داشته است، احترام به پدر و مادر است.
🔹با مطالعه زندگی انسانهای موفق، در مییابیم که در کنار تلاش و همت بالایشان، رسیدگی و احترام گذاشتن به پدر و مادر نیز نقش بسزایی در پیشرفت آنها داشته است.
🔹در خوشههای طلایی دین نیز، سفارش زیادی به این مسئله شده است. وقتی خداوند در چند جای قرآن به این کلید مهم موفقیت اشاره میکند، خود نشانهای از اهمیت طی این مسیر برای رسیدن به شهر شکوفایی است.
💐ادامه دارد...💐
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」
راههای جدید برای پیدا کردن کِیس مناسب...😅
که البته آخر و عاقبت نداره!😕
#سواد_رسانه #اختصاصی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🗣| ما رو به دوستاتون معرفی کنید.
@shakh_nabat_1400
🍃 🌸「شاخ ݩݕاٺツ」