#حدیث
💠 امیرالمومنین علیه السلام :
🔸در شگفتم از کسی که عیبهای مردم را بد میداند، در حالی که خودش از همه پُر عیبتر است و آنها را نمیبیند.
📖 میزانالحکمه، جلد8
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
﷽
🔘✨سـ❤️ــلام
🕊✨روزتـــون
🔘✨پر از خیر و برکت 🌸🍃
❥🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#خبر
#هشدار
🔸تعطیلی ۴۹ مدرسه در کرهجنوبی بهدلیل کاهش جمعیت!
🔹روزنامه «کره هرالد» گزارش داد که در مجموع ۴۹ مدرسه ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در ۱۷ شهر و استان کره جنوبی امسال تعطیل خواهند شد؛ زیرا جمعیت افراد در سن مدرسه همچنان در حال کاهش است.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆اقدام زیبای فارغتحصیلان عراقی
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
😳گول فقط گول آمریکا
😔از زمان مصدق تا حالا هی دارید با لذت گول آمریکا رو میخورید و سیر هم نمیشید!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#حکایت
#اندرز
🔸شیخ علی طنطاوی میگوید:
هنگامیکه در سوریه شغل قضاوت را بر عهده داشتم، باری با گروهی از دوستان به قصد اینکه شب را نزد یکی از دوستان بگذرانیم، پیش وی رفتیم. در آنجا احساس نفستنگی و اختناق شدیدی به من دست داد. از دوستان اجازه برگشت گرفتم. اصرار کردند که شب را با آنها بگذرانم. اما نتوانستم و گفتم: میخواهم پیادهروی کنم و هوای پاکی استنشاق نمایم.
بهتنهایی از آنجا خارج شدم و در تاریکی شب به راه افتادم. درحالیکه میرفتم ناگهان صدای گریه و زاری شخصی را که داشت از پشت تپه میآمد، شنیدم. نگاه کردم، دیدم زنی است که آثار فقر بر او هویدا بود؛ با سوز دل میگریست و خدا را میخواند.
نزدیک رفتم و گفتم: خواهرم! چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟
گفت: شوهرم مردی سنگدل و ظالم است؛ مرا از خانه بیرون رانده و پسرانم را از من گرفته و قسمخورده که آنها را یک روز هم به تو نشان نمیدهم و من کسی را ندارم و جایی هم ندارم که بروم.
به او گفتم: چرا پیش قاضی شکایت نمیکنی؟
زیاد گریست و گفت: چگونه زنی مثل من میتواند به قاضی برسد.
شیخ درحالیکه دیدگانش پراشک شده بود، میگوید: زن این را میگفت و نمیدانست که خداوند قاضی را به طرف او کشانده است.
ای کسی که احساس تنگی میکنی و میپنداری که دنیا به پیشت تار شده است، فقط دستانت را به سوی آسمان بلند کن و نگو: چگونه حل میشود؟!
بلکه تضرع و زاری کن پیش کسی که صدای راه رفتن مورچه را هم میشنود و او تو را هم جواب میدهد.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🌷 #امیرالمؤمنین علیه السلام :🌷
إِلٰهِى هَبْ لى كَمالَ الانْقِطاعِ إِلَيْكَ
خدایا کمال جدایی از مخلوقات را، برای رسیدن کامل به خودت به من ارزانی کن
📖 #مناجات_شعبانیه
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 🤲
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#حکایت
#خوشحساب
🔸شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.
تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی،
چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است.
تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟
تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...!
در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوشحساب است.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🔸 صادرات تسلیحات ساخت ایران به ۳۰ کشور جهان
امیر نصیرزاده، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح گفت:
🔹امروز به برکت انقلاب هماکنون ایران به 30 کشور دنیا تجهیزات دفاعی میفروشد و این باعث افتخار مردمان کشورمان است و هشت سال جنگ تحمیلی و تحریم باعث شکوفایی جوانان متفکر ایران شد و هماکنون کشورمان در بالاترین سطح آمادگی نظامی قرار دارد.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#رمضان
#زیبایی
🔸زیباییهای سحر...
چراغ آشپزخانه روشن بود و بزرگترها دور سفره نشسته بودند. حرفی نمیزدند و بیصدا سحری میخوردند تا مبادا ما بچهها که دور کرسی خوابیده بودیم، بیدار شویم، اما من از زیر لحاف دستهای سفید و چروک مادربزرگم را میدیدم که با هر لقمهای که بر دهانش میگذاشت، دستانش را بالا میبرد و خدا را شکر میکرد؛ به خاطر توفیقی که نصیبش شده، زنده است و میتواند زیباییهای سحر را درک کند.
بوی شامیهای مامانپز همه اتاق را پر کرده بود و من دیگر طاقت نداشتم که فقط تماشاگر باشم. کشوقوسی به دست و پاهایم میدادم و با چشمان پفکرده که به سختی باز میشد، خودم را به سفره میرساندم تا از صید شامیهای خوشمزه بینصیب نمانم.
یادش بخیر...
مادر و مادربزرگم لقمه میگرفتند و ما بچهها سرخوش از مهربانیشان، غرق در شادی، فقط هولهولکی دو لپی سحری میخوردیم و تا آخرین لحظه، لیوان آب را در دست داشتیم تا مبادا فرصت نوشیدن را قبل از اذان از دست بدهیم.
تندتند غذا میخوردیم و نگران بودیم که نکند کم بخوریم و روز از گرسنگی بیتاب شویم. موقع افطار هم آب، میوه و خوراکیهایی را که طی روز دلمان میخواست، روی سفره میچیدیم. با اولین "اللهاکبر"، دستپاچه اولین لیوان آب را سر میکشیدیم و دلمان از قربانصدقههای بزرگترها غنج میرفت؛ خوشحال از اینکه روزه گرفتهایم.
روزهایی هم بود که بزرگترها بیدارمان نمیکردند تا به زعم خودشان بدنمان کم نیاورد. اما گاه ناغافل بیدار میشدیم و صدای کاسه و بشقاب و نور کمسوی چراغ آشپزخانه خبر میداد که سحر شده و ای دل غافل که خواب ماندهایم!
🔹و حالا که سالها از آن روزها گذشته، چقدر دلم برای آن سحرهای صمیمی، برای سفرههای ساده اما پُر از عشق، برای صدای آرام دعای مادر و دستان لرزان مادربزرگم که در سکوت سحر به آسمان بلند میشد، تنگ میشود...
رمضان که از راه میرسد، همه آن خاطرات زنده میشوند. انگار هنوز هم آشپزخانه روشن است، هنوز هم بوی نان تازه و چای شیرین در هوای پیچیده، و هنوز هم دلم میخواهد کودکانه، بیخیال از گذر زمان، کنار عزیزانم سحری بخورم و آرام در آغوش سحرهای ماه خدا، به خواب بروم...
✍️زهرا حاجیزاده
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena