#جلسه_چهل_هفتم
#شروط_متعاقدین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔹دلیل دوم: تمسک به روایات
۱. نبوی مستفیض از حکیم بن حزام: لاتبع ما لیس عندک.
چیزی که نزد تو نیست یعنی به جهت عدم مالکیت، قدرت بر تسلیم آن نداری و ملک دیگران است را نفروش.
۲. نبوی؛ لاطلاق إلا فی ما یملک، و لا عتق إلا فی ما یملک و لابیع إلا فی ما یملک.
در عقد فضولی هم فضول مالک نیست لذا عقد فضولی باطل است.
۳. توقیع شریف؛ لایجوز بیع ما لیس یملک.
۴. امام عصر عج: خریدن ضیعة و زمین زراعتی جایز نیست الا اینکه از مالک آن بخری یا فروش این زمین به امر یا رضایت مالک باشد.
۵. صحیحه محمدبن مسلم: فردی زمینی در دهانه نیل خریداری میکند سپس اهالی منطقه به او میگویند این زمین ملک ما است و بایع حق فروش آن را نداشته، و اهل ساحل نیل هم ادعای مالکیت آن را دارند، حضرت فرمودند: لاتشترها إلا برضا أهها. بیعی انجام نده الا اینکه در لحظه بیع مالک راضی باشد.
۶. صحیحه محمد بن قاسم، ازامام کاظم علیه السلام، سؤال میکند که مردی از خانمی از بنی العباس قطعه زمینی را میخرد و درقولنامه مینویسند که خانم مال و پول زمین را گرفته است در حالی که هنوز خانم پول را قبض نکرده است. آیا پول زمین را به این خانم بدهد یا نه
حضرت فرمودند به آن مرد بگو شدیدا باید از پرداخت پول به آن خانم امتناع کند زیرا آن خانم چیزی را فروخته که مالک نبوده است.
🔹نقد دلالت روایات بر بطلان
نقد روایت اول
جواب اول
سه قسمت این روایت باید توضیح داده شود:
1ـ لاتبع. بیع از جهتی دو قسم است: بیع لنفسه و بیع لغیره (بیع للمالک) بیع در این روایت ظهور دارد در بیع لنفسه زیرا اصل و غالب موارد چنین است که بیع لنفسه است و لغیره بودن نیاز به قرینه دارد.
2ـ ما موصوله دو معنا میتواند داشته باشد: عین شخصی خارجی مانند این کتاب و کلّی.
بیعی که در آن مبیع کلّی باشد نه عین خارجی به اجماع فقهاء صحیح است. پس مقصود از ما در روایت عین خارجی است.
3ـ لیس عندک
کنایه است از عدم مالکیت و عدم قدرت بر تسلیم.
با توجه با این سه نکته میگوییم در معنای حدیث دو احتمال است:
1⃣احتمال اول:
مقصود صرف إنشاء عقد بیع است، یعنی حضرت فرمودهاند در مورد شیءای که مالک آن نیستی حتی بعتُ هم نگو. بنابر این، بیع غیر مالک (فضول) نه لنفسه (برای خودش) واقع میشود و نه برای مالک. پس بیع فضولی لنفسه باطل است.
این احتمال از محل بحث خارج است زیرا بحث ما در مسأله اول در مورد بیع فضولی للمالک مع عدم سبق المنع من المالک است.
2⃣احتمال دوم:
مرحوم علامه: مقصود از روایت این است که چیزی که ملک تو نیست را نفروش. به این بیان که بایع کتابی را به مشتری بفروشد که خود آن کتاب را ندارد، سپس بایع برود کتاب را از مالکی که دارد بخرد و به مشتری تحویل دهد. حضرت چنین بیعی را نهی فرمودهاند.
👈دلیل علامه حلی
مناسبت بین سؤال و جواب است. زیرا سؤال کننده که حکیم بن حزام است حکم چنین بیعی که توضیح داده شد را پرسیده است و حضرت از آن نهی فرمودند، و چنین بیعی باطل است به دو دلیل یکی همین روایت و دیگری لزوم غرر است زیرا اگر بایع کتابی که خود ندارد را به مشتری بفروشد به قصد اینکه کتاب را از دیگری بخرد و به مشتری تحویل دهد، ممکن است مالک، کتاب را به بایع نفروشد و مشتری متضرر شود.
این احتمال هم از محل بحث خارج است زیرا بحث ما در بیع فضولی بایع برای مالک است نه اینکه بایع بیعی برای خود انجام دهد.
👈تائید احتمال علامه
دو روایت در بحث بیع فضولی موافق برداشت علامه حلّی است.
پس بطلان بیع در نبوی مستفیض و این دو روایت به این معنا است که به صرف اینکه بایع کتاب را از مالک آن بخرد، بیع بایع با مشتری تصحیح و واقع نخواهد شد. بلکه یک معامله جداگانه باید بین بایع و مالک انجام شود که کتاب را بخرد و معامله جداگانهای هم بین بایع و مشتری انجام شود تا بیع صحیح باشد، اما اینکه بایع اول کتابی را که ندارد به مشتری بفروشد سپس بخواهد کتاب را از مالک آن بخرد و به مشتری تحویل دهد صحیح نیست و بیع برای بایع واقع نمیشود.
اما این احتمال دوم در "لاتبع ما لیس عندک" هر چند نتیجهاش بطلان بیع است اما این روایت نمیگوید این بیع برای مالک کتاب هم واقع نمیشود.
وقتی بایع کتاب نداشته را به مشتری فروخت سپس کتاب را از مالک خرید تا به مشتری تحویل دهد، گفتیم این بیع باطل است، اما اشکالی ندارد که بگوییم کتابِ مالک که به مشتری تحویل داده شده بیع فضولی باشد از طرف مالک به مشتری توسط بایع، یعنی بایع واسطه و فضول بوده در فروش کتاب مالک به مشتری، و اگر مالک چنین بیعی را اجازه نمود، صحیح واقع شود. پس روایت این نحو بیع را نفی و نهی نمیکند.
نهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باعث میشود که بیع شرعی بین بایع و مشتری محقق نشود، اما ثابت نمیکند که بیع بین مالک و مشتری هم در صورت اجازه مالک قابل تصویر نیست.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_چهل_هفتم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔰مسأله سوم: بیع مرهون
🔹 حکم بیع راهن
در قانون مدنی جمهوری اسلامی ایرانی هم آمده:
ماده 771 – رهن عقدی است که به موجب آن مدیون مالی را برای وثیقه به داین می دهد.
ماده 774 - مال مرهون باید عین معین باشد و رهن دین و منفعت باطل است.
ماده 778 – اگر شرط شده باشد که مرتهن حق فروش عین مرهونه را ندارد باطل است.
ماده 793 - راهن نمی تواند در رهن تصرفی کند که منافی حق مرتهن باشد مگر به اذن مرتهن.
به طور قطع میتوان ادعا نمود که مالک یا همان راهن در زمانی که مالش را رهن گذاشته است نمیتواند مستقلا و بدون اجازه مرتهن، مرهون را بفروشد به اجماع امامیه و بر اساس روایت مرسل و بدون سندی که از ابن ابی جمهورنقل شده و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده شده که فرمودهاند راهن و مرتهن هر دو ممنوع از تصرف در مرهون هستند.
🔹اقوال و أدله
قول اول:
متقدمان: بیع مال مرهون باطل است مطلقا.
قول دوم:
متأخران و شیخ: در سه مورد بیع جایز است (إجازة، اسقاط و فکّ)
🔹أدله جواز بیع مرهون
🔹دلیل اول: عمومات حلیّت بیع
شاهد عدم دلالت روایت بر ممنوعیت بیع مرهون حتی در سه صورت مذکور این است که در روایت راهن و مرتهن با واو به یکدیگر عطف شدهاند که هیچکدام حق تصرف و فروش مرهون را ندارند با اینکه در کتاب الرهن ثابت شده تصرف مرتهن به طور کلی باطل نیست بلکه در صورتی باطل است که مجوز شرعی نداشته باشد و الا روشن است که ماهیّت عقد رهن برای جبران خسارت طلبکار است و اگر طلبکار در هیچ صورتی مجاز به بیع نباشد و راهن هم بدهی خود را نمیپردازد پس ثمره و خاصیت عقد رهن چه خواهد بود.پس اصل جواز تصرف با اجازه طرف مقابل روشن و ثابت است لذا میگوییم اجماع و روایت ظهور ندارند در ممنوعیت مطلق بیع مرهون و حتی اگر چنین ظهوری هم داشته باشند آن را نمیپذیریم به جهت اینکه جمهور متأخران بر اساس این روایت فتوا ندادهاند.
🔹دلیل دوم: روایت باب نکاح عبد
طبق روایت اگر در عقد فضولی به حق یک انسان بی توجهی شد و سپس آن فرد اجازه داد، عقد صحیح است اما اگر معصیة الله اتفاق افتاده بود قابل اصلاح شدن با اجازه نبود زیرا اگر خداوند در شریعت اعلام کرده باشد یک فعل حرام است دیگر قابل تصحیح با رضایت نخواهد بود.
🔹دلیل سوم: قیاس اولویت نسبت به صحت عقد فضولی
در عقد فضولی با اینکه بایع مالک نیست اما با اجازه بعدی مالک عقد تصحیح میشود پس در بیع مرهون که بایع مالک هم هست به طریق اولی با اجازه بعدی مرتهن، بیع تصحیح خواهد شد.
اشکال به قیاس
مرحوم علامه حلی معتقدند بین بیع مرهون با بیع فضولی رابطه تساوی برقرار است نه اولویت به این بیان که فقهائی که در باب فضولی قائل به بطلان هستند در بیع مرهون هم قائل به بطلان هستند.
جواب به اشکال
رابطه تساوی نیست زیرا کسانی که بیع فضولی را با استناد به "لابیع إلا فی ملک" یا "لاتبع ما لیس عندک" باطل میدانند نمیتوانند بیع مرهون را هم باطل بدانند زیرا بایع در بیع مرهون همان راهن و مالک است.
الحمدالله رب العالمین