eitaa logo
شمیم حضور
47 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
808 ویدیو
218 فایل
**به نام خدا با صلوات بر محمد و آل محمد و امام شهدا. السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان(ع). خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که تغییر یافتنی نیست. «رب هب لی حکما و الحقنی با الصالحین» التماس دعای فرج
مشاهده در ایتا
دانلود
🌲🌲🌺🌺🌲🌲 علت یبماری های نفسانی و خارج شدن اخلاق از حد میانه روی بر سه دسته است: نفسانی که خارجی یا جسمی است. علت نفسانی آن است که از همان ابتدای فطرت برای انسان ایجاد شده باشد مثل اینکه شخص درکش ضعیف باشد یا اینکه قوه شهوت نداشته باشد. علت خارجی آن است که به دلیل عوامل خارجی ایجاد شده باشد مثل اینکه شخص با اشخاص بد رفت و آمد داشته باشد و رفتارهای آنها را دیده یا شنیده و بر اساس آن رفتارها عمل کرده به گونه ای که این رفتارها برای او ماندگار شده است و به صورت صفات اخلاقی ناپسند در آمده باشد مثل شخص بیماری که بر اثر بیماری بد اخلاق شده باشد یا قوه شهوت او زیاد یا کم شده باشد. 🌲🌲 🌺🌺🌲🌲 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
✨✨🌹🌹🌻🌻 لبخند طلوع آفتاب بر لبان صبح نقش می بندد ، پنجره چشمانم به روی بهار گشوده می شود. شبنم احساس بر گوشه ای از پلک هایم می نشیند و ندای امید از بیکرانه ها گوشم را به نوازش می آورد، تلألویی از باران عدالت بند بند وجودم را به تسخیر خویش می کشاند ، آب حیات بخش زندگی در رگ هایم جریان می یابد و برگ، برگ دفتر انتظار ورق می خورد برقی از نور امید کلبه قلبم را نور افشانی می نماید ؛ ندایی از ملکوت شادی را به ارمغان می آورد که طلوع آفتاب ظهور نزدیک است . ✨✨🌹🌹🌻🌻 https://eitaa.com/shamem_hoozoor (عج)
✨✨🌹🌹 چند روز گذشت سراغی از ما نشد، تا اینکه جناب عزرائیل به حضورمان شرفیاب شدند، مرا به حضور خواستند، گفتند: بفرماید برویم دعوتید گفتم کجا؟ گفت قدم در مسیری دراز تا بلندای ابدیت خواهی نهاد، آنجا که چشمان سوسو زده ات باید غبار اعمالت و حساب و کتابت را بر قلب جان هموار نماید. دوباره گفتم: کجا من از دعوت نامه و حرفهای تو متوجه نمی شوم درست برایم روشن کن که ذهنم بتواند آن وادی را سیر نماید و مدهوش سخنانت نشود. آنگاه به خود آمد دید هنوز در عالم بی خبری غفلت و سرگردان از سفری بی نهایت طولانی و سخت هستم گفت: امده ام تو را دعوت کنم به سرزمینی به جز این سرزمین که تو آن را تسخیر کرده ای و در خواب بی خبری مدهوش شده ای و امروز را به امید فردا رهسپار جاده بی نهایت تا وادی حیرانی نموده ای . دوباره گفتم من غرق در باغ آرزوها هستم این افکار ناتوان من این چیزها را درک نمی کند آن چنان غرق در خیال بافی ها و آرزوها شده ام که نمی دانم. گفت می خواهم تو را به جایی ببرم که تا آخرین مرتبه خیال پردازیت در باغ آرزوهایت پذیرایی شوی. خوشحال و خرسند از پذیرایی، ناگاه گفت کجا؟ از چه چیزی خوشحال می شوی؟ تو به صرف انواع عذابها، دودها، نعره ها دعوتی انواع عذابهایی که با رنگ ها و طعم های مختلف انواع دسرهای تزئین شده با ندانم کاری ها و فریب های خودت باید بخوری. انواع آتش هایی که تو باید هرروز تن رنجور و روحت را به آن بسپاری. گفتم: نه من به این مهمانی و دعوتی نمی آیم. من هنوز با ارزو ها و افکارم در بی خبری می خواهم پرواز نمایم. من اگر دعوتت را بپذبرم سپری ندارم که جلوی آتش را بگیرد، من نمی توانم از این صراط عبور کنم، صراطش خیلی سخت، لرزان، نازک وآتشش آن چنان سوزان و فروزان و پای من هم لغزان ولرزان و در آخر به قعر و عمق آن خواهم رفت کمی به من اجازه بده. نمی شود فعلا مأمورم تو را به آن مهمانی ببرم همه منتظرت هستند مقدم و مؤخری در کار نیست تو باید باغ آرزوهایت را خراب نمایی و با من رهسپار این سفر همیشگی شوی. اما گفتم: تو می دانی روح، جسم رنجور و ناتوان من تحمل یک لحظه حرارت چهل تا پنجاه درجه ندارد چگونه در مقابل این خروارها آتش و دود تحمل کنم. کمی مهلت بده فعلا مؤخرکن می خواهم برگردم می خواهم خود را دراقیانوس عرفات شستشو نمایم، می خواهم اسماعیل نفس را به مسلخ عشق بکشانم تا باغ آرزوهایم با باران توبه رشدنماید.فعلا کمی مهلت ده چراکه صبح نزدیک است. ✨✨🌹🌹 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌹🌹🌹 شخص بازرگانی درحرفه کاریش دچار خسارت هزار دیناری شد به پسرش گفت: این سخن را با کسی در میان نگذار. گفت: ای پدر دستور تو از اینکه نگویم قابل قبول است اما مرا بر فایده آن آگاه کن که چه مصلحتی در پنهان داشتن آن است؟ پدرش گفت: به علت اینکه به دو مصیبت گرفتار نشویم . یکی از دست رفتن سرمایه و دیگری سرزنش همسایگان . اندوه و ناراحتی خود را با دشمنان نگو که با تعجب گویند و شادی کنند https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌹🌹 با زانوی ادب و تواضع در مقابل قرآن می نشینم، احساسی گرم و محبت آمیز مرا به سوی خود فرا می خواند پنجره ای تا ملکوت به رویم گشوده می شود هر لغتی از آن، چون گلواژه ای بر لبانم بوسه میزند و آهنگ دلنشینش گوشم را به نوازش در می آورد. قلبم تا ملکوت به پرواز می آید و اشتیاقی از درون مرا به سوی خود می کشاند ؛ چون پرنده ای آزاد و رها در بوستان آن به پرواز در می آیم ناگهان صدایی مرا متوجه خود می کند «فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبَابِ ؛زاد و توشه تهيه کنيد، که بهترين زاد و توشه، پرهيزکاري است و از من بپرهيزيد اي خردمندان.»( بقره (2) ، آیه 197 .) عازم سفر باش توشه و زاد خود بردار که دیگر جایی برای ماندن نیست باید برگردی قطار عمر بر روی ریل زند گی در حرکت است. من در خیال خود در سیر باطنی بودم و خیالی به بازگشت نبود که از پرواز باز می ایستم نا گاه متوجه می شوم در عالمی دیگر هستم به خود می آیم آیه ای از بوستان قرآن در قلبم حک می شود . «هَذَابَيانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًىوَمَوْعِظَةٌلِلْمُتَّقِينَ ؛ اين،بياني است براي عموم مردم؛وهدايت واندرزي است براي پرهيزگاران! » (طه، آیه 12) https://eitaa.com/shamem_hoozoor (ع) 🌹🌹
🌹🌹✨✨ بسم الله الرحمن الرحیم .... خنکای صبح بود. هوای مه آلود بهاری پرتویی از سپیدی و یک رنگی را بر روی روستا می پاشید. خانه های کاهگلی صداقت و صمیمیت درون را با تواضع و یک رنگیشان به تصویر می کشیدند. حاجیه خانم مشغول پخت نان بود. بوی مطبوع نان تازه فضا را عطرآگین کرده بود. حاج آقا در گوشه اتاق کتری را روی سماور گذاشت تا، صبحانه را در هوای مه آلود بهاری میل کنند. کتری روی سماور غُل غُل می کرد. در این هنگام که زن همسایه به جمع دو نفری آنها وارد شد.حاجیه خانم را مشغول پخت نان دید شروع به گلوله کردن خمیرکرد. خوردن صبحانه در هوای مه آلود بهاری همراه با کمکی که زن همسایه می کرد، علاوه بر اینکه به ریه های آنها زندگی می بخشید، صمیمیت و صداقت آنها را دو چندان می کرد، جلوه ای از عظمت خدا را نیز به نمایش می گذاشت. همه چیز برای آنها زیبا و غیر قابل وصف بود، هوای خنک صبحگاهی، صمیمیتی که هنوز بین آنها در جریان بود. تنها چیزی که کمی زیبایی را برای آنها کم رنگ می کرد زمانی بود که خاطرات خویش را ورق می زدند، خاطراتی که در آن حضور بیشتر بچه ها، صداقت، صمیمت آداب همسایه داری، خانه داری، همسر داری، عشق و علاقه، معنویت، آرامش و صفای خانواده ها در آن ثبت شده بود. اما اکنون شاهد رنگ باختن این همه زیبایی حتی در روستا بودند. که بهترین زمانهای خانواده ها در کنار اینترنت و فضای مجازی است، از زندگی ها بوی تجمل، دوری همسایه ها از یکدیگر، نداشتن صمیمیت، صداقت و سازگاری به مشام می رسد. و باید همه چیز را به همان دفتر خاطرات خویش می سپردند. فاصله دو زمان نه چندان دور از کجا تا به کجاست. اما تنها چاره آنها این بود که آرزو کنند که ای معمار ساز قلب ها، از نو بساز خانه قدیمی مرا ! 🌹🌹✨✨ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷 نقل شده است که شخص ثروتمند و در عین حال بخیلی فرزندش بیمار شد . کسانی که نیک خواه فرزند بودند به او گفتند: بهتر است برای شفای فرزندت یا ختم قرآن بگیری یا قربانی نذر کنی . کمی به فکر فرو رفت و گفت: خواندن قرآن در اولویت است تا گله که دور است . این سخن به شخص صاحب دلی رسید او گفت: به علت این خواست ختم قرآن بگیرد چون که قرآن خواندن سر زبان است اما طلا و زر در وسط جان او قرار دارد . https://eitaa.com/shamem_hoozoor 🌷🌷
🌺🌺 🍃🍃 از شخصی نقل شده است که در زمان کودکی که اهل عبادت و شب زنده داری بودم ، شبی در کنار پدرم با قرآن خواندن نشسته بودم. در کنار ما گروهی خواب بودند به پدرم گفتم : از این افراد یک نفر بلند نمی شود نماز بخواند و چنان در خواب غفلت هستند که انگار نخوابیده اند بلکه مرده اند. گفت: ای جان پدر تو نیز اگر خوابیده بودی بهتر از این بود که از دیگران عیب جویی نمایی. 🌺🌺🍃🍃 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷✨✨ 💠 کرونای واژگان قلم در دست می گیرم. اما، واژه گان از زیر قلم می لغزند انگار از چیزی فرار ی اند. شاید از کرونای واژگانی و کنار هم بودند فرار می نماید. کرونا حتی واژه ها و نشستن آنها در کنار هم و قصه خود را باز گو کردن را فراری داده است. قصه محبت و نزدیکی را، قصه ایثار واژگانی را که هر کدام دوست داشت سریعتر جای خود را به دیگری بدهد. یا هزاران مفهوم هایی که واژگان را درگیر خویش نموده است. https://eitaa.com/shamem_hoozoor 🌷🌷✨✨
🌻🌻🌺🌺 شخصی نقل کرده است که: شخص پرهیزگاری را در کنار صحرا دیدم که پلنگ او را زخمی کرده بود و در عین حال از هر دارویی که برای درمان استفاده می کرد فایده ای نداشت و بهتر نمی شد به گونه ای که، به خاطر آن زخم دچار رنج و ناراحتی بود اما همچنان شکر خدا را می گفت از او پرسیدندکه تو شکر چه چیزی را می گویی؟ گفت: شکر این که به مصیبت و بیماری گرفتار شده ام نه به گناه و معصیت. گر مرا زار به کشتن دهد آن یارِ عزیز تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد کاو دل آزرده شد از من غم آنم باشد کاو: که وی 🌻🌻🌺🌺 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
♠♠🌻🌻 💠این سهم تو پسربچه¬ای بر روی صندلی پارک نشسته بود. چشمش به بچه¬ا¬ی افتاد که با اشتها تنقلات می¬خورد. دلش می¬خواست بخورد. با ناراحتی به دستان خالی¬اش نگاه کرد. پسر بچه¬ای آن سوتر چشمش به او افتاد. با خوشحالی یکی از تنقلاتش را به او داد گفت: این سهم تو امام علی(ع) می فرمایند: «لذت کریمان در اطعام دیگران است و لذت فرومایگان در خوردن است.» 📚 غررالحکم، ح7638 ♠♠🌻🌻 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🍃🍃 💠 مادربزرگ کجایی؟ خانه ای؟ غروب زمستان بود. باران می بارید. صدای گنجشکهای زیرناودان به گوش می¬رسید. سماور غل غل می کرد. مادربزرگی در اتاق تنها نشسته بود. چشمانش به در دوخته شده بود. انگار منتظر مهمان ناخوانده ای بود. با دستانی لرزان چای در نعلبکی می ریخت. با گوشه روسری اش اشک هایش را پاک می کرد .صدایی شنیده شد. مادربزرگ کجایی؟ خانه ایی؟ 🍃🍃 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌹🌹✨✨ 💠خداشناسی ستایش و حمد برای خداوندی مناسب است که، از همه رازهای پنهان آگاه است. حال فرقی نمی کند این رازها مربوط به زندگی، گناهان، سلامتی یا بیماری و .. باشد. و نشانه های آشکار و قابل دیدنی از زندگی، طبیعت، انسان ها، رفت و آمد شب و روز، بر وجود داشتن و بودن او شهادت می دهد. هیچ گاه مردم نمی توانند او را با چشم هایشان ببیند و ظاهر نمی شود. نه چشم کسی که او را ندید می تواند انکار کند که نیست. چون پدیده ها و چیزهایی که در جهان هستی وجود دارد خبر می دهند که کسی بوده که این ها را به وجود آورده است. و کسی که با قلب خویش او را بشناسد نمی تواند ببیند چون جسم نیست که دیده شود. به علت توانایی و صفاتی که دارد از همه موجودات مرتبه اش برتر و بالاتر است . چون خداوند از روح خود به انسان دمیده و او را به وجود آورده است پس همیشه و همه جا با موجودات است در هر زمانی و نزدیک تر از هر شخصی به اوست . پس به علت اینکه مرتبه اش بالاتر است هیچ گاه خودش را دور نکرده و چون انسان ها دچار غرور و .. نمی شود که بخواهد خود را از بنده ها جدا کند و نزدیکی اش با پدیده ها و چیزهایی که خلق کرده باعث نشده که در یک مرتبه و مساوی آنها باشد. هیچ عقلی چون محدود است و چون که قابل لمس ، مشاهده، دیدن، اندازه گیری و فکر کردن نیست نمی تواند بر خدا اطلاع یابد که چگونه است . اما می تواند او را بشناسد و نسبت به او معرفت و شناخت پیدا کند. پس خداوند است که تمام نشانه هایی که در هستی است گواهی می دهند که او وجود دارد و کسانی که او را انکار می کنند که نیست ، به اعتراف وا می دارد که وجود دارد . خدایی که از سخنان هم بهتر ، برتر و از فکر منکران است. نویسی ترجمه خطبه 49 ✏ 🌹🌹✨✨ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷🌷 بارها این جمله را شنیده ایم: 💠 رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه، خانه توست. آیا تا به حال به این فکر کردیم: رواق منظر چشم ما چه طور جایی است؟ آیا می تواند آشیانه خوبی باشد؟ آیا آشیانه چشمهایمان ، با صفا، نورانی وتمیز از تمام چیز هایی که آن را نازیبا جلوه می دهد است؟ آیا این آشیانه از چیزهای اضافی خالی است که بتواند جایی برای ورود امام غریبمان داشته باشد؟ یا نه چون آشیانه پرنده پر از هزار خار و خاشاک چیز های مختلف دیگر است؟ پس ما امام غریبمان را به کدامین آشیانه دعوت می کنیم؟ آیا فکر کرده ایم این خانه، می تواند خانه ایشان باشد؟ پس بیاید کمی بیشتر به این آشیانه توجه کنیم. ابتدا آن را تمیز کنیم بعد بگویم اکنون بفرما . 🌷🌷🌷 ✏ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌺🌺 💠💠 پایه تحول فکری و معرفتی جامعه با وحدت حوزه و دانشگاه آیا به علت نامگذاری وحدت حوزه و دانشگاه پی برده¬اید؟ آیا می¬دانستید منظوراز وحدتی که مطرح است چیست؟ حضرت علی(ع) می فرمایند: «هیچ ملّتى در انجام کارى با هم متحد نشدند، مگر این که خداوند گرفتارى آنان را بر طرف کرد و آن‏ها را از بلاى ذلّت نجات داد»(شرح این ابی الحدید، ج2، ص185) وحدت بین حوزه و دانشگاه بیشتر مدیون بصیرت و بینش امام خمینی (ره) بود. ایشان با علم به اینکه حوزه و دانشگاه می¬تواند سبب تحولات جامعه باشند، به خاطر خفقانی که در طول چند هزار ساله نظام طاغوتی که بر آن حاکم شده بود، دریافتند که راه رسیدن به تحول فکری، معرفتی جامعه، بیداری و آگاهی آنان به واسطه حوزه و دانشگاه است. از آنجایی که در زمان رژیم طاغوت شرایط حوزه و دانشگاه مانند زمان کنونی نبود، بلکه رژیم طاغوت سعی و تلاش می¬کرد که بین این دو نهاد تفرقه بیندازد، از این رو ایشان و اشخاصی چون: دکتر شهید مفتح، شهید باهنر و جمعی از همفکران به ارائه راهکار عملی پیرامون وحدت این دو نهاد گام نهادند. بر همین اساس از آن زمان تاکنون وحدت حوزه و دانشگاه به عنوان مسئله اصلی در نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد. بر این اساس اتحاد میان این دو نهاد باعث شد که، دانشجویان به نظام اسلامی آشنا شده، زمینه بیداری و تحول فکری و معرفتی آنان را فراهم نمایند و با همکاری و همراهی یکدیگر، زمینه پیروزی انقلاب اسلامی و براندازی نظام دیکتاتوری طاغوت را فراهم نمایند. لذا «اختصاص یافتن این روز به نام وحدت حوزه و دانشگاه به خاطر نیاز شدیدی بود که در انقلاب اسلامی احساس می¬شد. چرا که وحدت کلید موفقیت انقلاب اسلامی بود و حفـظ و ادامه ى آن بـه آسـيب ناپذيرى انقلاب و نيل بـه اهـداف انقلابی و حفظ كامـل دسـتاوردهاى آن خواهـد انجاميد»ـ(وحدت حوزه و دانشگاه در کلام امام خامنه ای) گاهی اوقات چنین پنداشته می¬شود که، مقصود از وحدت میان حوزه و دانشگاه که از آن سخن به میان می¬آید، وحدت فیزیکی و خارجی است به این معنا که، دروسی که در حوزه تدریس می¬شود در دانشگاه نیز تدریس شود یا بالعکس دروسی که در دانشگاه تدریس می¬شود در حوزه نیز تدریس شود اما، این گونه نیست بلکه، منظور وحدت در هدف است. یعنی در راستای رسیدن به یک مقصود و منظور با یکدیگر تعامل و همراهی داشته باشند. حضرت امام(ره) تأکید داشتند که این دو نهاد باید نقص¬های یکدیگر را برطرف کنند. چون اگر نقصی در هر کدام از این دو نهاد دیده ¬شود، به هدف و مقصد مورد نظر دست نخواهد ¬یافت. پس در راه تحقق وحدت بیشتر و نزدیکی بین دو نهاد حوزه و دانشگاه باید بازنگری اساسی صورت گیرد و بعضا نقص¬ها و خلل¬هایی که، در هر کدام از این دو نهاد یافت می¬شود، برطرف نمود تا به هدف مطلوب دست یافت. چرا که حوزه و دانشگاه مانند دو بال است که هر کدام می¬تواند دیگری را در رسیدن به مقصد یاری ¬نماید. از سوی دیگر اگر انسان¬ها در کارهای خویش با یکدیگر متحد شوند و همفکری نمایند، خداوند گرفتاری آنها را برطرف می نماید و از بلای ذلت نجات می¬دهد. ✏ 🌺🌺 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌻🌻 💠 روزمرگی و هیاهو نمی دانیم به کدامین هیاهو گوش بسپاریم، هیاهوی درون یا بیرون. هیاهویی که هر کدام ما را بی حوصله نموده است. هر روز پر است از تکرار مکرارت و روزمرگی هایی که ما را درگیر خود نموده است . در میان این روزمرگی ها انسان هایی پیدا می شوند که روح و جسم انسان را خسته تر و بی حوصله تر می نمایند با رفتارهای خویش ادامه حیات و زندگی را مشکل می نمایند . کاش به این مرتبه برسیم که در کنار روزمرگی های زندگی درست رفتار نمایم تا از شدت آن کاسته شود. 🌻🌻 ✏ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌹🌹 یا ابن الحسن(عج) باز جمعه ای دیگر از راه رسید و شب ها و روزهای پرهیاهو از پی هم می گذرند و ما را نوید فردای ظهورت می دهند . فردایی که در آن پرندگان صلح و شادی پیام ظهورت را به تمام جهان مخابره خواهند نمود. پس تا آن روز به امید ظهورت به نظاره می نشینم ، تا خاک رهت را توتیای چشمانمان بنمایم. اللهم عجل لولیک الفرج. ✏ 🌹🌹 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌻🌻 خدایا ! دستان خالی¬ام را به سوی تو دراز نمودم تا از کرم خویش ببخشایی و رشته اتصالم با خودت را روز به روز مستحکم تر نمایی. خدای من ! تو خودت گفته¬ای « ادعونی استجب لکم؛ من را بخوانید تا شما را اجابت کنم » من هم تو را خواندم؛ پس اجابتم کن چرا که، چشم امیدم به اجابت از سوی تو دوخته شده است. ای صاحب کرم و بخشش. ✏ 🌻🌻 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌴🌴 💠 حماسه 9 دی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «ثَلاثه أخافُهُنَّ علی اُمّتی: الضَّلاله بَعْدَ المَعْرِفه، و مُضِلاّتُ الفِتَنِ، و شَهْوَه البَطْنِ و الفَرْجِ؛ سه چیز است که از آنها بر امّت خود بیمناکم: گمراهی بعد از شناخت، فتنه‌های گمراه کننده، و شکم بارگی و شهوترانی.»(امالی شیخ طوسی) هرگاه فتنه ها ناگهان رخ نمایانند، وقایع جدیدی را به همراه خواهند داشت. تهدید امنیت و پایداری جامعه و دیگری شناخت میزان پایبندی، راستی آزمایی و بصیرت افراد آن جامعه. آری حماسه نهم دی یکی از فتنه¬های تقابل انقلاب و ضد انقلاب بود. به مانند قیامی که در 22 بهمن 57 اتفاق افتاد. در آن اسباب فتنه بعد از انتخابات پرشوری که انجام شد، به وسیله سرمداران کفرو اربابهای دست نشانده خویش از سوی غرب هدایت می شد، بر آن شدند تا به منظور بر اندازی انقلاب جمهوری اسلامی تمام دسیسه های خویش را به کار گیرند. انقلاب اسلامی در طول تاریخ حیات خویش به تمام قدرتهای سلطه¬گر چه ایادی داخلی و چه ایادی خارجی نشان داده است که، کسی توان نگاه حریصانه به حریم سرزمین او را نخواهد داشت. قدرت و خرو ش ملت ایران به آنها نشان داد که هر کس در پی ذلت این کشور باشد، آنها را به خاک ذلت و خواری خواهند کشاند. مردم انقلابی عناصر نفاق و دسیسه را بیش از پیش شناختند و فهمیدند که چه کسی دلسوز نظام است و چه کسی قصد بر اندازی آن را دارد. این حماسه پیام پیروزی خون بر شمشیر داشت. این اتفاق به قول رهبر انقلاب موجب واکسینه شدن نظام گردید؛ آشکار شدن چهره واقعی نخبگان کشور؛ افشا شدن سناریوهای گسترده غرب برای براندازی نظام و همچنین شکست نظریه های غربی و کپی برداری از الگوهای پدیده انقلاب های مخملی در ایران. ضرب المثلی است که می گوید: فتنه بینداز و حکومت کن؟ فتنه گران می رفتند تا حکومتی را بر اندازند و خود بر این کشور حکومت کنند اما زهی خیال باطل و فکر اشتباه چرا که مردم فهیم و بیدار با بصیرت و بینش و راهنمایی های بی دریغ ولایت فقیه به ابعاد فتنه پی بر د و آن را در نطفه خاموش کردند. 🌴🌴 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌲🌲 یا ابن الحسن(عج) امروز روزی بود که در آن بصیرت ملت به نمایش گذاشته شد. ملتی که از جان و دل برای ولایت فقیه مایه گذاشتند تا اینکه فتنه های ایادی داخلی و خارجی را در نطفه خاموش نمودند. کاش به خود بیایم و فتنه هایی که مانع ظهور سریع تر توست در نطفه خاموش نمایم. اللهم عجل لولیک الفرج 🌲🌲 ✏ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
💠 بهترین چیز برای زنان. حضرت زهرا (س) می فرمایند: «خَیرِّا للنِّساء اَن لایَرینَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ؛ برای زنان بهتر آن است که نه مردان(نامحرم) را ببینند نه مردان آنان را.» (العوالم، ج 11، ص 179) حجاب و عفاف یکی از دستوراتی است که خداوند براساس موازین شرعی و عقلی مقرر فرموده است، چرا که با آن حفظ حریم خانواده، سلامت جسمی و روحی اعضای آن و جامعه را تضمین نموده است. البته منظور از آن حجاب و عفافی است که در شرع به آن تأکید شده است. چون بعضی از حجاب¬ها نه تنها حجاب نیست بلکه عین بی¬حجابی است. حجاب باید به گونه¬ای باشد که شخص را چون مرواریدی در درون خود از گزند حوادث حفظ نماید. چرا که اگر شخص بخواهد مروارید وجودیش را بیرون از صدف حجاب قرار دهد، هر لحظه امکان از بین رفتن آن و از دست رفتن زیبایی و طراوات او وجود دارد. در این صورت نه تنها آرامش خود را مختل می¬نماید بلکه، آرامش و امنیت افراد جامعه را نیز تهدید می نماید. چون هر کس و هر چشمی به دنبال او خواهد بود و بی حجاب حكم اسب را دارد، هر چشمی که او را می پاید صاحب اوست . شبکه¬های مجازی و ماهواره¬ای که امروزه بسیار گسترده شده است، می¬تواند نمونه¬ای از مواردی باشد که ممکن است حجاب کلام و حجاب چشم رعایت نشود. چت در شبکه های مختلف مجازی بدون رعایت موازین شرعی نمونه ای از اختلاط با نامحرم و بی حجابی است. فرقی نمی کند در فضای حقیقی باشد یا مجازی، هر جایی که حجاب برداشته شود و برخلاف دستور دین عمل شود نمونه ای از بی حجابی است. چنان چه وارد شده است. نابینایی به منزل پیامبر(ص) می¬رود، حضرت زهرا (س) از اتاق خارج می شود، هنگامی که نابینا می رود، پیامبر(ص) از ایشان سوال می¬کند؟ چرا از اتاق بیرون رفتی؟ او که تو را نمی دید حضرت در پاسخ پیامبر(ص) می فرمایند: او مرا نمی بیند من که او را می بینم. آیا حجاب های ما بر اساس موازین شرع است؟ آیا ما به عنوان یک فرد مسلمان از حضرت زهرا(س) الگو می گیریم؟ شاید نیاز باشد کمی تأمل نمایم. 🍃🍃 ✏ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌻♣ 💠 محبت عنصر جدایی ناپذیر. گلدان گلی در گوشه ای از اتاق بود. روز به روز زردتر می شد. افسردگی بدنش را فرا گرفته بود. هر لحظه حیاتش رو به پایان بود. چهره ظاهر او فضای اتاق را زشت کرده بود. روحیه اعضای خانواده را گرفته بود نه تنها به آنها شادابی و طراوات نمی داد، بلکه با نگاه به برگ های زرد و ریخته شده آن روح آنها نیز افسرده تر می شد. روزها می گذشت . یک روز پسر خانواده به خود آمد ، متوجه شد همان طور که من نیاز به محبت اطرافیان دارم تا روحم شاد و با طراوت شود و از شادابی و طراوات من اعضای خانواده و اطرافیان نیز طراوات بگیرند، این گلدان گل نیز به محبت و رسیدگی نیاز دارد تا اطرافیانش را به شادی و طراوت برساند. بلند شد، لیوان آبی به او داد. جرعه جرعه آن را نوشید کام جانش را از محبت او سیراب نمود، چند روز سپری شد، گلدان جان تازه ای گرفت شاد با طراوت شد. اعضای خانواده با نگاه به آن شادابی و طراوت گرفتند، حس آرامش و طراوت در وجود آنها جریان یافت. 🌻♣ ✏ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
💠 محبت در خانواده 🌴🌴 باران می بارید. سماور غل غل می کرد . نرگس سرمای سختی خورده بود. کنار شومینه در زیر پتو دراز کشیده بود. هر چند دقیقه یک بار داد و فریاد گلو و شش هایش بلند می شد. تبش بالا رفته بود. لحظه به لحظه حالش بدتر می شد. مادر نگران حالش بود. هر چند دقیقه با طشت آب و نمک به سراغش می آمد. مادر زیر لب ذکر می گفت و برای شفای او دعا می کرد . چند لحظه ای کنار پنجره ایستاد بیرون را تماشا می کرد. باران همچنان می بارید. همسرش شهید شده بود. در روستایشان بیمارستان نبود؛ تا شهر چندین ساعت فاصله بود . با خود گفت: اگر پدرش زنده بود الان می توانست او را به شهر و درمانگاه ببرد. اگر اتفاقی برایش بیفتد ؟! اما چاره ای نداشت باید صبر می کرد و پاهایش را شستشو می داد . به داخل اتاق همسرش رفت ، رو به روی عکس او نشست ، با او درد و دل کرد . کجایی ؟ کاش بودی! زهرا بیمار است نمی توانم او را به درمانگاه ببرم. مگر فرزند تو نیست؟ پس چرا کاری نمی کنی؟ او را از خدا بخواه که بر گرداند. همین طور با عکس همسرش درد و دل می کرد . خوابش برد. خواب دید، رضا وسط یک باغ بزرگ و زیبایی است ، همه آنجا هستند. زهرا و مادرش نیز آنجا هستند. رضا در حال پذیرایی از مهمانان بود. هنگامی که به همسرش و زهرا رسید میوه مخصوص با طعمی خاص مقابل آنان گرفت گفت: بخورید نگران نباشید .... هنوز ادامه خوابش را ندیده بود که با صدای زهرا از خواب بیدار شد . خودش را شتابان به کنار زهرا رساند نگران حال زهرا بود . فکر کرد حالش بدتر شده است. گفت: چی شده زهرا چه اتفاقی افتاده؟ زهراگفت: چیزی نشده مادر گلویم خشک شده آب می خواهم. خواب بابا را دیدم . همین که زهرا گفت: آب می خواهم، خواب بابا را دیدم، مادر زهرا شروع به گریه کرد و سریع به داخل آشپزخانه رفت گفت: صبر کن برایت آب بیاورم بعد خوابت را تعریف کن. زهرا نیز همان خواب مادرش را دیده بود. هر دو تعجب کردند . زهرا از اینکه خواب پدرش را دیده بود، خیلی خوشحال بود حس کرد پدرش همیشه زنده است و در سخت ترین شرایط آنها را تنها نمی گذارد. زهرا بعد از این خواب لحظه به لحظه حالش بهتر شد. خوشحالی در چهره مادرش موج میزد، خدا را شکر کرد و از همسرش تشکر کرد. زهرا با نگاه به چهره خسته مادر که چند روز چون پروانه اطراف او می چرخید، او را غرق در بوسه کرد و با لبخند زیبایش خستگی را از تن مادر بیرون کرد. 🌴🌴 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🍃🍃 🌱🌱 💠 محبت به موجودات همه جا را برف فرا گرفته بود. زهرا گوشه اتاق جلوی بخاری نشسته بود. درس های عربی¬اش را مرور می کرد. غبار پنجره را پوشانده بود. زهرا گفت: چه هوای سردی است. چه برفی می بارد! مادرش مشغول آشپزی بود گفت: زهرا چیزی شده؟ چیزی می خواهی؟ زهرا گفت: نه مادر می¬گویم : هوا سرد است. مادر ش گفت: خوب زمستان است، هوا باید سرد باشد در این هوای سرد یک چیز گرم مثل چایی یا سوپ می تواند سردی هوا را از وجود آدم کمتر کند. زهرا گفت: بله اگر بود خوب بود. مادرش داخل آشپزخانه رفت: کاسه ای سوپ آورد و در مقابل زهرا گذاشت گفت: این هم یک سوپ گرم برای زهرا خانم. زهرا با خوشحالی از مادرش تشکر کرد. بلند شد رفت دستش را بشوید، از گوشه پنجره هوای بیرون را نگاه کرد، چقدر برف! از خوشحالی ذوق زده شده بود. ناگهان با دیدن پرنده کوچکی که در گوشه ای از برفها، خودش را مچاله کرده بود، دهانش باز ماند و ذوقش پرید گفت: مادر بیا این پرنده کوچک را بیین از سرما مچاله شده . مادرش گفت: خدای من! بیچاره چقدر مظلوم است. زهرا گفت: مادر من می خواهم بروم پرنده را بیاورم. مادرش گفت: زودتر برو تا از این مچاله تر نشده. زهرا کتش را پوشید بیرون رفت. پرنده کوچولو را آرام از کنار برف ها برداشت. در گوشه کتش قرار داد داخل اتاق شد. کنار بخاری گذاشت چند دقیقه نگذشته بود پرنده از مچالگی بیرون آمد. با جیر جیر کردن خوشحالی و تشکرش را ابراز نمود. 🍃🍃 🌱🌱 ✏ https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷 💠 محیط امن و آرام خانواده محیط امن و آرام خانواده محیطی است که در آن رحمت، مهر و عطوفت والدین بر فرزندان جاری می گردد و امید روزهای بهاری را می دهد. لبخند مادر شادی را در قلب اعضای خانواده مهمان می کند تا روح و جسم آنها تا دور دست ها سیر کند و در سرزمین دعا و نیایش آرام گیرد. استقامت پدر انسان را در مقابل طوفان حوادث و بالایا محکم نگه می دارد و او را به سمت تکیه گاه محکم تری چون خدا سوق می دهد. ✏ 🌷🌷 https://eitaa.com/shamem_hoozoor