🌸🌸🌸🌿🌿 #خاطرات_شهدا #مبارزه_با_نفس
دو روز در هفته سر بازار سلطانی می ایستاد. یک کوله باربری می انداخت روی دوشش و بار می برد. اسمش را که می پرسیدند، می گفت: ید الله صدام کنید . یک بار یکی از دوستانش او را در حالی که دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود، دید. به او گفت: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!
ابراهیم جواب داد: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن می شم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره!
دوستش گفت: اگر کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگر خدا تو رو دید خوشش بیاد. نه مردم.
شادی روح شهید ابراهیم هادی صلوات .
📚 کتاب سلام بر ابراهیم، ص44و45🌸🌸🌸🌿🌿 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 #خاطرات_شهدا #مبارزه_با_نفس
شهید ابراهیم هادی
دو روز در هفته سر بازار سلطانی می ایستاد. یک کوله باربری می انداخت روی دوشش و بار می برد.اسمش را که می پرسیدند، می گتفت: ید اله صِدام کنید. یک بار یکی از دوستانش او را در حالی که دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود، دید . به او گفت: آقا اِبرام برای شما زشته، این کار بار برهاست نه کار شما!
ابراهیم جواب داد: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن می شم که هیچی نیستم، جلوی غرورم رو می گیره!
دوستش گفت: اگر کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد . نه مردم. شادی روح شهید ابراهیم هادیب صلوات.
📚 کتاب سلام بر ابراهیم، ص44و45 زندگی به سبک شهدا، مهدی نقدی، ص16-17اطرات_شهدا 🌻🌻🌻🌻🌻🌻