اولین بچه ی من تازه به دنیا اومده بود و حدود بیست ۳۰ نفر از بچه ها برای دیدن حسین اومدن خونه مون، سعید هم اومد.
یه دفعه سعید برگشت گفت محسن بچه تو ببینم.. بچه تو ببینم... بچه رو آوردم و گرفت بغلش . گفت اَ َ.... بچههااااا نگااااااه کنید ...
همه با یه تعجبی نگاه کردن ، منم تعجب کردم و منتظر بودم ببینم چی می خواد بگه
گفت؛ ببینید این بچه دو تا پا داره!!!! محسن یه دونه پا داره، بچه ش دو تا پا داره!!!
یعنی همینو دست گرفته بود، قشنگ جمع رو به هم ریخت و کلی همه رو خندوند.
راوی ؛ جانباز حاج محسن #شیرازی ( که در جنگ یک پایشان را از دست دادند)
#خاطرات_سعید
______________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
#ارسالی_اعضا
دست شهید شاهدی درد نکنه.خودش از دلم خبر داشت .
با اینکه لیاقت نداشتم بیام مراسم اما خوب مهمون نوازی کرد.
باور میکنی سینی حلوا وخرما وشیرینی رو ومیوه رو تو عکس دیدم هیچ کدوم رو نخواستم.
ولی تو دلم گفتم کاش بودم ویه دونه انار متبرک به اسم شهید نصیبم میشد .
وهمینطور پخش کردن کتاب مفاتیح رو هم دیدم دلم خواست یکی رو داشته باشم به اسم شهید.یا وجود اینکه خودم سه تا مفاتیح دارم.
ممنونم از شهید بزرگوار.که کتاب مفاتیح وانار متبرک به اسم عزیزشون رو روزیم کرد
@shalamchekojaboodi
گهواره نیست جای من و گریه های من
قنداقه نیست جای من و دست و پای من
من قول می دهم که ز خود راضی اَت کنم
بهتر ز خنده نیست رجز، از برای من
لبخند می زنم به تو وقت شهادتم
تا سر زند ز حرمله تیر بلای من
باید دَمارِ تیر سه شعبه در آورم
زان پس رباب نغمه کند لای لای من
کاری کنم که هلهله ها بی اثر شود
ذبح عظیم می شود این ماجرای من
باید به روی دست تو من دست و پا زنم
تا سرفراز گردی از این ادعای من
حیرت زده کنم همۀ این سپاه را
احیاگرِ غدیرِ علی کربلای من
بالای دست حضرت سلطان فدا شدن
یعنی رسیدن به لقای خدای من
حتی اگر به نیزۀ دشمن رود سرم
عالم خبر شوند از این ابتلای من
تا روز حشر من سند غربتت شوم
برپا کنند عالم و آدم عزای من
محمود ژولیده
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseyni
برای یک مادر باید حرف زدن و رفتارهای بچه اش عادی شود ولی برای من سعید عادی نمی شد ، صحبت کردن و شوخی هایش را دوست داشتم ، شوخی هایش خیلی قشنگ بود .
از تماشای قد و بالایش ، راه رفتنش، سوار موتور شدنش ، حرف زدنش و از همه حالات و سکناتش خوشم می آمد. همه چیزش در نظرم زیبا بود. از بچگی وقتی سرش را رو به آسمان می کرد و نگاه می کرد، در نظرم این نگاه کردنش خیلی زیبا بود.
نه تنها من ، خیلی ها دوستش داشتند ، یک سلام می کرد عاشقش می شدند. انگار همه، خوبی و نجابتش را متوجه می شدند.
به اینکه کنارم راه بیاید و با کسی حرف بزند ، افتخار می کردم. دوست داشتم همه نگاهش کنند و خوبی هایش را متوجه شوند.
اسم ها را خیلی قشنگ صدا می کرد. خواهر هایش را که با یک لحن زیبا ، آبجی صدا می کرد ، لذت می بردم. حتی خواهر کوچکش را که زمان شهادت سعید پنج سالش بود آجی جون صدا می کرد.
راوی؛ #مادر
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
« می گویند چرا عکس شهدا را به دیوار خانه ات آویخته ای، بیچاره ها نمی دانند که دیوار خانه ام را به عکس شهدا آویخته ام ... »
جز زیبایی ندیدم
شب سه شنبه که مصادف با شب ولادت امام حسین علیه السلام بود، برای دیدن پیکر سعید به کانون ابوذر رفتیم. بعد هم ما برگشتیم خانه ولی پدر و برادر سعید برای مراسم غسل آنجا ماندند.
بعدا شنیدم جمعیت زیادی برای شرکت در مراسم آمده بود ، سه طرف استخر کانون ابوذر را با چادر پوشانده بودند و یک طرف باز بود که جمعیت کیپ در کیپ همان طرف نشسته بودند و حتی عده ای در بالای پشت بام کانون رفته بودند و از آنجا می دیدند.
وسط استخر ، تختی گذاشته بودند و یک آقای سیدی با کمک چند نفر از دوستانشان ، سعید و محمود غلامی را غسل دادند.
وقتی این دو شهید را غسل می دادند حاج حسین سازور و یک نفر دیگر مداحی می کردند و همه بر سر و سینه می زدند و گریه می کردند.
بعضی از همسایه های ما هم رفته بودند و تعریف می کردند ؛ خیلی شلوغ بود و برنامه تا ساعت ۱ و ۲ نصف شب ادامه داشت. می گفتتد آن شب اصلا یک شب خاصی بود و حال و هوای قشنگی داشت. وقتی تعریف می کردند من آن زیبایی را حس می کردم.
مراسمات دیگرش هم یک زیبایی خاصی داشت. به قول یک نفر؛ انگار نوری از آسمان بر مجلس ختمش تابیده شده بود.
مراسم چهلم و سالگرد هایش هم همینطور بود و هست. یک زیبایی و صفایی وجود دارد، انگار نظر خاصی به مراسمش می شود.
راوی ؛ #مادر
#خاطرات_سعید
_____
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
درد بسیار، مداوا گریه
ارث جامانده ی زهرا گریه
روزها ناله و شب ها گریه
آب می خورد، ولی با گریه
گریه بر آب وضویش می ریخت
خون دل بر سر و رویش می ریخت
گریه بر شاه شهیدان خوب ست
گریه بر کشته ی عریان خوب ست
گریه بر دامن طفلان خوب ست
گریه بر آن لب و دندان خوب ست
خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند
گریه بر ناله ی آن مادرها
گریه بر گریه ی آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر وا شدن معجرها
رنگ مهتاب، زمینش می زد
دیدن آب، زمینش می زد
گریه بر ناقه نشسته سخت ست
گریه با پیکر خسته سخت ست
گریه با بال شکسته سخت ست
گریه با گردن بسته سخت ست
گریه خوب ست که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
آن که را هست پیاده نکُشید
تشنه را بر لب باده نکُشید
طفل را این همه ساده نکُشید
ذبح را آب نداده نکُشید
هیچ کس آب به گودال نبُرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد
آمد و دید تنی افتاده
کشته ی بی کفنی افتاده
شه بی پیرهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده
همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند
آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن، سر نیست
چند انگشت، وَ انگشتر نیست
این حسین ست ولی دیگر نیست
بس که با نیزه قلیلش کردند
ذبح کردند قتیلش کردند
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_امام_سجاد علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
و مَن عَشَقَنی قَتَلتُه
هنیئا لک یا شهیدالله
برسان سلام ما را...
#شهید_سید_رضی_موسوی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
@mesle_mostafa
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلند بگو یا حسییییین ...
#فیلم_سعید
تشییع پیکر شهید بصیریان
18.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کف زدن در حال خاکسپاری سعید، به عشق امام حسین علیه السلام
#فیلم_سعید
امروز ۵ دی ماه، سالگرد تشییع و خاکسپاری شهیدان غلامی و شاهدی ست، چنین روزی در سال ۷۴ مصادف با روز ولادت امام حسین علیه السلام بود