شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
یه سفری پیش اومد خانوادگی با آقا سعید اینا رفتیم قم و بعدش هم از کاشان و نطنز سر درآوردیم و رفتیم آق
👆این خاطرهی خانم رسولی را هم بگذارید کنار خاطره اخیر و در روز شهادت امام باقر علیه السلام میهمان روضهی عموی شش ماهه شان شوید و التماس دعا
هدایت شده از صبح حسینی
طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت
زخم پیشانی او را عرقی سرد گرفت
رو زد و آب ندادند دل مرد گرفت
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
خرمنش سوخت از برگ و برش هیچ نماند
دیگر از حرمت نام پدرش هیچ نماند
از سپیدی گلوی پسرش هیچ نماند
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
متحیر وسط خیمه و میدان مانده
به دلش حسرت یک قطره ی باران مانده
خواهرش کاش نبیند که پریشان مانده
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
مانده ام سنگ روی سنگ چرا بند شده
شمر از دیدن این صحنه چه خرسند شده
سر شش ماهه به یک پوست فقط بند شده
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
شیشه در قائله سنگ مکسر گردد
خاطر خیمه از این حرف مکدر گردد
از خجالت نتوانست حرم برگردد
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
وحید قاسمی
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت زخم پیشانی او را عرقی سرد گرفت رو زد و آب ندادند دل مرد گرفت حرمله
از خجالت نتوانست حرم برگردد
😭😭😭😭
حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت 😭😭😭😭😭
یابن الحسن(عج)!
ای که گفتی با غمت دردم مداوا می کنی
من که مُردم پس چرا امروز و فردا می کنی؟!
یا بکُش یا چاره ای، ای دردمندان را دوا
تا به کی جان دادن ما را تماشا می کنی؟!
****
در جستجویت دشتها را می نوردم
در انتظارت لحظه ها را می شمارم
دستم بگیر ای دوست تا که من نیفتم
رحمی کن ای آرام جان بر حالِ زارم
****
يابن الحسن!
به قربان قد و بالایت ای دوست
فدای آن رخ زیبایت ای دوست
تو ای گمگشتهی عشاقِ عالم
مرا بنگر به زیر پایت ای دوست
#دستنوشته_سعید
#مناجات_با_امام_زمان (عج)
@shalamchekojaboodi
سلام
امروز داشتم از شبکه یک فیلم سینمایی تک تیرانداز را میدیدم.
از آنجایی که گفته بودم با خاطرات سعید زندگی میکنم، لذا با دیدن این فیلم یاد خاطره ای که از سعید خوانده بودم افتادم؛
از اعزامی که وارد تسلیحات میشه و شهید مومنی بهخاطر کار سنگین تسلیحات، و اینکه سعید ظاهر ریزنقشی داشته، عذر او را از تسلیحات میخواهد.
فیلم تک تیرانداز هم همین بود؛ شهید رسول زرین عذر تعدادی از نیروها را میخواد، ولی یکی که خیلی جُثه ضعیفی داشت، با سِمجی و پافشاری مورد قبول شهید زرین میشه و بعدها خودشو ثابت میکنه.
شهید سعید هم با اینکه کار در تسلیحات خیلی سنگین بود، ولی خودش را در عمل ثابت میکنه تا جاییکه این عملکردش باعث میشه آنچنان خودش را در دل شهید مومنی جا میندازه که اخوت و علاقه و برادری شهید مومنی به شهید سعید به حدی میرسه که به نَقل قول از مادر بزرگوار شهید سعید، دیگه حتی نمیتونستن دوری همدیگر را تحمل کنن.
روح شهدا،خصوصا این دو شهیدعزیز بزرگوار شاد 🤲🌺
پیام آقای ناصر #سلطانیان
#ارسالی_اعضا
@shalamchekojaboodi
41.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سعید جان!
یاد روزهای با تو بودن به خیر
روزهایی که در قلب و جانمان رجعت کردی و ما را با خاطراتت به بهشت شهدا بردی ...😭
#نماهنگ
@shalamchekojaboodi
📝 من از چند سال پیش که این بحثِ هیئتی بودن آقا سعید رو شنیدم برای من خیلی مهم و جذاب بود که تو هیئت نمی ذاشت کارها رو زمین بمونه.
این کارش را خیلی الگو قرار می دهم خیلی. یعنی اصلا ممکنه یه جایی بریم که اصلا هیچ ربطی به من نداشته باشه ولی من مثلا هیئتی وار پا می شم کار می کنم.
حالا اینا رو می گم می ترسم ریا شه ولی ما یه هئیت ماهانه ای داریم که عملا کسی پا نمی شد کارای آشپزخونه رو انجام بده با اینکه وضعیت کمر من از چند سال قبل خیلی بدتر شده و تقریبا چهار پنج ماه استراحت مطلق بودم و تو کمرم تزریق کردم و نباید کاری انجام بدم
ولی سعی می کنم تو هیئت ننشینم و اتفاقا اون شب چهارشنبه که رفتم خیلی یاد سعید کردم، یعنی کار خیلی رو زمین مونده بود و دیدم کسی انجام نمی ده، گفتم درسته کار برای یکی دیگه ست ولی بزار انجام بدم و نه اسمی باشه و نه رسمی.
یعنی همیشه سعیم بر همین بوده و خیلی یاد سعید می کنم، مخصوصا حالا که هی کانال رو می خونم.
دیشبم شوهرم گفت پاشو بریم مسجد گفتم نه خسته ام اصلا حوصله ندارم شام هم نداریم بیام دیگه از همه چیز می افتیم
بعد رفتیم اون مسجدی که شوهرم دخترمو می بره، رفتیم و من صف اول واستادم یه دفعه ای یه خانومی اومد با یک نفر سلام علیک کنه من صداش جلب توجه کرد برام.
یه دفعه دیدم همسر آقا سعیده، رفتم روبوسی کردم منو نشناخت. بعد گفتم من فلانی ام. خلاصه خیلی حس خوبی بود از این جهت که انگار یه نشونه ای از شهید برای من داشت.
#ارسالی_اعضا
@shalamchekojaboodi
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
یه اتفاق جالب دیگه که سعید توی این دو سه روز داره رقم میزنه اینه که خاطرات بعد از شهادتش رو میفرسته، البته قبلاً هم بوده ولی الان با یک پیشنهاد همراه شده.
یعنی ارتباطاتی که بعد از شهادتش با آدمها حفظ کرده، از اون حج عمرههایی که به نیابت ازش رفتند، لحظاتی که حتی با دیدن فیلمی خاطراتش را به یاد میآورند و یا کارهای هیئت را با الگوگیری از سعید و با یاد او انجام میدهند و ...
بعدش هم پیام یکی از دوستان سعید که این پیشنهاد رو مطرح کردن
👇👇
« دیروز بعدازظهر تو این فکر بودم که میشه یه کار جدیدی رو استارت زد؛
اونم این که علاوه بر درخواست اخذ خاطره، از عزیزان پای کار کانال بخواهید که
برداشتهاشون از خاطرات( خاطره خود یا دیگران)
درس آموختهها
کمک گرفتنهای از سعید؛ چه از زمان راهاندازی کانال و چه از شهادت به بعد
توسلاتی که به روح شهید داشتند و گره گشاییهایی که سعید براشون کرده
هدایتهای معنوی و بعضا مادی سعید
اتفاقات جالب و سربزنگاههایی که سعید برای عزیزان رقم زده
و ...
را از اعضاء درخواست کنید.
اینکه تو ذهنم گذشت زیاد بهش اعتناء نکردم ولی دوباره شب شاهد از غیب اومد. پیام آقای سلطانیان بنظرم چیزی مشابه همین ایده بود.»
به نظر ما که این پیشنهاد خیلی خوبه. بسم الله ...
اینجا بعضیا هستن که با شهید زندگی میکنند و چه بسا هر روز، شهید برایشان نشانه و یاد و خاطره و درسی دارد.
از ارتباط فعلیتان با سعید بگویید از نشانههای حضورش، از یادش و درسی که از او آموختهاید و ... بنویسید و بگویید تا سبک زندگی با شهدا و عطر صفای رفاقت با شهید را به مشام جانها برسانید.
#یادداشت
👇👇
@moameni66shahedi