eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
290 دنبال‌کننده
1هزار عکس
255 ویدیو
3 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
مجاهد خستگی ناپذیر و شهید زنده، «یحیی سنوار» به عنوان جانشین شهید قهرمان «اسماعیل هنیه» انتخاب شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احمق‌ها فکر‌کردن با ترور مسیر مقاومت متوقف میشه حالا ببینید کی اومده! ببینید چطور و با چه احترامی از امیرالمومنین روایت میخونه • Siamak • @Afsaran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز جهازبرون من، سعید نشسته بود بالای وانتی كه جهیزیه را می بردند و می گفت ما داریم كمكِ دزد می كنیم، خونه مون رو بار كردند و دارند می برند.😅 بعد هم كلی كار برامون انجام داد. از ۱۷ سال پیش (سال ۸۲ این خاطره گفته شده)، هنوز كارهایی كه سعید برای من توی این خونه انجام داده و آثاری كه ازش مونده را نگه داشتیم و دست نزدیم. مثلاً این جاكبریتی كه برای من توی آشپزخونه نصب كرده، هنوز که هنوزه همونجوری هست و هر وقت نگاه می کنم می گم دستت درد نكنه و هی یادش می کنم. یعنی یادش كه هیچ وقت از خاطرمون نمی ره ولی با اینجور چیزا که بیشتر می بینیم بیشتر یادش می کنیم. راوی: _______________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
58.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مربوط به سالگرد پارساله ( ۳۰ آذر ۴۰۲) منتها امروز ارسال کردند @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌ هر کس در شب‌ جمعه شهدا را یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند. (شهید مهدی زین الدین) ‌شهدا را با یاد کنیم ♥️ ‌ @shalamchekojaboodi
🕌❤️ حسین جان ✋ اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یااَباعَبْدِاللّهِ‌الْحُسَیْن ( علیه السلام ) هَر کُجا می‌گُذرَم‌ جِلوِه‌ مَستـٰانِه اوست‌ این‌‌حُسِین‌ کیست‌کِہ‌ عـٰالَم‌ هَمِه دیوآنِه اوست 🕌 شب جمعه بیاد شهید سعید شاهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موتورش مشکل داشت، اومد باز کردیم و موتور منو سوار شد رفت از گمرک جنس بگیره. وارد خیابون ابطحی که می شه، همون اول ابطحی، روبروی مغازه نون سنگکی، یه دونه وانتی از این ور می یاد می زنه سعید رو با موتور میندازه زمین. یکی از بچه ها که باهاش بود تعریف می کرد؛ سعید شروع کرد زار زار گریه کردن. بهش گفته بودند چرا گریه می کنی؟ گفته بود؛ بابا این همه سال تو منطقه بودیم این همه این ور اون ور جلوی آتیش بودیم، هیچ طوری مون نشد، حالا یه وانتِ فکسنی می خواد بزنه ما رو بکشه. راوی؛ آقای قربان _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
شهادت، مرگِ تاجرانه است
مهدی جان! عاشقم عاشق رخسار توام روز و شب مایل دیدار توام بنگر من که خریدار توام ‌ از غم هجر که بیمار توام ای طبیبا ز کرم احسان کن تو بیا درد مرا درمان کن من فدای گل رخسار توام پایبند سر گیسوی توام عاشقم بر رخ نیکوی توام چه شود گر که عنایت بکنی یک نگاهی به گدایت بکنی مهدی جان @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنوز جنگ تموم نشده بود و سعید چند روزی مرخصی اومده بود تهران. یه روز همسرم مقدار زیادی مرغ خریده بود و منم شاکی که آخه چطوری اینا رو پاک کنم؟! یهو صدای زنگ خونه در اومد و دیدم سعید اومده، خیلی خوشحال شدم. وقتی دید من به همسرم غُر می‌زنم گفت چیه؟! گفتم آخه من دستم درد می‌گیره این همه مرغ رو پاک کنم. گفت چیزی نیست، فقط یکی شو تو پاک کن به من یاد بده من بقیه‌شو پاک می‌کنم. خدا خیرش بده همه‌شو پاک کرد و خورد کرد. خیلی خوشحال شدم و ازش تشکر کردم. راوی؛ ______________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ سعید جان! یه جوری این روزا کم‌پیدا شدی کأن موکب داری و رفتی موکبداری♥️ مگه می شه این روزا که همه در تدارک کربلا و راهپیمایی اربعین و خدمت به زائران هستن شهدا از این قافله جا بمونند؟!🥹 تو که خادم الحسین (ع) بودی و قطعا این روزها سرت نسبت به قبل شلوغ تر است و مأموریت تازه ای داری. نمی دانم شاید هم در کربلای غزه هستی🥹، آنجا که پیکرهای شهدا را تفحص می کنند و ناچارا روی هم تلنبار می کنند 😭😭 آخر مادرت می گفت اگر سعید الان بود، باور کن حتما خودش را به سوریه و غزه می رساند. طوری سبقت گرفته اید که گرد پای‌تان آرزوی ما شده و حسرت کام‌تان، همدم ایام مان🥹 سعید جان! به هر حال رسم وفا نیست که هرجا هستی ما را یاد نکنی و دعاگویمان نباشی. یادت کردیم، یادمان کن و مگذار بیراهه برویم. دعا کن ما را نیز در طریق الحسین(ع) بپذیرند و به کاروان کربلائیان ملحق کنند🤲 نسأل الله منازل الشهداء🤲 @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از صبح حسینی
اشکهایش به مادرش رفته  سینه ی پر شراره ای دارد  نه! به یک طشت اکتفا نکنید  جگر پاره پاره ای دارد  از علی هم شکسته تر شده است!  علتش کینه ها، حسادت هاست  غربت چشمهای مظلومش  سند محکم خیانت هاست خواهرش را کسی خبر نکند  مادرش خوب شد که اینجا نیست  لخته خونها سرِ لج افتادند  هیچ طشتی حریف آنها نیست  از غرور شکسته اش پیداست  صبر هم صحبت ِ دل ِ آقاست  نه! من از چشم سم نمی بینم  کوچه ای شوم قاتل آقاست  کوچه ای تنگ، کوچه ای تاریک  شده کابوس هر شب ِ آقا برگه را پس بده...نزن نامرد….  چیست این جمله بر لب ِ آقا؟  از صدای ِ شکستن بغضش  چشم دیوارها سیاهی رفت  مادرش راه خانه ی خود را  تا زمین خورد، اشتباهی رفت  تا که باغش میان آتش سوخت  میله های قفس نصیبش شد  کودکی نه! بگو خزان ِ بهار  پیری زودرس نصیبش شد  نفسش بند آمده، ای وای  به خدا نای روضه خوانی نیست  شُکر دارد که گوشه‌ی این طشت  لااقل چوب خیزرانی نیست وحید قاسمی علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseini
پدر من به رحمت خدا رفته بود و سعید یه وقتایی به شوخی می گفت تو یتیم و بی پدری، روایت داریم باید رو سر یتیم دست بکشید. توی این عکس بهم گفت بیا بشین کنارم( پشت سر راننده) که بتونم دست به سرت بکشم...🙈 عادتش هم این بود؛ با هرکی قهر می کرد، قهرش یکی دو ساعت بیشتر طول نمی‌کشید تهش. یه بار با هم دعوا کرده بودیم و از دستش ناراحت بودم. بهش گفتم تو خیلی... همه ش داری به من دری وری می گی. گفتم سعید دیگه باهات صحبت نمی‌کنم و باهاش قهر کردم. دم مغرب اومد تو پایگاه، از پشت سر، شونه‌هامو گرفت یه فشار داد، گفت ممد! جانِ ممد دیگه بهت فحش نمی‌دم، بیا با هم رفیق شیم، بیا هرچی بود دیگه فراموش کن، تمومه؟! تکیه کلامش هم این بود؛ راضی‌ام راضی باش، گفت راضی ام راضی باش با هم رفیق شیم. گفتم باشه ولی سعید اگه این دفعه فحش بدی، خدا شاهده دیگه نگات نمی‌کنم. گفت نه به جون ممد، دیگه بهت فحش نمی‌دم، بیا با هم رفیق شیم. یک بیسیم ترانک داشت از این طوسی بلندای قدیمی. همین که روبوسی کردیم، با اون بیسیمش زد تو سرم، گفت خرت کردم خاک به سر.😅 گفتم خب آخه چرا ؟ آخه چرا زدی؟😩 گفت اینو زدم که یادت بمونه دیگه با من قهر نکنی.😅 راوی؛ آقای محمد _____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
دیشب در حرم امیرالمومنین(ع) خیلی یاد شهید عزیزمون آقا سعید بودم و یاد مادر و پدرشون @shalamchekojaboodi