eitaa logo
شمیم آشنا
14.9هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
303 فایل
🗂 بزرگترین مرجع کلیپ های کوتاه مهارت های زندگی مشترک و تربیت فرزند و محتوای سبک زندگی در کشور 👤 @AshenaOnline ادمین 🆔 http://sapp.ir/Shamimeashena سروش 🆔 https://eitaa.com/shamimeashena ایتا 🆔 https://rubika.ir/shamimeashenarubika روبیکا
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهش حضور 🔸 وقتي شهيد سيد محمد براي معالجه زخم‌هاي شيميايي در لندن به سر مي‌برد، شب‌ها در گوشه‌اي از بيمارستان به مناجات و توسل و دعا مشغول مي‌شد. يك‌بار پزشكش به‌طور تصادفي متوجه حالات او شد و سخت تحت تأثير قرار گرفت. با اين‌كه هم‌مسلک و هم‌زبان سيد محمد نبود، ولي از سيد خواهش كرد كه به او اجازه بدهد بعضي شب‌ها كه سيد در حال راز و نياز است او هم كنارش باشد. از آن به بعد بعضي شب‌ها اين پزشك مسيحي به كنار سيد مي‌آمد و سيد مناجات مي‌خواند و او هم گريه مي‌كرد. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌷جلوه‌هایی از نماز و نیایش رزمندگان دوران دفاع مقدس🌷 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
✅ جايزه غسل 🔸 شهيد محمد بابارستمي در خاطراتش مي‌گويد: در زمان طاغوت كه به سربازي رفته بودم شبي احتياج به حمام پيدا كردم. حمام پادگان بسته بود. چشمم به حوض وسط پادگان افتاد كه يخ بسته بود. با ترس از افسرنگهبان، آهسته شروع كردم به شكستن يخ‌ها و بدون درنگ رفتم داخل حوض آب. خيلي سرد بود ولي هدفم مهم و مقدس بود. هنوز داخل حوض بودم كه افسرنگهبان آمد و با ناراحتي از من كه چرا نظم پادگان را به هم ريختي مرا بازداشت كرد. در بازداشتگاه، نماز را خواندم و خيلي خوشحال بودم كه نماز این‌همه برايم مهم است. صبح آن روز، افسرنگهبان مرا پيش مسئول پادگان برد. او با عتاب گفت: چرا نظم پادگان را به هم زدي؟! گفتم: چاره‌اي نداشتم من مسلمانم و نمي‌خواستم نماز قضا شود. فرمانده كمي تأمل كرد و به سمت كمد رفت. پاكتي برداشت چيزي داخل آن گذاشت و به من داد و گفت: برو بيرون، ديگر هم از اين كارها نكن. با خودم گفتم حتماً يك هفته بازداشتي نوشته است. وقتي در پاكت را باز كردم ديدم يك صدتومانی داخل پاكت است. خيلي خوشحال شدم. صد تومان آن موقع خيلي زياد بود آن‌هم براي سربازي كه منبع درآمدي نداشت. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌷جلوه‌هایی از نماز و نیایش رزمندگان دوران دفاع مقدس🌷 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🌷یاد باد آن روزگاران؛ یاد باد...🌷 🔹🍃🔹🍃🔹🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
جايزه غسل 🔸 شهيد محمد بابارستمي در خاطراتش مي‌گويد: در زمان طاغوت كه به سربازي رفته بودم شبي احتياج به حمام پيدا كردم. حمام پادگان بسته بود. چشمم به حوض وسط پادگان افتاد كه يخ بسته بود. با ترس از افسرنگهبان، آهسته شروع كردم به شكستن يخ‌ها و بدون درنگ رفتم داخل حوض آب. خيلي سرد بود ولي هدفم مهم و مقدس بود. هنوز داخل حوض بودم كه افسرنگهبان آمد و با ناراحتي از من كه چرا نظم پادگان را به هم ريختي مرا بازداشت كرد. در بازداشتگاه، نماز را خواندم و خيلي خوشحال بودم كه نماز این‌همه برايم مهم است. صبح آن روز، افسرنگهبان مرا پيش مسئول پادگان برد. او با عتاب گفت: چرا نظم پادگان را به هم زدي؟! گفتم: چاره‌اي نداشتم من مسلمانم و نمي‌خواستم نماز قضا شود. فرمانده كمي تأمل كرد و به سمت كمد رفت. پاكتي برداشت چيزي داخل آن گذاشت و به من داد و گفت: برو بيرون، ديگر هم از اين كارها نكن. با خودم گفتم حتماً يك هفته بازداشتي نوشته است. وقتي در پاكت را باز كردم ديدم يك صدتومانی داخل پاكت است. خيلي خوشحال شدم. صد تومان آن موقع خيلي زياد بود آن‌هم براي سربازي كه منبع درآمدي نداشت. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
شرمنده 🔸 بچه‌ها براي نماز صبح، صفوف را مرتب كرده بودند اما امام جماعت نيامده بود. سراغش رفتم ديدم در گوشه‌اي روي خاك افتاده و در سجده گريه مي‌كند. گفتم: حاج‌آقا! بچه‌ها منتظرند. سر از سجده بلند كرد و با چشمان پر از اشك گفت: چه‌طور من پيش‌نماز اين بچه‌ها شوم درحالی‌که نماز شبم قضا شده و اين‌ها نماز شب خوانده‌اند. بعد از شهادت طلبه غواص «نادر عبادي‌نيا» فهميدم كه به‌جز آن شب، هيچ نماز شبي از او قضا نشده است. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃