فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂بسم الله الرحمن الرحیم
🌹الهی به امیدتو
🍂به نام خداوند خورشید و مهر❤
🌹میگن پنجره دل آدمهای مهربون
🍂رو به خدا باز میشه
🌹از اون پنجره یاد ما هم باش
🍂الهی بهتر از اون چیزی که
🌹در ذهنتون هست خدا نصیبتون کنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁سرآغاز هفته تون
پر نور با ذکر شریف ✨
صلوات بر حضرت محمد(ص)
و خاندان پاک و مطهرش 🍁
🍁الّلهُمَّ
🧡صلّ
🍁علْی
🧡محَمَّد
🍁وآلَ
🧡محَمَّدٍ
🍁وعَجِّل
🧡 فرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم
#يافرج_الله❣
بزند شنبه بیایی و...
دل جمعه بسوزد #آقا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ياصاحب_الزمان_العجل
#کجایی_آقای_من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_اربابم
هرصبح چشمِ دِلم به💛
سَمتِ حرمت باز ميشود🕌
اَلسَّلامُ عَلَى الحسین
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الحسین
وَعَلىٰ اَوْلادِ الحسین
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ آل ْحُسَيْن
صبحتون حسینی 💛
#آیه_روز☝️#بندگان_خاص_خداوندرحمان۰۰۰
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه ۵ مهر ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۴.٣٢
☀️طلوع آفتاب: ٠۵.۵۵
🌝اذان ظهر: ١١.۵٦
🌑غروب آفتاب: ١٧.۵۵
🌖اذان مغرب: ١٨.١٣
🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.١٣
#ایرانی_ها #بیگانه_باترس👆
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
#پیام_سلامتی
✅برای درمان افسردگی، صبحانه ماست بخورید !🍶
●محققان دانشگاه ویرجینیا معتقدند
پروبیوتیک های موجود در ماست
جایگزین مؤثر برای داروهای ضد #افسردگی هستند
و بعلاوه از #آلرژی فصلی هم جلوگیری میکنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام🌼به شنبه خوش آمدین🌻
#نیایش❣
ای منتهای مهربانی
متواضع و متوازنم کن ،
همانند درختی مهربان و پربار
که هر آنکس که سنگی بسویش زند
با میوه هایش پاسخ نیشش را دهد.
مرا هدایت کن تا با بخشیدن دیگران
و نادیده گرفتن زخم زبانشان
با متانت رفتارشان را پاسخ گویم ،
تا با نور مهرت از درون متبرک گردم
و متوازن و آرام سرود زندگی را بسرایم
🌹هفته خوبی در پیش داشته باشید🌹
💥 #دعا_درمانے #ختم_حاجت 💥
💫4 هفته هر هفته رو به یک جانب بخواند
#اول رو بسوی مشرق کرده بخواند جن و انس مطیع او شود
#دوم اگر به مغرب کند و بخواند زهد و #تقوی حاصل شود
#سوم اگر روی به جنوب کند بخواند #مستغنی شود و
#چهارم اگر روی به شمال کند و بخواند #جمیع_مهمات او برآید و طریق خواندش به این قرار است :
روز شنبه 70 مرتبه
روز یک شنبه 60 مرتبه
روز دوشنبه 50 مرتبه
روز سه شنبه 40 مرتبه
روز چهارشنبه 30 مرتبه
روز پنج شنبه 20 مرتبه
روز جمعه 10 مرتبه
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
یا عِطرائیلَ بِحَقِّ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ یا هَرقائیلَ بِحَقِّ اللَّهُ الصَّمَدُ یا طاطائیلَ بِحَقِّ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ یا قَمائیلَ بِحَقِّ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ
اگر کسی در کار خود فرومانده باشد و خواهد که کار او گشاده گردد در وقت خواندن و در بین آن سخن نگوید و با طهارت باشد
📖منبع : اسرارالمقاصد
┅┄🍃┄┄♡☆♡┄┄🍃┄┅
💥 #دعا_درمانے #ختم_حاجت 💥
💫4 هفته هر هفته رو به یک جانب بخواند
#اول رو بسوی مشرق کرده بخواند جن و انس مطیع او شود
#دوم اگر به مغرب کند و بخواند زهد و #تقوی حاصل شود
#سوم اگر روی به جنوب کند بخواند #مستغنی شود و
#چهارم اگر روی به شمال کند و بخواند #جمیع_مهمات او برآید و طریق خواندش به این قرار است :
روز شنبه 70 مرتبه
روز یک شنبه 60 مرتبه
روز دوشنبه 50 مرتبه
روز سه شنبه 40 مرتبه
روز چهارشنبه 30 مرتبه
روز پنج شنبه 20 مرتبه
روز جمعه 10 مرتبه
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
یا عِطرائیلَ بِحَقِّ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ یا هَرقائیلَ بِحَقِّ اللَّهُ الصَّمَدُ یا طاطائیلَ بِحَقِّ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ یا قَمائیلَ بِحَقِّ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ
اگر کسی در کار خود فرومانده باشد و خواهد که کار او گشاده گردد در وقت خواندن و در بین آن سخن نگوید و با طهارت باشد
📖منبع : اسرارالمقاصد
┅┄🍃┄┄♡☆♡┄┄🍃┄┅
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_سی و پنجم✍ بخش دوم
🌷تو تمام طول راه شهره حرف زد و منو ایرج گوش کردیم ….
اولش یک کم از من تعریف کرد و بعد شروع کرد از خودش گفتن ……. راستش تو فامیل منم زبون زد شدم چون نیست که پزشکی قبول شدم باور کنید آقا ایرج هر چی پسر تو فامیل بود اومد خواستگاری من … منم گفتم نه ، برای چی زن اینا بشم؟ اصلا تا حالا کجا بودین حالا که دارم دکتر میشم پیداتون شد؟ …می دونین من که الان تصمیم به ازدواج ندارم ولی اگر بخوام زن یکی بشم بهش نمی گم که دکترم این طوری بهتره کسی باشه که منو برای خودم بخواد تازه من هزار تا هنر دارم به خدا هر چی فکر می کنم تا حالا کسی نبوده که من قبولش داشته باشم….
🌷ولی وقتی از کسی خوشم بیاد ببخشید ها بی رو در واسی میگم دیگه جونمو فداش می کنم من این جور آدمی هستم خیلی فداکارم باید کسی باشه که قدر منو بدونه ………. و ادامه داد تا در خونه شون ، ایرج مرتب سرشو تکون می داد که بله ، بله ، حق با شماست ….خوب کاری می کنین ….
🌷به خیابون باریک رودکی که رسیدیم ….
گفت همین جا لطفا نگه دارین …. کنار یک آپارتمان چند طبقه و قدیمی ما رو نگه داشت … و گفت … تو رو خدا بیاین افطار خونه ی ما پدر و مادر من خیلی مهمون نوازن تشریف بیارین تو … ایرج پیاده شد ولی من از همون جا گفتم مرسی یک وقت دیگه الان خونه منتظر ما هستن … شهره با صدای بلند ی که که نمی دونم به چه دلیل بود گفت : پس شماره تو بده حالتو بپرسم نگرانت میشم عزیزم ….. من گفتم تو بده؛ من بهت زنگ می زنم …..ایرج خودشو انداخت وسط که نه من الان براتون یاد داشت می کنم …
🌷و فورا نوشت و داد بهش … من اصلا از شخصیت اون خوشم نمی اومد و دلم نمی خواست اون به من زنگ بزنه شهره رفت سراغ ایرج دستشو دراز کرد تا باهاش خداحافظی کنه ولی دست ایرج رو تو دستش گرفت و هی بالا و پایین برد و حرف زد مثلا داشت تشکر می کرد و ایرجم می گفت : نه بابا شما لطف کردین چه حرفیه خدا نگه دار شما تشریف بیارین خونه ی ما رویا هم خیلی تنهاس ….. در حالیکه من خون خونمو می خورد دست ایرج رو ول کرد ولی چشمشو از اون بر نمی داشت انگار اصلا یادش رفته بود که منم هستم ….
🌷ایرج سوار شد و گفت عجب پیله ای تو چه جوری باهاش دوست شدی ؟ گفتم :اولا کی گفته من با اون دوستم فقط یک همکلاسیه ؟دوما یادت باشه جلوی چشم من شماره تلفن دادی به یک دختر …. سوما چرا فکر می کنی من حسود نیستم؟
🌷گفت : چی حسودی کردی به این ؟ گفتم تو چطور به عروسک من حسودی کردی اشکال نداشت حالا یک ساعته دست اونو گرفتی تو چشمش ذل زدی بهش شماره تلفن دادی ، اشکال داره من حسودی کنم ؟ تازه ایرج بدون شوخی میگم نمی خواستم همچین آدمی شماره ی منو داشته باشه مکافات میشه …. برگشته بود با تعجب منو نگاه می کرد در حالیکه نمی تونست جلوی خندشو بگیره گفت : تو داری به من حسودی می کنی ؟
گفتم آره مگه چیه ؟..
🌷.گفت : حسودی به اون دختر بی شخصیت ؟ گفتم : بله به همون ، چرا دستشو ول نمی کردی ؟ جواب بده ….
با صدای بلند خندید و گفت : خدایا شکرت نمُردیم و حسادت تو رو دیدیم حالا بگو چند ثانیه شد دستش تو دستم بود ؟ گفتم : نوزده ثانیه و یک صدم ثانیه.
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○