eitaa logo
کانال شاخه طوبی
15.6هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
61 فایل
اولین کانال نشر آثار حضرت علامه حسن زاده آملی و شاگردان ایشان در ایتا و تلگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
درس بیست و سوم قسمت دوم می شود که کسی پندارد همواره تن در بود و پیوستگی اندام های خود به یکدیگر بدان گوهر نیازمند است، که اگر آن گوهر نباشد از هم گسسته شود، همچون چادری سراپا کرده که پاره های آن به ریسمانی به هم پیوسته است و چون آن ریسمان را بکشند هر پاره ای به کناری افتد و چادری نبود؟ یا به گفته ی برزویه ی پزشک چنان که در کتاب «کلیله و دمنه» است (ص ۶۹، باب برزویه ی طبیب): بنیتِ آدمی، چون آوندی ضعیف است پر اخلاط فاسد از چهار نوع متضاد، و زندگانی آن را به منزلت عمادی چنان که بت زرین که به یک میخ ترکیب پذیرفته باشد و اعضای او به هم پیوسته، هرگاه که میخ بیرون کشیده آید در حال از هم باز شود.) ولی آن گوهر در «بود» و پایداری خود به کالبدش بی نیاز باشد؟ یا بگوید که در آغاز به کالبدش نیاز دارد و در انجام نه؟ و یا در پیدایشش به کالبد نیازمند باشد و در زیست همیشگی اش نه؛ که چون باید پدید آید تن بخواهد، که تن برایش چون بیضه ای بود که از آن بیضه این گوهر به در آید چنان که جوجه از تخم پدید آید؟ یا تن برایش چون لانه ای بود و وی تخمی یا جوجه ای که در آن لانه باید ببالد و پر و بال در آورد، و چون پر و بال در آورده است از لانه روی بگرداند؟ یا همچون کودک گاهواره ای که روزی از گاهواره چشم بپوشد و به گفته ی دانش مند بزرگ ملاهادی سبزواری: طفلی است جان و مَهدِ . تن او را قرارگاه چون گشت راه رو فِکند مَهد یک طرف در تنگنای بیضه بود جوجه از قصور پر زد سوى قصور چو شد طائر شرف یا همچون تخم اردک زیر پر مرغ خانگی پروریده شود و همین که بال و پر در آورده است و خویشتن را شناخته است که خاکی نیست و آبی است، از مادر خاکی خود دست برمی دارد و دل به دریا می زند؟ باز پرسش پیش می آید که اگر تن لانه و خانه، یا آوند، یا سواری و یا دست افزار و انباز کارش نباشد، آیا پیش از تن بوده است یا با تن پدید آمده است، و پیش از تن کجا بوده است و با این تن چه آشنایی و بستگی داشت که بدو پیوست و با او خو کرد؟ و اگر با تن پدید آمده باشد، بسیار شگفت است که در آغاز از گوهر تن پدید آید و کم کم به جایی رسد که جز تن شود و گوهری دیگر گردد؛ مانند برگ توت که به تدریج اطلس می گردد؟ دانای نامور مجدود بن آدم سنایی گوید: تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک برگ توت است که گشته است به تدریج اطلس دانای نامور مجدود بن آدم سنایی گوید: تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک برگ توت است که گشته است به تدریج اطلس و اگر تن لانه اش باشد، این لانه بدین زیبایی و آراستگی را خودش برایش ساخته و پرداخته است و یا دیگری؟ و اگر خودش ساخته باشد، هزاران مانی چیره دست به زیردست او باید شاگردی کنند که استادی توانا و صورت گری بس شگفت است؛ زیرا که هیچ لانه و خانه ای بدین شگفتی نه کسی دیده و نه کسی شنیده است. راستی صورت گری بدین چیره دستی که از آب چنین صورت گری کند، به گفته ی شیرین دلنشین شیخ بزرگوار سعدی: دهد نطفه را صورتی چون پری که کرده است بر آب صورت گری و یا لانه را دیگری برای او ساخت؟ خود آن دیگری کیست؟ آیا مادر است؟ مادر چه دستی در زهدان خود دارد؟ مادر که از آن آگاهی ندارد و در سرنوشت کار کودک خود، ساختمان اندام او و وابستگی تن با آن گوهر جز تن، کارهای نیست؛ وگرنه کودک را به دلخواه خود می ساخت؟ و اگر آن دیگری مادر نیست و دیگری است خود آن دیگری کیست و چگونه؟ آیا همچنان که این تن می بالد، آن گوهر هم می بالد؟ اگر می بالد، بالیدن او چگونه است؟ آیا مانند همین تن، درازا، پهنا، گودی و وزن و سنگینی دارد؟ آیا می توانید بفرمایید آن گوهری را که به واژه ی «من» بدان اشارت می کنید _و اینک بدان تا اندازه ای آگاهی یافته اید_ وزن، درازا، پهنا و گودی او چه اندازه است؟ یا این که آن گوهر هیچ یک از این ها را ندارد؛ اگر ندارد، مگر می شود که چیزی رنگ هستی گرفته باشد و آن را درازا، پهنا و گودی نبود؟ آیا هستی هایی هستند که بدین گونه نباشند؟ ما هر چه را که می بینیم، آنها را دارایند. این زمین بدین بزرگی و آن ذره ی بدان خردی است که آنها را درازا، پهنا و گودی است. دریا و هوا نیز این چنین است، و ستارگان، ماه و خورشید نیز این چنین اند، چنان که پیشینیان دوری هوا را هفده فرسنگ دانسته اند و اکنون بیست و یک فرسنگ. یکی از رشته های دانش ستاره شناسی، راه به دست آوردن اندازه ی ستاره ها و سنجش آنها با یکدیگر است و از روزگاران پیش در این باره اندیشه ها کرده اند و کتاب ها نوشته اند، و آن در زبان و فرهنگ دانش مندان این رشته به واژه ی تازی به نام ابعاد اجرام، آوازه دارد و ابن هیثم که از دانش مندان بزرگ و به نام پیشین است، در این باره کتابی نوشته است، و همچنین گودی دریاها، بلندی کوه ها و اندازه ی روی آنها را از دانش هندسه به دست آورده اند؛ ولی آن گوهر چگونه هستی است که این چنین نیست؟
دانای نامور مجدود بن آدم سنایی گوید: تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک برگ توت است که گشته است به تدریج اطلس و اگر تن لانه اش باشد، این لانه بدین زیبایی و آراستگی را خودش برایش ساخته و پرداخته است و یا دیگری؟ و اگر خودش ساخته باشد، هزاران مانی چیره دست به زیردست او باید شاگردی کنند که استادی توانا و صورت گری بس شگفت است؛ زیرا که هیچ لانه و خانه ای بدین شگفتی نه کسی دیده و نه کسی شنیده است. راستی صورت گری بدین چیره دستی که از آب چنین صورت گری کند، به گفته ی شیرین دلنشین شیخ بزرگوار سعدی: دهد نطفه را صورتی چون پری که کرده است بر آب صورت گری و یا لانه را دیگری برای او ساخت؟ خود آن دیگری کیست؟ آیا مادر است؟ مادر چه دستی در زهدان خود دارد؟ مادر که از آن آگاهی ندارد و در سرنوشت کار کودک خود، ساختمان اندام او و وابستگی تن با آن گوهر جز تن، کارهای نیست؛ وگرنه کودک را به دلخواه خود می ساخت؟ و اگر آن دیگری مادر نیست و دیگری است خود آن دیگری کیست و چگونه؟ آیا همچنان که این تن می بالد، آن گوهر هم می بالد؟ اگر می بالد، بالیدن او چگونه است؟ آیا مانند همین تن، درازا، پهنا، گودی و وزن و سنگینی دارد؟ آیا می توانید بفرمایید آن گوهری را که به واژه ی «من» بدان اشارت می کنید _و اینک بدان تا اندازه ای آگاهی یافته اید_ وزن، درازا، پهنا و گودی او چه اندازه است؟ یا این که آن گوهر هیچ یک از این ها را ندارد؛ اگر ندارد، مگر می شود که چیزی رنگ هستی گرفته باشد و آن را درازا، پهنا و گودی نبود؟ آیا هستی هایی هستند که بدین گونه نباشند؟ ما هر چه را که می بینیم، آنها را دارایند. این زمین بدین بزرگی و آن ذره ی بدان خردی است که آنها را درازا، پهنا و گودی است. دریا و هوا نیز این چنین است، و ستارگان، ماه و خورشید نیز این چنین اند، چنان که پیشینیان دوری هوا را هفده فرسنگ دانسته اند و اکنون بیست و یک فرسنگ. یکی از رشته های دانش ستاره شناسی، راه به دست آوردن اندازه ی ستاره ها و سنجش آنها با یکدیگر است و از روزگاران پیش در این باره اندیشه ها کرده اند و کتاب ها نوشته اند، و آن در زبان و فرهنگ دانش مندان این رشته به واژه ی تازی به نام ابعاد اجرام، آوازه دارد و ابن هیثم که از دانش مندان بزرگ و به نام پیشین است، در این باره کتابی نوشته است، و همچنین گودی دریاها، بلندی کوه ها و اندازه ی روی آنها را از دانش هندسه به دست آورده اند؛ ولی آن گوهر چگونه هستی است که این چنین نیست؟ @shakhehtoba
قسمت چهارم وانگهی اگر آن گوهر می بالد، خوراک او چیست تا از آن ببالد؟ آیا این آب، نان، میوه، سبزی و خوراکی های دیگر که مایه ی بالیدن تن اند، مایه ی پرورش و بالیدن آن گوهر نیز هستند یا آن را مایه ی دیگر است؟ و اگر هست، چیست و چگونه مایه ی پرورش او می شود؛ و اگر این هست، باز چگونه است؟ همین آب و نان که مایه ی پرورش تن است، آیا به فرمان تن است و یا به دستور آن گوهر است؟ و اگر خود آن گوهر را پرورش و بالیدن است، او را چه کسی می پروراند و از نداری به دارایی می کشاند؟ دیگر این که آیا چگونگی هر یک از این دو به آن دیگر نیز می رسد؟ بدین گونه که اگر آن اندوهگین شود، این هم افسرده می شود، و یا اگر این پژمرده شود، آن خسته می شود و پژمرده می گردد، و یا چگونگی های هر یک ویژه ی خود اوست و دیگری با وی انباز نیست؟ پرسش دیگر این که چون آن گوهر جز تن است، آیا پس از آن که وابستگی او با بدن بریده شد و میان شان جدایی افتاد، تن را که می بینیم لاشه ای گندیده می گردد و همه ی تاروپود اندام هایش از یکدیگر گسیخته و تار و مار می شود، آن گوهر نیز تباه می شود و نابود می گردد؟ یا تن که لانه بود ویران شد و آن گوهر همچون پرنده ای از آن رهایی می یابد و زنده ی جاوید می ماند؟ یا تن که خانه بود فرود آمد و خداوند خانه از آن کوچ کرد و خود پایدار است و زندگانی دیگر دارد؟ یا این که لانه و خانه ی دیگر برایش می سازد؟ آیا آن لانه و خانه ی دیگر از همین گونه لانه و خانه ی نخستین است یا جور دیگر است، که چون بینش و دانش او نیرو گرفت برای خود لانه و خانه ای بسازد که دیگر ویران نشود و فرود نیاید؟ یا پس از لانه و خانه ی نخستین دیگر نیاز به لانه و خانه ندارد؟ یا می توان گفت هستی هایی باشند که هیچ گونه دگرگونی در آنها راه ندارد و این گوهر هم از آن هاست؟ یا این که گفت دگرگونی در او راه دارد؛ ولی او از دسته ی هستی هایی است که تباهی در ذات او راه ندارد؟ وانگهی انجام او چه خواهد شد و پایان کارش به کجا می کشد؟ و از این خانه و لانه ساختن چه می خواهد و از این لانه به آن لانه پریدن و از این خانه به آن خانه رخت کشیدن چه می جوید؟ اینها یک دسته پرسش هایی است که در این باره برای شوراندن و ورزش فکری شما پیش آوردم. در برگزیدن گفتار راست از میان این همه گفتارها و داوری درست کردن باید کوشش و کاوش را به کار گماشت و چراغ دانش را فراروی داشت. پرسش های گوناگون دیگر نیز پیش خواهد آمد و اکنون همین اندازه بَسَند است تا مبادا خستگی روی دهد و یا سرگشتگی آورد. در برگزیدن گفتار راست از میان این همه گفتارها و داوری درست کردن باید کوشش و کاوش را به کار گماشت و چراغ دانش را فراروی داشت. پرسش های گوناگون دیگر نیز پیش خواهد آمد و اکنون همین اندازه بَسَند است تا مبادا خستگی روی دهد و یا سرگشتگی آورد. اگرچه درباره ی دوستانم که تشنه ی دریافت دانش و خواهان شناسایی گوهر ذات خود و آشنایی با جهان هستی اند و با چه شور و شتاب در این انجمن دانش پژوهی گرد می آیند، چنین اندیشه، پنداری سست و نادرست است. آری، بایستی بردبار و شکیبا بود و آهنگی از سنگ خارا سخت تر و از کوه استوارتر داشت. گرایش هر چه بیشتر به دانش مندان و دوستی به دانش به کار برد تا توان به جایی رسید و به خواسته ی خود پیروز شد. دیروز در غزلی درباره ی خود گفتم: منم آن تشنه ی دانش که گر دانش شود آتش مرا اندر دل آتش همی باشد نشیمن ها از فیلسوف عرب ابویوسف يعقوب بن اسحق کِندی به یادگار است که: «دانش پژوه به شش چیز نیاز دارد تا دانا شود که اگر یکی از آنها کم بود تمام نگردد: هوش سرشار، دوستی پیوسته (به دانش)، بردباری نیکو (در برابر پیش آمدها، و دانش پژوهی)، دلی تھی (از آرزوهای گوناگون که رهزن اند)، گشاینده ای دریافت دهنده (استاد)، و روزگاری دراز » .. يحتاج طالب العلم إلى ستة أشياء، حتى يكون فیلسوفا؛ فإن نقصت لم يتم: ذهن بارع، و عشق لازم، و صبر جمیل، و روع خال، و فاتح مُفهم، و مدة طويلة. @shakhehtoba
کانال شاخه طوبی
🔴#كانال_شاخه_طوبي #حضور_و_مراقبت #مجلس_چهارم #جلسه_بيست_و_دوم 💠#حشر_با_الهي_نامه #قسمت_دوم 💠گاه
🔴 💠 ♦️مثلا در جايي از الهي نامه آمده است : 💠الهي حسن به حال مار غبطه مي خورد كه چون پير شود چهل روز گرسته بماند و تحمل رنج گر سنگي كند ، سپس به زمين فرو رود و چون بيرون آيد پوست افكنده و جوان شده باشد ، كه كلمه وروح ممسوح تو ، مسيح عليه السلام به حواريون فرمود : 💠مار پير از پوست به در آيد و جوان شود جواني حسن بگذشت و آثار پيري در او نمودار شد و هنوز در حجابها گرفتار است ، 💠مار وقتي مي خواهد پوست عوض كند ، چهل شبانه روز گرسنگي مي كشد ، بعد به زمين مي رود و پس از مدتي از زمين بيرون مي آيد ، و پوستش را عوض مي كند در اينجا يك القاء فكري پيش آمده حال كه مار مي تواند پوست عوض كند چرا من نتوانم خودم را عوض كنم و متحول گردانم ، اين كه همه موجودات آفتاب پرست هستند ويكي از آنها به اين نام معروف شده ، از تفكرات عقلي است ، بعضي جاها هم از هيمان شهودي و هيجان قلبي است ، در هيجانات قلبي سوز و گداز ، خيلي شديد است و بيشتر جنبه ي وجودي دارد . 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید