🍃بهشت
آسمان اگر در آغوشم بیاید
بی تو هیچ حسّی نمیدهد به من.
آسمان، بیتو صفحهای پُر از خار است
هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد
زخمهای بیشتری بر میدارد تنم.
جنگل اگر در آغوشم بیاید
بی تو هیچ حسّی نمیدهد به من.
جنگل، بیتو کویری تفتیده است.
هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد
بیشتر میسوزاند تنم را.
کوه اگر در آغوشم بیاید
بی تو هیچ حسّی نمیدهد به من.
کوه ، بی تو قلّه ندارد، درّهای عمیق است.
هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد
بیشتر به ساقط میکنم تنم را.
دریا اگر در آغوشم بیاید
بی تو هیچ حسّی نمیدهد به من.
دریا، بی تو دیگ آبی جوشان است.
هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد
بیشتر تاول تاول میکند تنم را.
بهشت اگر در آغوشم بیاید
بی تو هیچ حسّی نمیدهد به من.
بهشت، بی تو جهنّمی سوزان است.
هر چه قدر بیشتر در آغوشم در جا بگیرد
بیشتر عذاب میدهد تنم را.
اینها نجوای دوستم با تو بود که امشب شنیدم.
از دلش بر آمده بود که این طور بر دلم نشسته و آتشم زده.
دورۀ شنیدنم کی تمام میشود آقا!
زمان چشیدن آیا فرا خواهد رسید؟
شبت بخیر بهشت!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@shamimmarefat5
🍃بخیرترین سرنوشت
میخواهم امشب کمی تأخیر بیندازم
قرآن به سر گرفتنم را.
عیبی که ندارد؟
دارد؟
تو قرآنت را به سر بگیر
من سراپا گوش میشوم.
حتّی نفس نمیکشم
تا «بک یا الله»هایی را که میگویی
با بند بند وجودم بشنوم.
دوست دارم قرآن را که در برابرت باز میکنی
ببینم کدام آیه میآید
و نگاه تو به آیهها چه شکلی است.
من فقط صدای قرآن خواندنت را نمیخواهم
دوست دارم قرآن دیدنت را هم ببینم
چون میدانم حتّی از تماشای قرآن تو هم
میشود جان گرفت.
صبر میکنم و صبر میکنم
تا قرآن به سر گرفتنت تمام شود.
آن وقت میآیم جلوتر
سرم را کج میکنم
و در حالی که اشکهایم پشت هم جاری است میگویم:
آقا!
میشود همان قرآنی را که به سر گرفتی
بدهی به من؟
التماست میکنم و میگویم:
سحر دارد تمام میشود
و من هنوز قرآن به سر نگرفتهام.
قرآنت را بده
که من دوست دارم فقط با قرآن تو
خدا را صدا بزنم.
قرآن تو را اگر بگیرم
گمان نمیکنم که دیگر نیازی به قسم باشد.
همین که قرآن تو به دستم رسید
دستم میشود مشکلگشای عالم
و وقتی گذاشتم روی سرم
فکرم میشود روشنیبخش راههای تاریک.
آقا!
امشب پس از این شب بخیر، نمیخوابم
شب قدر است.
میخواهم به تو شب بخیر بگویم
که سرنوشتم بخیر شود.
شبت بخیر بخیرترین سرنوشت من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
🍃شفای همۀ دردها
امروز چه قدر از غیر تو حرف زدم.
میبخشی مرا؟
امروز چه قدر حرص خوردم، حرص چیزی غیر از فراق تو را.
میبخشی مرا؟
امروز چه قدر فکر کردم به چیزهایی غیر از تو.
میبخشی مرا؟
امروز چه قدر آرزو کردم، آرزوهایی غیر از وصال تو.
میبخشی مرا؟
امروز تو در حاشیۀ یادهای من بودی، متن، چیز دیگری بود.
مرا ببخش.
امروز در حاشیه اگر یاد تو بودم، برای خود تو نبود، برای حل مشکلاتم بود.
مرا ببخش.
امروز دلم رنگ گلایه گرفت از تو که چرا به دادم نمیرسی.
مرا ببخش.
دوستم نشسته بود و های های برای دوریات گریه میکرد.
خوش به حالش.
دست به آسمان از خدا میخواست درد و بلای تو را به جانش بریزد.
خوش به حالش.
غرق بلا بود؛ امّا حرفی از بلا نمیزد جز بلای فراق تو.
خوش به حالش.
یاد غصّههای تو که میافتاد
مثل مادر جوان مرده ضجّه میزد.
خوش به حالش.
آقا!
چه کار کنم با این سینۀ تنگم!
وقتی به عاشق نبودنم فکر میکنم
احساس میکنم که سینهام گنجایش قلبم ندارد.
عاشق نبودن بزرگترین درد دنیاست.
روح من کوچک است، کوچکتر از آنی که تاب این درد را داشته باشد.
عاشقم کن، به درد فراق مبتلایم کن مولا!
وقتت بخیر شفای همۀ دردها!
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@shamimmarefat5
دیر شد امشب.
مرا ببخش.
یادم نرفته بود که شب بخیر بگویم.
دنیا درگیرم کرده بود.
ولی باور کن که در میان گرفتاریهای دنیا
حواسم بود که هنوز شب بخیر نگفتهام.
دلم عجیب در بند شب بخیر گفتنهاست.
شبت بخیر دلبرم!
شبت بخیر نازنین!
شبت بخیر مهربان!
و بگذار برای اولین بار در شب بخیر گفتنهایم خودمانی صدایت بزنم
شبت بخیر مهدی عزیزم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@shamimmarefat5
🍃حضرت کریم
باز هم جمعه بود و با دوستم قرار نالیدن داشتیم.
قراری که زیباتر از آن را در زندگی نداشته و ندارم
جز قراری که شاید یک روز تو با من بگذاری.
با هم رفتیم بیرون شهر.
به صحرا رسیدیم.
او گفت: تو از یک سو برو و من از سوی دیگر.
فاصلههامان که زیاد شد
شروع میکنیم به ناله کشیدن، فریاد زدن و از سر درد مولایمان را صدا زدن
فاصلهمان از هم زیاد شد.
او را به اندازۀ یک سیاهی در دور دست میدیدم.
مثل او بلد نبودم فریاد بزنم.
صادقانهاش این است که مثل او عاشق نبودم.
فریاد فراق کشیدن، بلد بودن نمیخواهد، عاشق بودن میخواهد.
دوستم را به اندازۀ ذرّهای میدیدم
ولی صدای فریادش طوری به گوشم میرسید
که گویی در کنارم ایستاده و فریاد میزند.
پرندههایی که از آن حوالی رد میشدند
طرز پرزدنشان فرق داشت.
دور سر دوستم میچرخیدند و ناله میزدند.
گو این که توان پرواز نداشتند و میخواستند روی زمین بیفتند.
از روی سنگریزهها که رد میشدم
صدای نالهشان را میشنیدم.
بوتههایی که با باد صحرا تکان میخوردند
معلوم بود که دوست دارند از زمین کنده شوند.
برخیشان کنده شدند و با باد رفتند پیش دوستم.
صدای باد هم فرق داشت با همیشه.
چه خوب میشد نالۀ فراق را از باد شنید!
من زبانم بنده آمده بود و توان فریاد کشیدن نداشتم
با باد و بوتهها، به همراه سنگریزهها و پرندهها
به صدای فریاد عاشقت گوش دادم و آب شدم.
مرا ببخش که هنوز عاشقت نشدم.
شبت بخیر حضرت کریم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃هوای تنفّس آسمان
کمی با لایههای پنهان زندگیِ دوستم آشنا شدم.
قصدم تجسّس نبوده
خاصیت دوستی است
که آدم را با دردهای دوستانش آشنا میکند.
انگار جای خالی درد را نمیشود در زندگی او پیدا کرد.
دردها به قدری زندگی را شلوغ کردهاند
که جای سوزن انداختن نیست.
اوّلش که با او آشنا شده بودم
فکر میکردم آدم بیدردی است
و اصلاً درد نداشتنش او را عاشق تو کرده.
خیال میکردم چیزی ندارد برای فکر کردن
برای همین هم به تو و دوریات فکر میکند
امّا حالا فهمیدهام که زندگی او محل قرار دردهاست
ولی چرا او مثل آدمهای بیدرد زندگی میکند؟
به گمانم رازش فقط همین است: بزرگ بودن درد فراق تو!
آقا! درد فراق تو همۀ دردها را بیرنگ میکند
وقتی که درد فراق تو هست، همۀ دردها بچگانه است.
هیچ دردی با وجود درد تو، فرصت جولان نمییابد.
باز حرفِ درد فراق شد و زخم دلم سر باز کرد.
دارم میمیرم از بیدردی فراق.
آخر تو چه کم داری از معشوقهای دیگر
که این قدر فراق آنها جان میگیرد
و فراق تو حتّی خش نمیاندازد روی دلم؟
اگر از درد فراق محرومم
کاش از بار این شرم میمردم!
شرمندهام که هنوز نفس میکشم و روی پا ایستادهام.
دلت بسوزد برای کسی که از نفس کشیدنش شرمگیم است.
شبت بخیر هوای تنفّس آسمان!
#صبح_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@shamimmarefat5
🍃آرزوی من
از سالها پیش آرزویی با من همراه شده
و حتّی لحظهای از من فاصله نمیگیرد.
گاهی خسته میشوم از دستش.
انگار که دوست دارم چند لحظهای رهایم کند
ولی گویی او از من خسته نمیشود
حتّی اگر کاری برای برآوردنش نکنم.
این آرزوهای سمج را دوست دارم
احساس میکنم تو به آنها فرمان میدهی که از من دور نشوند.
همیشه آرزو داشته و دارم که در تلاطمهای زندگی، آرام باشم
چه وقتی که طوفان مصائب قصد آرام گرفتن ندارد
و چه آن هنگام که موج کشتی شکن سختیها روی سرم فرود میآید
و چه آن گاه که تیرهای تهمت و طعنه پیاپی روی قلبم مینشیند.
گاهی خیال میکنم آرزوی چنین آرامشی هم برایم زیاد است
ولی گفتم که من هم اگر بخواهم این آرزو را فراموش کنم
این آرزو قصد رها کردن مرا ندارد.
از وقتی که با دوستی که تو نشانم دادهای نشست و برخاست کردهام
این آرزو جان دوباره گرفته در وجودم.
تا به حال حتّی برای یک بار هم ندیدم
که دریای وجود دوستم حتّی با سهمگینترین طوفانها، موّاج شود.
من دریای آرام در هوای طوفانزده را در کنار دوستم تجربه کردم.
شاید او را نشانم دادی تا بفهمم که چنین آرامشی، تنها یک آرزو نیست
آرزویی تحقق یافتنی است.
این روزها دلم عجیب محتاج آرامش است.
دستی بکش روی دلم، آرامم کن آقا!
گاهی تماشای آرامش دیگران به جای آرام کردن، آتشم میزند.
بیشتر از این، نگذار بسوزم.
شبت بخیر آرامش من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@shamimmarefat5
🍃امام خوبیها
این روزها حرف از انتخابات است. چه قدر خوب که خدا ما را در معرض انتخاب امام نگذاشت، خودش تو را انتخاب کرد و به ما گفت میخواهید قبولش کنید نخواستید هم قبول نکنید. قبولش کردید بهشت میخورد به نامتان و اگر نه، ته جهنم میشود جایتان. ما بارها ثابت کردهایم که توان انتخاب کردن نداریم. خوش سلیقهتر از خدا مگر کسی در این عالم هست؟ وقتی میفهمم که تو انتخاب شدۀ خدایی، وجودم میشود شعف. چه قدر خوب من مأموم امامی میشوم که خدا برایم انتخاب کرده.
آقا! میشود بگویم خدا مرا هم به عنوان مأموم تو انتخاب کرده؟ یعنی من انتخاب شدۀ خدا برای تو هستم؟ میشود بگویم خدا خوش سلیقه است و ... . نه، اگر باور کنم که خدا مرا برای تو انتخاب کرده، از شدّت شوق میمیرم. من به همان قانون اول فکر میکنم: خدا تو را انتخاب کرد و به ما گفت میخواهید قبولش کنید و میخواهید قبولش نکنید. خدا را شکر که قبولت کردم! بگذار دلم را به این خوش کنم که تو هم در دلت خدا را شکر میکنی که من مأموم تو شدم. مرا ببخش که اگر در قلبم تو را قبول کردم، ولی در عمل نشد که مأموم خوبی برای تو بشوم. خدا کند یک روز به قدری خوب شوم که با لبخند برایم دعا کنی!
وقتت بخیر امام خوبیها!
وقت_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
#انتخابات
@shamimmarefat5
🍃امام دلهای زنده
بناست جمعهای برویم و رای خودمان را در صندوق بیندازیم. انتخاب ما با نوشتن روی برگهای محقق میشود. کسی دلمان را کنکاش نمیکند. حتّی اگر دلمان با کسی باشد، انتخاب ما را دستخط ما معلوم میکند.
کاش انتخاب تو هم این قدر آسان بود! روی یک برگه مینوشتیم که تو امام دل مایی و خدا هم قبول میکرد و مهر تأیید میزد بر انتخابمان. قیامت هم وقتی ما را به اماممان صدا میزدند، همین برگهها را نشان میدادیم و پشت سر تو راه میافتادیم تا خود بهشت.
امّا حقیقت آن است که تا نام تو روی دلمان حک نشود، تا فکرمان همسوی فکر تو نشود و تا رفتارمان شبیه رفتار تو نشود، خدا ما را مأموم تو حساب نمیکند.
چه قدر این روزها محتاج دعای توأم! باید زودتر مأموم تو شوم و تو امام من! تا کی فرصت انتخاب هست، معلوم نیست. شاید یک نفس از عمرم بیشتر باقی نمانده باشد.
شبت بخیر امام دلهای زنده!
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
#انتخابات
🍃چاره بیچارهها
دلم تنگ حرفهای احساسی است.
گهگاهی به خودم اجازه میدهم
حرفهای خیلی عاشقانه بزنم.
تو هم بزرگواری و اجازه میدهی.
آدمی که عاشق نیست
حقّ گفتن حرفهای احساسی را ندارد
امّا قاعدهها در پیشگاه تو جا به جا میشود.
اگر این طور نبودی، تاب آوردن زندگی مشکل بود.
مدّتی بود که حرفهای احساسی نمیزدم
امّا مگر نشست و برخاست با دوستم
میگذارد آن حرفها را فراموش کنم.
دیشب تا صبح شنیدم که دوستم داشت التماست میکرد:
التماس بوسه، التماس آغوش، التماس نوازش.
از حرفهایش فهمیدم که بوسۀ تو را یک بار چشیده
و آغوش گرمت را احساس کرده
و دستانت را به نوازش روی سرش کشیدهای.
طوری از خاطرات بوسه و آغوش و نوازش میگفت
که دلم آب شد و وجودم شد عطش.
ماندم و این سؤال: من که نچشیده دارم آب میشوم
دوستم که چشیده چگونه تاب آورده.
ضجّههای التماسش دلم را ریش ریش کرد.
امشب از تو میخواهم که حاجت دوستم را بدهی
و باز هم سهمی از بوسه و آغوش و نوازش نصیبش کنی
و التماس میکنم مرا هم مثل او بیچاره کن
بیچارۀ بوسه و آغوش و نوازش.
چه قدر این بیچارگی زیباست!
شبت بخیر چارۀ بیچارهها!
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@shamimmarefat5
خجالتآور است حرفی که میخواهم بگویم. میگویم زود میروم. مردم در کوچه و بازار میگویند: «ریاست به دست کسی افتاده که میخواهد ارزانی بیاورد». کاش کمک کنی تا ارزانی تو را از یاد کسی نبرد. تو بیش از اینها میارزی.
شبت بخیر مرد غریب!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃یار شیرینم
خوش به حال عاشقهای تو! هر غمی که به سراغشان میآید، در خیال وصل تو غرق میشوند و همۀ غمها را فراموش میکنند. اگر دنیا بخواهد زیر زبانشان مزه کند، یاد فراق تو میکنند و هر چه شیرینی است، در دهانشان تلخ میشود؛ به همین راحتی!
کاش زودتر عاشقت میشدم!
صبحت بخیر یار شیرینم!
#بهانه_بودن
@shamimmarefat5