خاطره #ازدواج_شهدا
🌺مهریه چند تا باشه خوبه؟ 🌸
وقتی آمدند برای تعیین مهریه، اول از رسم و رسوم ما پرسید و این که دوست دارم مهریهام چه قدر باشد. گفتم: خیلی دوست دارم برم مکه، یک سکه هم به نیت امام خمینی بگذاریم. خندید وگفت: من هم چهارده تا سکه به نیت چهارده معصوم میگذارم.
(راوی: همسر شهید ناصر کاظمی)
#همسرانه
🆔 @shamimeashena
#ازدواج_شهدا
روحالله برای من هديهای از طرف امام رضا(ع) بود.
همسری كه امام هشتم به آدم هديه دهد و امام حسين(ع) او را بگيرد وصف نشدنی است.
من عروس چنين مردی بودم. با بچههای دانشگاه رفته بوديم #مشهد. آنجا براي نخستين بار برای #ازدواجم #دعا كردم.
گفتم: يا امام رضا(ع) اگر مردی متدين و اهل تقوا به خواستگاریام بيايد قبول میكنم.
يك ماه بعد از اينكه از مشهد برگشتيم روحالله آمد خواستگاریام. از طريق يكي از اقوام با هم آشنا شديم. پدر او از سرداران سپاه و از مجاهدان 8سال دفاع مقدس بود. مادرش فرهنگی بود و روحالله در 15سالگي او را از دست داده بود.
تداركات ازدواج را در حد و اندازه آبروی خانواده برگزار كرديم. همه چيز خيلی زود سر و سامان گرفت. البته میدانستم قرار نيست به خانه مردی بروم كه همه امكانات زندگیام از همان اول تأمين باشد.
اما معتقد بودم كه با هم كار میكنيم و زندگیمان را میسازيم.
رفتيم حوالی ميدان امام حسين(ع) خانهای 47مترمربعی اجاره كرديم و زندگیمان شروع شد.
با اينكه خانهام كوچك بود ولی برای من حكم كاخ داشت كه من ملكهاش بودم. از همان ابتدا میدانستم با چه كسی ازدواج كردهام.
يعنی میدانستم شهادت و دفاع از كشور حرف اول روحالله است. حرف شهادت در خانهمان بود ولی فكرش را نمیكردم روحالله شهيد شود.
(روایت زینب فروتن همسر شهید مدافع حرم روح الله قربانی)
#به_یاد_شهدا
🆔 @Shamimeashena
#ازدواج_شهدا
هردوتامون اهل سادگی بودیم و بیزار از تجملات.
اول زندگیمون بود و این خصلت خوش میدرخشید.
دوتا اتاق از خونه پدریش خالی بود
که فرششون کردیم.
جهیزیهم رو هم با مهدی بردیم و چیدیم.
اونقدر کم بود که کلش پشت یه پیکان استیشن جا شد!
فقط وسایل ضروی زندگی رو داشتیم،
و به همین سادگی زندگیمون شروع شد.
روایت از همسر شهید مهدی باکری
#ازدواج
🆔 @Shamimeashena