eitaa logo
شمیم ملکوت
388 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
321 ویدیو
124 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: حضرت عیسی بن مریم علیه السلام از کنار قبری عبور کردند، دیدند که صاحب آن قبر را عذاب می‌کنند. و سپس در سال آینده از کنار آن قبر عبور نمودند، دیدند که صاحب آن قبر را عذاب نمی‌کنند. گفت: بار پروردگارا! من در سال قبل از اینجا عبور کردم، دیدم صاحبش معذّب است و در این سال عبور کردم، دیدم عذاب از او برداشته شده است. خداوند عزّ و جلّ وحی فرستاد به سوی حضرت عیسی: ای روح الله! از این مرد یک فرزندی به مقام بلوغ رسیده، آن فرزند صالح و نیکوکردار است؛ راهی را برای مردم استوار و هموار نمود و یتیمی را مسکن و مأوی داد، پس من به برکت عمل فرزندش از گناه او درگذشتم. صدوق ره @shamimemalakut
امیر المومنین علی ع در مورد حضرت عیسی فرمود : نه مال و ثروتی داشت كه او را به خود مشغول گرداند و نه طمعی كه به خواری اش اندازد ، مركب او دو پايش بود و خدمت كارش دو دستش. ( نهج البلاغه ، خطبه 160 ) @shamimemalakut
استاد فاطمی نیا: تولد دوباره این است که با خدا قرار بگذاری گناه نکنی و دل نشکنی. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: هرگز به ملکوت آسمان نمی رسد کسی که دو بار به دنیا نیامده باشد! @shamimemalakut
نمی توانی به دو ارباب خدمت كنی، بايد فقط يكی از آنها را دوست داشته باشی و فقط به يكی وفادار بمانی. همچنين نمی توانی هم بنده‌ی خدا باشی و هم بنده‌ی پول! (انجيل متي، 24 : 6) @shamimemalakut
فرمود: دنیا پل است ، از آن بگذرید و آبادش مسازید ! @shamimemalakut
۴ بد معامله ای کرد اونی که عملیات را لو داد و شما را به قربانگاه فرستاد! حالا او یک تن سالخورده دارد و یه بشقاب غذا و یه سقف بالای سر و شما بهشت را ! @shamimemalakut
مسیحیت تحریف شده زندگی را به دو دسته تقسیم کرده : زندگی زمینی و زندگی آسمانی! یعنی یا باید به زمین آلوده باشی و یا قید زمین را بزنی و کلا ملکوتی باشی. همان ضرب المثل خودمان یا رومی رومی یا زنگی زنگی ! این پاک کردن صورت مسئله است ! هنر آن است که در زمین با زمینی ها زندگی کنی ، ولی آسمانی باشی! این همان چیزی است که بخاطرش تمام ملائک بر انسان سجده کردند!! انسانی که جنسش از خاک است، ولی باید تا عرش سیر کند! @shamimemalakut
روضه‌ام روضه‌هایِ یک کوچه است کوچه‌ای سرد و کوچه‌ای تاریک کوچه‌ای سنگی و غبار آلود کوچه‌ای تنگ و کوچه‌ای باریک بارها گفته ام خدا نکند راهِ یاسی به لاله چین بخورد بارها گفته ام خدا نکند که در آنجا کسی زمین بخورد ولی ای وای بر سرم آمد کوچه خالی زِ رفت و آمد شد چادرِ مادرم به دستم بود که در آن کوچه راهِ ما سد شد بِینِ دیوارهایِ بی احساس ازدحامِ حرامیان دیدم پنجه‌ها مُشت و دستها سنگین پنجه‌ای را در آسمان دیدم قد کشیدم به رویِ پا اما حیف دستش گذشت و از سرِ من آسمان تار شد که می‌نالید بِینِ گرد و غبار مادر من  چادرش را به سر کشید و به درد تکیه بر شانه‌ام به سختی داد خواست مادر که خیزد از جایش ولی اینبار هم زمین اُفتاد دست بر خاک می‌کشید آرام با دو چشمانِ تار چاره نداشت چادرش را تکاندم و دیدم گوش خونینُ، گوشواره نداشت   ناله ام بین خنده‌ها گُم شد جگرم در عزایِ چشمش بود ردِ خونی به رویِ دیوار و جایِ دستی به روی چشمش بود  حسن لطفی @shamimemalakut
ما را کبوترانه وفادار کرده است   آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگیت مرا  از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را درپیشگاه لطف تو اقرار کرده است تنها گناه ما طمع بخشش تو بود  ما را کرامت تو گنه کار کرده است @shamimemalakut
هرچه بادا باد دیگه میگم! میدونم اگر برادر و خواهرهام بدونند خیلی ناراحت می شوند، ولی حیف است این خاطره تلخ در دلم بماند! هنوز انقلاب نشده بود، اوج بی حجابی و تحقیر متدینان بود. مادرم تازه چرخ خیاطی سینگر خریده بود و پدرم چند روز ،مادرم را می برد طرف های بازار تهران، برای آموزش کار با چرخ خیاطی. اون موقع خانه ما نازی آباد بود. من هم همراه مادرم می رفتم ،البته کوچیک بودم. اون موقع همه خانم ها در آموزشگاه بی حجاب بودند و فقط مادرم چادری بود. مسئول آموزش خانم سالمند شیک پوش و بی حجابی بود با موهای بلوند سشوار کشیده و با فیس و افاده و عینک ذره بینی . یادم هست خانم مربی داشت به مادرم طرز کار با چرخ یاد می داد، ظاهرا مادرم اشتباه کرد، خانم مربی عصبانی شد، به مادرم حرف تندی زد و با تحقیر محکم زد روی دست مادرم! تا روی دست مادرم زد، من در حالی که کنار میز چرخ خیاطی روی پنجه پاهایم ایستاده بودم و انگشتانم لبه میز بود ، ترسیدم! فوری به صورت مادرم نگاه کردم تا ببینم چه عکس العملی نشان می دهد.مادرم چیزی نگفت و با شرمندگی سرش را پایین انداخت! دقیقا صورت مادرم یادم هست همانطور که دقیقا قیافه مربی را یادم هست! سنگینی اون نگاه تحقیر آمیز مربی و جسارتش به مادرم، هنوز به قلبم سنگینی می کنه، گمان نمی کنم تا دم مرگ فراموشم بشه! صلی الله علیک یا ابامحمد یا امام حسن مجتبی ع ! چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی من آن جا را نمی دیدم ، تو هم سیلی نمیخوردی ! @shamimemalakut