#شهادت_امام_کاظم
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِ
النُّورِ الْمُبِينِ (الْمُنِيرِ) الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ
اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ
وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ
رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
#شهادت_امام_کاظم
🔸 ماجرای عجیب امام کاظم (ع) و زنی بنام شطیطه
🔹 آیت الله حائری شیرازی (ره) :
شطیطه یک خانم نیشابوری است.
اهالی نیشابور برای موسی بن جعفر علیه السلام وجوهاتشان که شامل سکههای طلا میشد را فرستادند. شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ. فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور به مدینه رفته بود، وجوهات را تحویل امام داد.
حضرت نگاه به سکهها کرد، کیسه، کیسه، کیسه طلا. حضرت فرمود: من قبول نمیکنم، ما نیازی نداریم، اینها را به صاحبشان برگردانید. حضرت فرمود: دیگر چیزی نیست؟
مرد نیشابوری گفت نه.
بار دیگر امام فرمود: خوب فکر کن.
مرد نیشابوری گفت بله، یک زنی وقتی من میخواستم بیایم یک کلافی داد و چند تا درهم سیاه، چون قابل شما را نداشت؛ من رویم نشد بیاورم.
امام فرمود: همان را بیاور. حضرت سکه سیاه و کلاف را برداشت. بعد به او فرمود: بلند شو؛ رفتند یک مقداری پارچه آوردند، یک مقدار پول، گفت این را بده به آن خانم؛ بگو:
« این پارچه از پنبهای بود که ملک اجدادی ماست و خواهرم حکیمه به دست خودش این پنبه را رشته و این پارچه را بافته. این را دادم برای کفنت. از وقتی که این پارچه به تو میرسد تا وقتی این پول را مصرف کنی در حیات هستی.
مقداری میماند برای خرج بقیه مقدمات کفن و دفن. به او سلام برسان و بگو روز رفتن تو ما میآییم، و من بر تو نماز میخوانم.»
این فرد میگوید من برگشتم نیشابور. وقتی برگشتم همینهایی که پول طلا داده بودند،دیدم در این چند ماه که من نبودم عقیده شان عوض شده و امام موسی بن جعفر علیه السلام را دیگر قبول ندارند و عبدالله افطح را امام می دانند. طبیعی بود که احساس میکردند پول شان هدر رفته اگر حضرت قبول کرده باشد.
وقتی پول را به ایشان دادم خوشحال شدند که پول شان به ایشان برگشته. رفتم سراغ آن زن شطیطه، پارچه و سکهها را به او دادم، سلام آقا را رساندم. [گفتم] درهمها را تحویل گرفتند و آقا دعا کرد.
من روزشماری میکردم ببینم این زن کی فوت میکند. روز نوزدهم شطیطه فوت کرد و من به علما گفتم حضرت مال هیچکس را قبول نکرد الا این زن. تجلیل عجیب و تشییع پرشکوهی از او شد و من میخواستم بدانم چه کسی بر او نماز میخواند.
علما به صف ایستاده بودند، همه به صف ایستاده بودند، یک دفعه دیدم موسی بن جعفر علیه السلام آنجا حاضر شد؛ تکبیر را گفت و نماز را خواند و اینها هم گفتند شاید یکی از علما برای یک شهر دیگر بوده، آمدند جلو به احترام او. هیچکس نفهمید کی بود. حضرت نماز را بر او خواند. وقتی نمازش تمام شد، به من یک نگاهی کرد یعنی یادت آمد من وعده دادم؟ آنرا عملی کردم. زبانم بند آمده بود که حرفی بزنم.
🔹 مهم این است که امام تو را قبول کند ولو اینکه فقیر باشی!
#شهادت_امام_کاظم
شب، خیس تر ازباران به کوچه می ریزد!
تمام قطره ها زائر زندان شده اند؛
زندانی درآغوش آسمان!..
چقدر تازیانه روییده اینجا!
صدای سپید ماه را دزدیده اند
تا «سبزقبا»های اجابت درآسمان، سبز نشوند؛
تا دست های دعا بشکنند؛
تا داروی دردها، دور شود!
این بار"یوسف"زنده از زندان نیامد...
امشب زلزله ای زلال درپلک ها می وزد تا نگاه «آفتاب هشتم» آرام بگیرد.
«هرکس صدایش کرد، بی چاره نخواهدشد
کارش به یک مو هم رسد، پاره نخواهدشد»..
یاباب الحوائج یاموسی ابن جعفر(ع)
#شهادت_امام_کاظم
بر موسی جعفر شه والا صلوات
بر زاده ی آزاده ی زهرا صلوات
او باب حوائج است از سوی خدا
از او بطلب حاجت خود با صلوات!
شهادت امام کاظم تسلیت باد
@shamimemalakut
#شهادت_امام_کاظم
ماجرای عجیب امام کاظم (ع) و زنی بنام شطیطه
🔹 آیت الله حائری شیرازی (ره) :
شطیطه یک خانم نیشابوری است.
اهالی نیشابور برای موسی بن جعفر علیه السلام وجوهاتشان که شامل سکههای طلا میشد را فرستادند. شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ. فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور به مدینه رفته بود، وجوهات را تحویل امام داد.
حضرت نگاه به سکهها کرد، کیسه کیسه طلا. حضرت فرمود: من قبول نمیکنم، ما نیازی نداریم، اینها را به صاحبشان برگردانید. حضرت فرمود: دیگر چیزی نیست؟
مرد نیشابوری گفت نه.
بار دیگر امام فرمود: خوب فکر کن.
مرد نیشابوری گفت بله، یک زنی وقتی من میخواستم بیایم یک کلافی داد و چند تا درهم سیاه، چون قابل شما را نداشت؛ من رویم نشد بیاورم.
امام فرمود: همان را بیاور. حضرت سکه سیاه و کلاف را برداشت. بعد به او فرمود: بلند شو؛ رفتند یک مقداری پارچه آوردند، یک مقدار پول، گفت این را بده به آن خانم؛ بگو:
« این پارچه از پنبهای بود که ملک اجدادی ماست و خواهرم حکیمه به دست خودش این پنبه را رشته و این پارچه را بافته. این را دادم برای کفنت. از وقتی که این پارچه به تو میرسد تا وقتی این پول را مصرف کنی در حیات هستی.
مقداری میماند برای خرج بقیه مقدمات کفن و دفن. به او سلام برسان و بگو روز رفتن تو ما میآییم، و من بر تو نماز میخوانم.»
این فرد میگوید من برگشتم نیشابور. وقتی برگشتم همینهایی که پول طلا داده بودند،دیدم در این چند ماه که من نبودم عقیده شان عوض شده و امام موسی بن جعفر علیه السلام را دیگر قبول ندارند و عبدالله افطح را امام می دانند. طبیعی بود که احساس میکردند پول شان هدر رفته اگر حضرت قبول کرده باشد.
وقتی پول را به ایشان دادم خوشحال شدند که پول شان به ایشان برگشته.
رفتم سراغ آن شطیطه، پارچه و سکهها را به او دادم، سلام آقا را رساندم.
گفتم : (آقا) درهمها را تحویل گرفتند و دعا کردند!
من روزشماری میکردم ببینم این زن کی فوت میکند. روز نوزدهم شطیطه فوت کرد و من به علما گفتم: حضرت مال هیچکس را قبول نکرد الا این زن.
تجلیل عجیب و تشییع پرشکوهی از او شد و من میخواستم بدانم چه کسی بر او نماز میخواند.
علما به صف ایستاده بودند، همه به صف ایستاده بودند، یک دفعه دیدم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آنجا حاضر شد؛ تکبیر را گفت و نماز را خواند و اینها هم گفتند شاید یکی از علما برای یک شهر دیگر بوده، آمدند جلو به احترام او. هیچکس نفهمید کی بود نماز خواند.
حضرت نماز را بر او خواند. وقتی نمازش تمام شد، به من یک نگاهی کرد ،یعنی یادت آمد من وعده دادم؟ آنرا عملی کردم. زبانم بند آمده بود که حرفی بزنم.
#شهادت_امام_کاظم
🔸عاقل چگونه به دنیا مینگرد؟
❖ حضرت امام کاظم علیهالسلام دربارۀ چگونگی برخورد خردمندان با مظاهر دنیا فرمودند:
«ای هشام! خردمندان، زيادىِ دنيا را هم رها كردند، چه رسد به گناهان! ترك دنيا، فضيلت و ارزش است، در حالى كه ترك گناهان، واجب است.
اى هشام! خردمند به دنيا و دنيا پرستان نگريست و دريافت كه دنيا جز با رنج و مشقّت به دست نمىآيد و به آخرت نگاه كرد و پى برد كه آن نيز جز با رنج و زحمت به كف نمىآيد. پس با رنج و مشقّت آن را طلبيد كه پايندهتر است.»
📚الکافي: ج۱، ص۱۷
#شهادت_امام_کاظم
از دعاهای امام در گوشه ی زندان این دعا بود: «اللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّی کُنتُ اَسئَلُکَ اِن تُفرِغَنی لِعِبادَتِکَ اَللّهُمَّ وَ قَد فَعَلتُ فَلَکَ الحَمدُ؛ خداوندا! تو می دانی که من از تو تقاضا کرده بودم، مرا در گوشه ای خلوت قرار دهی تا مشغول عبادت باشم، تو تقاضای مرا برآوردی، تو را سپاس می گویم!!
آنچه که منشأ رفتار در انسان می گردد، حوادث نیست ، بلکه تفسیر او از حوادث است.
امام کاظم ع ، زندانی شدن را اجابت دعایش می داند !
تفسیر خود را از حوادث پیرامون خود ، اصلاح کنیم ، تا دنیا و آخرت مان اصلاح شود !
#طرید