eitaa logo
درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
23.3هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
17.8هزار ویدیو
223 فایل
کانالی جهت آگاهی ازمفاهیم قرآن وذکر وحدیث https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❀﹏❀❀✨❀❀﹏❀ ‍ صبح را آغاز می کنیم با نام دوست جنبش عالم همه با یاد اوست آن خدایی که عشق را در ما نهاد مهر و محبت هرچه زیبایی در اوست 🌸بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم🌸 🍃الهی به امیدتو🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 یا رَبَّ از غیب به ما برگ و براتی بفرست 🌸 تلخی ذائقه را 🌸 شهد و نباتی بفرست 🌸 تو هم ای بنده 🌸 اگر شکر گذاری به خدای 🌸 بر خود و آل محمد 🌸 صلواتی بفرست... 🌸 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌸 وَ آلِ مُحَمَّد وعجل فرجهم ‌🌸 یکشنبه تون معطر 🌸 به عطر خوش صلوات @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨🍃🌷🍃✨🍃🌷🍃✨ 🌥اول هرسپیده ✋️ 💔اين ترڪ خورده دلم ✨وحشتــ آن را دارد ڪہ 😔بميرد وَ نبيند پسر حیدر را اَلسَلامُ عَلَیڪَ یاصَاحِبَ الزَّمَان(عج) ✨🍃🌷🍃✨🍃🌷🍃✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✋🌸 🌹خوش بادنسیمے ڪه زایوانِ توباشد 🌻شاداسٺ هرآن کس ڪه پریشانِ تو باشد 🌹ای ڪاش ڪه صدبار زعشقِ توبمیرم 🌻هربارسرم بر روے دامانِ تو باشد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ١٦ شهریور ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۵.١۴ ☀️طلوع آفتاب: ٠٦.۴٠ 🌝اذان ظهر: ١٣.٠٣ 🌑غروب آفتاب: ١٩.٢۴ 🌖اذان مغرب: ١٩.۴٣ 🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.١٩ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
۰۰۰۰☝️ 🌸 یکشنبه ۱۰۰ مرتبه 💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐 🌸ای صاحب جلال و بزرگواری 💗این ذکر موجب فتح و نصرت می‌شود 👇 ✍هرڪس این نماز را در روز 1شنبه بخوانداز آتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2 رڪعت ؛ رکعت اول⇦حمد و 3 ڪـوثر رکعت دوم⇦حمد و 3 توحید 📚جمال الاسبوع ۵۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔻حذف صبحانه باعث ریزش موهایتان می‌شود ◽ریزش مو یکی از تاثیرات عمده و جانبی نخوردن صبحانه است. مهم بودن صبحانه یعنی اینکه مصرف آن نباید به هیچ عنوان حذف شود، بلکه صبحانه همانند ناهار و شام باید مورد اهمیت قرار بگیرد. ◽افراد بیشتر به مصرف ناهار و شام برنجی اقدام می‌کنند اما نان، شیر، پنیر، کره بادام زمینی، تخم مرغ و... که در وعده صبحانه میل می‌شود، دارای خواص فراوانی است بنابراین با حذف صبحانه بخش مهمی از پروتئین‌های دریافتی بدن را از دست خواهیم داد. ◽لبنیات و تخم مرغ که بخش عمده مصرف آنها در وعده صبحانه است برای تامین پروتئین بدن نقش مهم و ضروری دارند و اسید‌های آمینه ضروری مورد نیاز بدن را تامین می‌کنند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزتون 🌹🍃 متبرك به نگاه خدا دلتون گرم از آفتاب امید ذهنتون پراز افکار ناب قلبتون مملو از مهربانی دست تون سرشار از بخشندگے آرزوهاتون برآورده دعاهاتون مستجاب یکشنبہ تون 🌹🍃 سرشار از خیرو برڪت و پر از آرامش انشالله امروزتون❣ پر از خیر و برکت باشه دلتون نورانی کسب و کارتون عالی عاقبتتون بخیرو ان شاالله عزاداری این ایام موردقبول سیدالشهدا ع قراربگیره🏴 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
برای محبت درساعت سعد روز یکشنبه قبل از طلوع صبح قدری نمک را بسیار سایئدہ که بسیار نرم بشود و در پیش روی خود گذارد و ۵۱ دفعـه این دعا را بخواند و بر آن دمد و نمک را بـه آتش بسوزاند به قصد محبت مطلوب آیات ۷۸ و ۷۹ سورہ یس وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ ۷۸ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ ۷۹ 📚اسرار المقاصد ص۲۷۱ @shamimrezvan ღگشا👆👆 ღـگشا👆
✍🏼 پیامبر اڪرم ص ؛ هر کس ۹ بار《آیة‌الڪرسی》 را بخواند (با یقین) ، مشکلات دنیا و آخرت او بر طرف گردد 📚 خرائن الاسرار ۱۹۸ @shamimrezvan ღگشا👆👆
❁﷽❁ هفٺ روز اسٺ زینب ڪبراسٺ سپر و حامے و زینب ڪبراسٺ چہ گویم ڪه حرم زینب ڪبراسٺ بخداوند قسم حرم زینب ڪبراسٺ 💔🍂 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و پنجم✍ بخش اول 🌹تورج گفت: دیگه کسی در مورد درس حرف نزنه (همه سوار شدیم) تورج فریاد می زد دیگه راحت شدیم …. خدا جون تموم شد رویا دیگه درس نداره ….. ایرج گفت موافقین بریم بیرون نهار ، حمیرا فورا مخالفت کرد و گفت: مامان منتظره غذا درست کرده ، نمیشه … بعد از من پرسید … خوب دیگه راحت شدی ؟ گفتم: من نمی دونم .. راحت شدم یا نه چون اصلا ناراحت نبودم ، به درس خوندن عادت دارم و همیشه تو تابستون هم کتاب می خوندم و بازم تمرین می کردم …. و حالا..تازه از این به بعد نمی دونم چیکار کنم ، سرمو چه جوری گرم کنم ..البته می دونم ….. به تورج گفتم بی خودی دلتو صابون نزن می خوام پیش حمیرا زبان بخونم اگر قبول کنه و بهم درس بده…….. اونم گفت : باشه بیا یادت بدم به تو درس دادن کار سختی نیست ….حاضرم … تورج گفت : نه ؛ نکن این کار و نکن فردا که مثل من عقده ای شدی نیای بگی به من نگفتی ؟…….. تا خونه تورج مزه ریخت و ما هم خندیدیم …. خوب شد رفتیم خونه چون عمه واقعا منتظر ما بود ولی اونشب همه با هم رفتیم به رستوران چکاوه ، تو خیابون فرح …. می گفتن تازه باز شده ، خیلی شیک و عالی بود .. همه خوب و خوشحال بودیم احساس می کردم دیگه عضوی از اونام …………… موقع برگشت علیرضا خان به ایرج گفت : سویچ رو بده به من شما ها با تورج برین من جایی کار دارم …. همه یک آن رفتن تو هم عمه از همه بیشتر … پرسید کجا می خوای بری؟ همچین قراری نداشتیم چرا از خونه نگفتی ؟ علیرضا خان بدون اینکه توجهی به حرف عمه بکنه …. سویچ رو گرفت و گفت زود میام جایی کار دارم و رفت ….. احساس کردم همه ناراحت شدن …. منو عمه و حمیرا عقب نشستیم و ایرج هم جلوی و توی یک سکوت سنگین رفتیم خونه … عمه بدون اینکه حرفی بزنه رفت تو اتاقش و ایرج هم دنبالش رفت … ما سه تا هم رفتیم بالا ….. حمیرا چیزی به من نگفت …و منم یک نفس راحت کشیدم و در اتاقم رو بستم تا اونشب با خیال راحت بخوابم … انکار بار سنگینی رو زمین گذاشته بودم … مسواکم رو بر داشتم ، تا زود بزنم و بخوابم بدو رفتم دستشویی و برگشتم ایرج داشت میومد بالا … ناراحت بود نگاه غمگینی به من کرد و سری تکون داد و گفت : برو راحت بخواب دیگه خودتو برای هیچ چیزی ناراحت نکن باشه ؟ بهش نگاه کردم و گفتم : باشه توام همین طور …. و رفت ، همون جا وایسادم تا رسید دم اتاقش برگشت و نگاه کرد هر دو لبخند زدیم و من رفتم تو اتاق و در و بستم و زود چراغ رو خاموش کردم تا حمیرا یک وقت سراغم نیاد و پریدم رو تخت و گفتم خدایا شکرت که این همه نعمت بهم دادی …. ازت ممنونم که امروز جای خالی مامان و بابام رو حس نکردم اگر اونا نمیومدن خیلی احساس تنهایی می کردم …. الهی شکر ولی واقعا جای اونا خالی بود و دلم می خواست بابام این روز رو می دید….. اما دیگه کاری نمیشد کرد اونا نبودن و این واقعیتی بود که باید قبول می کردم ……… با این فکرا خوابم برد ….. نیمه های شب وقتی کاملا غرق خواب بودم صدایی شنیدم از جام پریدم و نمی دونستم چه اتفاقی افتاده روی تخت نشستم .. فکر کردم خواب دیدم …. ولی صدای دعوا و مرافه و شکستن میومد چادرم رو پیچیدم دورم و رفتم بیرون …..دیدم حمیرا و ایرج و تورج سر پله ها وایسادن ….هر سه پریشون و عصبی بودن …. حمیرا گفت : تو اومدی چیکار برو بخواب اینجا وانسا … برو ……. تورج گفت: ولش کن خواهر اونم باید عادت کنه چیکارش داری ؟ با خودم فکر کردم شاید دوست نداشته باشن من دعوای پدر و مادرشونو ببینم .. داشتم می رفتم تو اتاقم که صدای فریاد و جیغ وحشتناک عمه اومد ، چنان هواری کشید که از ترس سرجام خشکم زد …. ایرج و تورج مثل برق دویدن پایین……… حمیرا هم اومد بره با سرعت دستشو گرفتم و گفتم بیا بریم تو اتاق من تورو خدا تو نرو خواهش می کنم نرو …. نگاه معصومانه ای کرد و دو قدم اومد عقب می لرزید و اشهک هاش ریخت ……. کشیدمش و با اصرار بردمش تو اتاقم در حالیکه صدای شیون عمه تمام ساختمون رو گرفته بود و ما از همون جا می شنیدیم و هر دو گریه می کردیم ……. درو بستم و روی تخت نشستیم من می لرزیدم ولی حمیرا تمام بدنش تکون می خورد ….. و دستهاش بشدت از کنترلش خارج شده بود …. دستشو گرفتم تو دستم و ماساژ دادم یک لیوان آب ریختم و خودم گذاشتم روی لبش یک جرعه خورد صدای فریاد تورج هم بلند شده بود و سر و صدا هر لحظه بیشتر می شد … @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی و پنجم ✍ بخش دوم 🌷حمیرا با دو دست گوشش رو گرفت منم سرشو گرفتم تو بغلم و گفتم همه ی پدر ما درا دعوا می کنن شما که بچه نیستید …… گفت بی شرف مامانو می زنه … الان مسته چیزی حالش نیست چند بار کارش به بیمارستان کشیده می ترسیم … آخر تورج اونو می کشه … اگر نکشت؟ بس نمی کنه که پیر سگ …نمیمره که از دستش راحت بشیم من می دونستم امشب این طوری میشه …………… هنوز صدای داد و هوار میومد ، حمیرا بلند شد که بره گفتم ول کن اون دوتا هستن دیگه از دست ما کاری بر نمیاد بیا رو تخت من دراز بکش با هم حرف بزنیم …. شونه هاشو و بالا انداخت و گفت ول کن حوصله داری ؟ چی بگیم دارن همدیگر رو می کشن ….گفتم این همه سال نکشتن بازم نمی کشن خیالت راحت صبح آشتی می کنن …. آه عمیقی کشید و گفت :می خوام نکنن هفتاد سال سیاه …بره گمشه مرتیکه ی بی شعور …… اصلا فکر نمی کردم اون در مورد علیرضا خان چنین حرفایی رو بزنه تا اونجا که یادم بود اونم در مورد حمیرا همیشه حرفای بدی می زد و دل خوشی از اون نداشت ….. و من تنفر عجیبی در حرفای حمیرا از اون دیده بودم …. ولی با شناختی که من از علیرضا خان پیدا کرده بودم مرد مهربونی و مادبی بود … نمی تونستم بفهمم چی بین اونا گذشته …. صدا ها کم شد فقط صدای تورج میومد ولی نمی فهمیدیم چی میگه با اینکه معلوم می شد اومده تو حال و از اونجا داره داد می زنه ….. به حمیرا گفتم : وقتی خونه ی هادی بودم اونا هم همین طوری دعوا می کردن و من خیلی می ترسیدم …. گفت دایی با مامانت دعوا نمی کرد؟ … گفتم : نه اون خیلی آروم بود مامانم گاهی داد و هوار می کرد ولی اون جواب نمیداد و چند ساعتی باهاش قهر می کرد …. گفت : کاش مامان منم مثل دایی بود سر به سر اون عوضی نمی گذاشت … تمام بچگی ما همین طوری گذشت این بالا لرزیدیم … خدا ازش نگذره …من که همیشه نفرینش می کنم . گفتم : تو رو خدا نگو …..و دستشو گرفتم بین دستهام چون می دونستم این طوری آروم میشه …. به من نگاه کرد و گفت : ببین تازه داشت حالم بهتر می شد ببین چیکار می کنن ؟ بعد که من بهم ریختم حال خودشون هم جا میاد؛؛ آخر منو می کشن …………… در باز شد و تورج اومد تو پره های دماغش باز بود و می لرزید فورا یک لیوان آب هم به اون دادم نخورد گفت : اگر ایرج جلومو نمی گرفت می زدمش لت و پارش می کردم حالا دو ماه با من قهره…. بره به درک کثافت ….من می دونم چیکار کنم حرصشو در بیارم ….کاش مامان میومد بالا…. حمیرا پرسید الان چیکار می کنه ؟ گفت تو اتاقشه , ایرج هم پیششه … اون کثافتم از ترسش رفت تو اتاقو در و از تو فقل کرد …… حمیرا گفت: پس منم میرم ببینم چی شده … گفتم: نه نرو می خوای چیکار کنی، دیگه تموم شد ….. ایرج آرومش می کنه ….. تورج دستشو گذاشت روی سر حمیرا و گفت تو خودتو ناراحت نکن. ترسید رفت … دیگه تا صبح نمیاد بیرون خاطرت جمع برو بخواب ….. حمیرا سرشو تکون داد که: آره خوب تا خِر خِره خورده الان خوابش می بره این کاره همیشگیشه … حالا مامان تا صبح گریه می کنه وقتی من بچه بودم چون می ترسیدم منو می گرفت تو بغلش و گریه می کرد… صبح ساکت نمی شد و منم همین طور تو بغلش بودم اون بار که سماور و پرت کرد من بودم شما ها نبودید همه ی تنش سوخته بود….. تا صبح همین طور بالا و پایین پرید ………….. چشمام داشت از حدقه میزد بیرون نمی تونستم باور کنم باورم نمی شد که عمه اینقدر زجر کشیده باشه …. یعنی علیرضا خان آدمیه که عمه رو بسوزونه و بهش تا صبح محل نزاره ؟ @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
👆 ⚜ 🔸مِن عَلاماتِ أسبابِ الجَهلِ المُماراةُ لِغَيرِأهلِ الفِكرِ؛ 🔹از نشانه هاى اسباب نادانى ، مجادله با غير اهل انديشه است. 📚تحف العقول،ص٣٨ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 📚امام حسين عليه السلام: قناعت، مايه آسايش تن است القُنوعُ راحَةُ الأبدانِ 📚ميزان الحكمه جلد9 صفحه585 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‼️استفاده از برق شهری جهت مراسم دینی 🔷س 2249: احتراماً بفرمایید استفاده از برق شهری (سرتیر، پشت کنتور) جهت مراسم دینی مانند جشن نیمه ی شعبان یا هیآت محرّم و ...اشکال شرعی دارد یا خیر؟ ✅ج: باید با اجازه از شرکت برق باشد و بدون اجازه جایز نیست؛ و شخص ضامن است.  📕منبع: leader.ir @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ ﴿۱۰۶﴾ ✨راستى كه اين همان ✨آزمايش آشكار بود (۱۰۶) ✨وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ﴿۱۰۷﴾ ✨و او را در ازاى قربانى ✨بزرگى باز رهانيديم (۱۰۷) ✨وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿۱۰۸﴾ ✨و در ميان آيندگان براى او ✨آوازه نيك به جاى گذاشتيم (۱۰۸) 📚سوره مبارکه الصافات ✍آیات ۱۰۶ تا ۱۰۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂 راهکارے براے دفع اثر طلسم و سحر 🍃🍂 🖋 اگر کسے را سحر کرده باشند روز یکشنبه سوره مزمل را بنویسد و روے آن آب بریزد و آب را بنوشد 📚 حاشیه تفسیر زواره مطالب مشابہ ↩️ @shamimrezvan ღگشا👆👆
༻﷽༺ هزار بار خودش هم شد از بس ڪه از ڪنار گذشتہ بود یڪ لحظہ از خود دسٺ برنداشٺ تمام بر سر گذشتہ بود 💚 💔 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
💔دشمن زندگی زناشویی ازدیدگاه روانشناسان 👈🏻تلویزیون وفضای مجازی 👈🏻خانه نشینی مرد 👈🏻عدم رسیدگی به وضع ظاهری 👈🏻بی توجهی 👈🏻نگاه منفی به خانواده همسر 👈🏻سکوت وعدم گفتگودرباره مشکلات @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨✨✨✨💫💫💫💫✨✨✨✨ داستانی پندآموز 🔹بدن زن تو حق ما است🔹❗️ در یکی از کشور های عربی پیرمروی محترم در قطار نشسته بود که یک زوج جوان آمدند و در جلو او نشستند وضعیت آن زن زیاد مناسب نبود دامن کوتاه پیراهن بدون آستین با سینه ای باز پیرمرد از این وضع زن معذب بود و با خودش گفت چطور آنها را متوجه این اشتباهاشان بکنم که برایشان درس عبرت شود. و شروع کرد به خیره شدن به دست برهنه زن به طوری که زن متوجه شد❗️ و به شوهرش گفت وشوهر عصبانی به پیرمرد گفت😡 خجالت نمیکشی با این سن وسالت به زن من خیره می شوی پیرمرد گفت تو خجالت نمیکشی که زنت را با این وضعیت به بیرون آورده ای تو خودت می خواهی که ما به زنت نگاه کنیم آن قسمت که لخت است حق ماست و آن قسمت که پوشیده است حق توست پس مزاحم نشو بگذار کارم‌ را بکنم😏 و شوهر ساکت ماند و غیرت خوابیده اش زنده شد. 💎نکته:نگاه کردن به زن نامحرم حرام است و این عمل پیرمرد برای اصلاح بوده است نه هوای نفس خــــواهرم‌,,,,,,! در زمستان از ترس سرما خود را می پوشانی اما از حرارت آتشی که سنگ را ذوب میکند نه😞 درخت پر برگ‌ و پوشیده برای انسان ها ارزش دارد و درخت بی برگ و خشک ارزشش فقط در حد سوختن است. @tafakornab @shamimrezvan
🔸بادام زمینی موجب گشاد شدن رگ ها و تسهیل جریان خون می شود و از لخته شدن خون و سکته مغزی جلوگیری می کند. 🔸مواد مغذی دربادام زمینی مانند فولیک اسید و اسید فیتیک تاثیراتی ضد سرطان دارند. 👇👇🏿👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆بچه‌ها هوششان را از مادرشان به ارث می‌برند. تماشای این ويدئو را از دست ندهید... @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ 🌸برای دیگران از خداوند 🍃در خواست خیر داشته باشید 🌺قانون کارما میگوید : هر نیتی که میکنیم و یا هر عملی که انجام میدهیم ، دست به دست چرخیده وهمانند آن به خودمان باز میگردد. 🌸نیتی که میکنیم باعث تابش انرژی به جهان هستی میشود که پس از مدتی ، دیر یا زود آن را دریافت خواهیم کرد. 🌺در نتیجه از امروز می کوشیم که حتی افکار و نیّات خود را کنترل کرده و آنها را به سمت و سوی مثبت سوق دهیم. 🌸ما همیشه از افکار منفی چه در مورد خود و چه در مورد دیگران دوری می کنیم. 🌺و در آرامش زندگی میکنیم و میدانیم هر چه به دیگران خوبی کنید هزاران برابر به سمت ما برخواهد گشت ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃 آیه 74 سوره مبارکه فرقان (رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتّقینَ إِمامًا) زیاد تلاوت شود✨ @shamimrezvan ღگشا👆👆
🍂🍃🌸🍂🍃🌸 🍂🌸🍂 🌸 برای رفع ناراحتی و جلب محبت واصلاح فی مابین طالب و مطلوب نوشته با خود حمل کند بسم الله الرحمن الرحیم يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِی 📚جامع الفوائد @shamimrezvan ღگشا👆👆 🌸 🍂🌸🍂 🍃🍂🌸🍃🍂🌸