شمیم ملکوت
یک سیب از درختی افتاد و جاذبه کشف شد... 13 هزار جنازه بر زمین افتاد ولی انسانیت کشف نشد...‼️ #فلسطین
✨﷽✨
🔰 حکایتی جالب از ذکاوت بوعلی سینا
✍ نقل است است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد.
روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید.از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که دم لگد زند و پایش بشکند.
روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت.
ناگاه اسب لگدی زد.
روستایی گفت: اسب تو خر مرا لگد زد.
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود.
روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود.
قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟
روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته...
قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟!
او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند.
قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت.
شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت:
" جواب ابلهان خاموشی است... "
📚 منبع: امثال و حکم علی اکبر دهخدا
✅ ما تو را یاری خواهیم کرد
✍ مرحوم آیت اللّه معظم آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی از مراجع بزرگی است که هم به محضر مبارک امام عصر (ع) نائل آمده و هم به افتخار دریافت نامه و توقیعی از سوی آن حضرت مفتخر شده است.
آورنده نامه و توقیع هم کسی جز عابد پارسا و پرواپیشه «حاج شیخ محمّد کوفی» نمیباشد.
متن آن نامه نورانی خطاب به آن عالم ربّانی چنین است:
به نام خداوند بخشایشگر مهربان.
ای سیّد ابو الحسن! خود را ارزان کن (خود را در اختیار همگان قرار بده) و در بیرونی منزلت بنشین و در بر روی کسی مبند و پردهها میان خود و مردم قرار نده و به داد دوستداران و شیعیان ما برس.
ما تو را یاری میکنیم. ان شاء اللّه.
«مهدی»
مشتاقی و مهجوری، صفحه: 320
کرامات الصّالحین، صص 110- 111.
#سبک_زندگی_اسلامی
«اما اگر هیچ چیز
نتواند ما را از مرگ برهاند،
لااقل -عشق-
از زندگی نجاتمان خواهد داد.»
#کودکان_غزه
#شب_جمعه
آیت الله بهجت رحمةالله علیه می فرماید:
استادم حاج شیخ کاظم شیرازی رحمةالله علیه گفتند: رفیقی داشتم که پس از مرگش او را در خواب کنار قصرهای مجلّلی دیدم.
گفتم: اینها برای کیست؟! گفت: مال من است. گفتم: یکی از آنها کافی است، این همه قصر برای چیست؟
گفت: از آن تعجّب میکنی! عجب آن است که همه آنها را به خاطر چهار فلس(واحد پول کشورهای عربی در قدیم) به من دادند. از خواب بیدار شدم، گفتم: این چه حرفی است که رفیق ما گفت؟!
تأمّل کردم، پس از مدتی یادم آمد که من در صحن مطهر حضرت علی علیه السلام چهار فلس دادم به یکی از افراد که آب خیرات میکرد و آن آب را خیرات کردم و در نیتم این بود که ثواب آن مربوط به همان رفیقی که او را در خواب دیدم، باشد.
📚 روزنههایی از عالم غیب
◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️
#فاطمیه
📡پیشنهاد مطالعه با موضوع فاطمیه
۱. عبور از تاریکی دانلود
۲. شخصیت شناسی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر پایه کتاب و سنت دانلود
۳.شهادت مادرم زهرا افسانه نیست دانلود
۴. آموزه های تربیتی در زندگی حضرت فاطمه دانلود
۵. فاطمة الزهراء من المهد إلى اللحد دانلود
۶. فاطمه زهرا (س) از ولادت تا شهادت دانلود
۷. دانستنی های فاطمی دانلود
۸. زندگانی فاطمه زهرا سلام الله علیها دانلود
۹. فاطمه سلام الله علیها در آینه وحی دانلود
۱۰. دانشنامه شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) دانلود
#سیر_مطالعاتی
#فاطمیه
#هفته_کتاب_تا_پژوهش
#معاونت_پژوهش_مدرسه_علمیه_شهید_مطهری_ره
▪️✨▪️✨▪️✨▪️
✾ السّلام علیکِ أیّتُها الصِّدّیقَةُ الشّهیدة ✾
محمودبن لبید می گوید: از فاطمه (سلام الله علیها) درباره حق علی (علیه السلام) و کوتاه آمدن ایشان از آن حق، سؤال کردم، فرمود:
- ای ابا عمرو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ، اذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِی»؛ «امام همچون کعبه است که باید به سویش حرکت کنند، نه این که او به جانب مردم رود. به خدا سوگند اگر می گذاشتند که حق بر مدار خود بچرخد، و آن را برای اهلش باقی می نهادند، و از خاندان محمد (صلی الله علیه و آله) پیروی می کردند، هیچ گاه دو نفر یافت نمی شدند که درباره خدای تعالی به اختلاف پردازند، و این روش از گذشتگان برای آیندگان به ارث می رسید و آیندگان آن را به میراث می بردند، که قائم ما (عجل الله فرجه) که نهمین فرزند حسین (علیه السلام) است، قیام می کرد.
عوالم المعارف، ج 11، ص 228.
إلهی بحقّ مولاتنا #فاطمة_الزّهراء علیهاالسّلام عجّللولیّکالفرج
▪️✨▪️✨▪️✨▪️✨▪️
#شهادت_حضرت_زهرا س
و ما أدراکَ ما زهرا
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش
ندانمهای عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
#برقعی