eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
350 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
400 ویدیو
6 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ⚘هر کس در شب‌ جمعه شهدا را یاد کند ، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند ( شهید مهدی زین الدین) ‌شهدا را با یاد کنیم ‌
هدایت شده از شبهای با شهدا
با حسرت می گفت. با آهی که از عمق جانش بیرون می آمد؛ از بس امروز و فردا کردم آخر هم نشد. نشد از پدرم امضا بگیرم که ازم راضی هست یا نه. ولی از مادرم چرا. ازش دستخط گرفتم. امضا کرده ازم راضیه. راوی: ابراهیم شهریاری ________ 📚 برگرفته از کتاب ⚘هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
یکی دو ماه بعد از عملیات مرصاد یک آقایی آمد جلوی در خانه و ساکش را آورد. فکر می کرد سعید شهید شده. گفت شما مادرش هستید؟ و بعد طوری که بخواهد دلداری ام بدهد شروع به صحبت کرد. گفتم بله من مادرش هستم خودش هم الان رفته سرکار. بنده خدا تعجب کرد 😁 ساک را گرفتم و آمدم داخل خانه، آن را که باز کردم، وصیت نامه اش داخل ساک بود. از آن وصیت نامه که بعدها هم معلوم نیست چه شد و چه کارش کرد، فقط این دو بیت در خاطرم مانده ؛ اگر در خواب می دیدم غم روز جدایی را به دل هرگز نمی دادم خیال آشنایی را جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند شکسته استخوان داند بهای مومیایی را راوی؛   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
در پادگان دوکوهه یک مخابرات بودکه وقتی رزمنده ها از خط می‌آمدن دوکوهه، می‌رفتن آنجا و با منازلشان ( در تهران) تماس می‌گرفتن و خبر سلامتی شان را به خانواده شان می‌دادند. من و سعید هر چند وقتی می‌رفتیم آنجا و با مسجد محل تماس می‌گرفتیم و با دوستان (بسیجی مان) صحبت می‌کردیم. یکبار که رفتیم مخابرات، جلو پیشخوان که رسیدیم و خواستیم شماره بدهیم که برامون بگیره، دیدیم اسم چند رزمنده را روی شیشه‌ی پیشخوان مخابرات به عنوان بدهکار، نصب کردند. سعید با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شد. رفت پیش مسئول آنجا و گفت: «جمعِ این بدهی ها را حساب کنید، من پرداخت می‌کنم. بعد هم این اسامی بدهکاران را جمع کنید، چرا با آبروی رزمنده‌ها بازی می‌کنید؟!» مسئول مخابرات یکدفعه به خودش آمد و احساس شرمندگی کرد. همان موقع به کارمندانش دستور داد دیگر اسامی بدهکاران را نصب نکنند. آن موقع تعدادی از رزمنده ها برای تلفن زدن آنجا حضور داشتند و همه ناظر این صحنه بودند و از این حرکت سعید کیف کردند. وقتی آن شخص مسئول از سعید نامش را پرسید، انگار همه می‌خواستند بدانند او کیست که این کار قشنگ را انجام داد. سعید هم هرجایی می‌خواست کارهایش ریا نشود، خودش را به نام عبدالله بنده زاده معرفی می‌کرد. این بار نیز همینطور خودش را معرفی کرد. روحش شاد🌹🌺 راوی؛ آقای ناصر   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور ‌
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ به برکت عنایت خدای شهدا و نگاه شهید، هم این کانال، رقم زده شد که تا الان ۱۷۳ خاطره از سعید اینجا ثبت شود و هم اتفاقات جالب دیگری افتاد؛ اعم از پیوستن دوستان قدیمی سعید به کانال و فرستادن خاطره توسط آنها، حرکت خودجوش برخی دوستانش برای جمع آوری خاطرات بقیه و ... که هر کدام بارها و بارها ما را متحیر و اشک شوق‌مان را جاری کرد. یکی از آن اتفاقات بینظیر که در روز مبعث اتفاق افتاد این بود که نامه‌های سعید در زمان جنگ که مفقود شده بود، پیدا شد و یکباره در روز مبعث مانند عیدی ای برای ما ارسال گردید. در پی آن وصیت نامه هایش در سال‌های ۶۵ و ۶۷ و سررسیدهایش نیز پیدا شد. جالب تر اینکه یک بنده خدایی شب قبلش خواب دیده بود که سعید با یک سینی شکلات از میهمانان در حال پذیرایی است. به هر حال امروز شنبه آخرین روز ماه رجب ۱۴۴۵ ه. ق که مصادف است با شنبه ۲۹ رجب ۱۴۱۶ ه.ق در این ساعات که سعید می‌رود که با دهان روزه، پرنده شهادت را در آغوش بگیرد، پس از ۲۹ سال قمری، برای ما و شما اعضای محترم کانال یک هدیه آورده و آن وصیت‌نامه‌هایش در سال‌های ۶۵ و ۶۷ می باشد که ان شاء الله طی دو یا سه روز در کانال قرار داده می شود. ⚘هدیه به روح شهید سعید شاهدی @shalamchekojaboodi
بسم رب الشهدا و الصدیقین وصیت‌نامه حقیر سعید شاهدی به نام او که عرشش به قطره‌های اشک یتیمان به لرزه در آید و به یاد آنکه عشقش به تپش‌های قلب عاشقان بیفزاید ... ادامه ⬇️ @shalamchekojaboodi
بسم رب الشهداء و الصدیقین وصیت‌نامه حقیر سعید شاهدی به نام او که عرشش به قطره‌های اشک یتیمان به لرزه در آید و به یاد آنکه عشقش به تپش‌های قلب عاشقان بیفزاید وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ( آیات ۵۷ و ۵۸ سوره حج) « و آنان که کافر شدند و تکذیب آیات خداوند را کردند آنها را عذاب و خواری و ذلت است و آنان که در راه رضای خدا از وطن خود هجرت و در این راه کشته شدند و یا مرگشان فرا رسیده، البته رزق و روزی نیکویی در بهشت ابد نصیبشان می‌گرداند که همانا خدا بهترین روزی دهنده است.» الله عزیز جل و جلاله می‌فرماید؛ هرگاه هرچه از شما بگیریم اول یا مثل آن و یا بهتر از آن را به شما می‌دهیم و همچنین این دادن‌ها و گرفتن‌ها برای امتحان شماست. مرگ، انسان را تحت تاثیر می‌گذارد که باید زیاد به فکرِ رفتن بود، به فکر این باشیم که چگونه می‌خواهیم برویم؟! با چه توشه ای و یا ثوابی؟! چگونه با این همه گناه و معصیت به سوی او برویم؟! با چه رویی؟! چه چیزی داریم که برایش ببریم؟! وای بر حال من گناهکار، وای بر حال من، بار خدایا از عالم و عالمیان می گریزم و به تو پناه می‌برم. و تو نیز مرا در جوار رحمت خویش سکنی ده. ای خالق جهان! یا پروردگار! این بدن مِلک توست، ان‌شاءالله که عبد توست. با آن سر هم می‌خواهی معامله کن، اگر می‌خواهی بدن این حقیر را بی‌سر کنی، بی‌سر کن. اگر می‌خواهی تکه تکه کنی، چنین کن. اگر می‌خواهی این پیکر را مانند مولایم اباعبدالله الحسین (علیه السلام) لگد مالِ ستوران کنی، چنین کن. اگر می‌خواهی مانند عباس، عموی تشنگان، بدنم را بی دست کنی و بی پا کنی، چنین کن. ولی تو را به عصمت زهرای مرضیه، تو را به جان خانم فاطمه، با این بدن عاصی قهر مکن. بدنی که قدرت و عظمت از تو می‌گیرد. اگر بدانم با سوختن بدنم لذت می‌بری بسم الله، اگر بدانم با بدن بی سرم خرسند می‌شوی، بسم الله. کور باد آن چشم‌هایی که غیر تو را ببیند کور باد آن گوشی که غیر کلام تو بشنود بریده باد آن دستی که برای غیر تو حرکت کند بریده باد آن پایی که غیر راه تو راهی را برود، مُهر باد آن قلبی که غیر از منزلگه تو باشد، قلبی که تو عنایت کردی و آن را حرم الله خواندی قلبی که حرم توست. بار خدایا تو را شکر که دستم را... ( ادامه دارد ) 1⃣   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌‌ ( دستم را ) گرفتی و نجاتم دادی از گمراهی و به پایم خلخال زدی و به سوی خود رهنمون نمودی 👇👇 @shalamchekojaboodi