💟 همسر عزیزم
وقتی با تو حرف میزنم
دلم میخواهد دست از کاری
که مشغولش هستی بکشی
در چشمهایم نگاه کنی
که من بفهمم واقعا به حرفم
گوش میکنی
#همسرانه
🆔 @Shamimeashena
▪️قصه هايی که فکر بچه رو درگیر می کنه خوب نیست ، قصه ای که معمای حل نشده اس خوب نیست ، مثلا : هیچکس نمی دونه چی به سر هاپویی که در جنگل گم شده بود میاد ...
از این قصه هایی که مادرها می سازن به بچه ها میگن که بچه ها در کوچه و خیابان دست مادرشونو رها نکنه
یادمون باشه کتابخوانی باید بچه رو به کتاب علاقه مند کنه نه با شنیدن ماجراهای بد کتابخوانی رو در نظر بچه اضطراب انگیز کنه ....
▪️یادمون باشه هیچی رو برای بچه با اضطراب همراه نکنیم ...
#فرزند_دلبندم
🆔 @Shamimeashena
💠 حق نظر
علامه سید محمدحسین طهرانی(ره) میفرمودند: چون غذا و میوه بازار در دید مردم است و نفوس غنی و فقیر به آن نظر کرده و یا بویش را استشمام کرده و در دل متمایل بودهاند که از آن بخورند و نخوردهاند، برکت و نور آن میرود و لذا از غذای بازار حتّیالإمکان باید اجتناب کرد.
و چهبسا بعضی از بیماریهای صعبالعلاج بهخاطر چشمی است که به آنها افتاده است و انسان میخورد و مبتلا میشود.
ایشان میفرمودند: برای خرید به بازار که میروید از میوههای داخل مغازه که مقابل دید مردم نیست، بخرید و خرید خود را در کیسهای از چشم مردم پنهان کنید و حتی اگر نانی بخرید و در راه کسی ببیند «حقّ نظر» پیدا میکند و سزاوار است که به وی تعارف کنید.
#مجله_آشنا
#حکیمانه
🆔 @Shamimeashena
🌹شمیم آشنا🌹
#فرزندان_شما (116)
انتشار عکس فرزند شما در کانال سروش👇👇
🆔 http://sapp.ir/AshenaOnline
و در ایتا در گروه دوستان به آدرس:
http://eitaa.com/joinchat/483065868C852f113e
📖🎙#پیغام_ماهیها (قسمت بیست و نهم)
📝 زندگی نامه سردار شهید حسین همدانی
🔗http://shamiim.ir/Uploaded/Files/DefaultFolder/29-peighame%20mahiha.mp3
#کتاب_صوتی
🆔 @Shamimeashena
آخرین تبسم آسمان
غمی در چهره دریایی «آسمان» پراکنده شده بود. اسماء روی آسمان را که دید، دلش گرفت؛ بیشتر از گذشته. آرام پیش آمد و کنار آسمان نشست و خواست منشأ این اندوه تازه را سؤال کند.
آسمان، آرام و آهسته سخن میگفت «ناراحتم، مردم مدینه، جسد مردههایشان - حتی زنان - را روی تختهای میگذارند و تشییع میکنند. فقط پارچهای روی آن میاندازند. اینطور حجم بدن مرده مشخص است...»
اندوه آسمان دل او را هم مجروح میکرد. در لابهلای آهی که از سنگینی غم دلش برمیآمد، حضرت آسمان را با ادب صدا زد «بانوی من! سرور من! در حبشه دیدم مردگانشان را برای تشییع در تابوت میگذارند. تابوت چنین شکلی دارد... با چوب نخل درست میشود... پارچهای هم روی آن میاندازند. اینطور دیگر جسم او پیدا نیست.»
حضرت آسمان، این را که شنید، در زمینهای از زیبایی وصفنشدنی، حال چهرهاش دگرگون شد؛ نسیمی از خوشحالی بر پهنه بیکرانش وزید و لبخند دلربایی بر رخسارهاش نشست.
بعد از رحلت رسول خدا(ص) این تنها تبسمی بود که در نورانیت چهره بانوی دو عالم رخ مینمود؛
اولین بار و آخرین بار؛
اولین بار
و آخرین بار.
#حكايت
#مجله_آشنا
🆔 @Shamimeashena