#آیه_روز #پندمثلهای_قرآن👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه 26 آبان ماه 1399
🌞اذان صبح: 05:15
☀️طلوع آفتاب: 06:42
🌝اذان ظهر: 11:49
🌑غروب آفتاب: 16:56
🌖اذان مغرب: 17:16
🌓نیمه شب شرعی: 23:06
#ثمره_ادب_دربرابرخداوند👆
#ذکرروزدوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
⭕ #زبان_کائنات
❓️ برای تسریع جذب چگونه دعا کنیم؟!
🔹 وقتی درخواستی از #کائنات دارید دقت کنید که آن را با چه جملاتی منتقل می کنید .
🔹 اگر در پی سلامتی هستید سلامتی بخواهید نه عدم بیماری زیرا #تمرکز بر عدم بیماری #ارتعاش نبودن سلامتی را به کائنات ارسال خواهد کرد و شما بیماری بیشتری #جذب خواهید کرد
✅ جمله مثبت: خدا به همه سلامتی بده
❌ جمله منفی: خدایا مریضیم خوب شه
🔹 اگر در پی #احساس آرامش در محیط خانه یا محل کار خویش هستید ، آرامش را درخواست کنید و نه عدم استرس و نگرانی
👈 زیرا تمرکز بر رهایی از استرس خود موجب ایجاد ارتعاشات منفی و جذب اتفاقاتی میشود که آرامش را از شما سلب خواهد کرد
✅ جمله مثبت:خدا به من و همه آرامش بده
❌ جمله منفی:خدایا غم هارو از ما دور کن
🔹 اگر در پی #پول بیشتری هستید از کائنات #ثروت و #فراوانی را بخواهید و نه رهایی از فقر و کم شدن بدهکاری
👈 زیرا با تمرکز بر رهایی از بدهکاری مشکلات مالی بیشتری را جذب خواهید کرد
✅ جمله مثبت: خدا مال و امولتو زیاد کنه،خدا برکت بده به کسب و کارت خدايا ثروت و فراواني هر چه بيشتر رو در زندگي من و اطرافيانم و همه قرار بده.
❌ جمله منفی: خدایا مارو از فقر نجات بده
👌️ زبان کائنات رو یاد بگیریم وطبق الگو دعا و طلب خير کنیم
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
#پیام_سلامتی
🍃 گیاهان مفید را بشناسید...👇
🍃کاسنی که گیاه بسیار مناسب برای کبد است.
🍂شاه تره یک گیاه بسیار مناسب برای الرژی هاست.
🍃عناب باعث کاهش حرارت خون و کبد میشود و خواص ضد الرژی و ضد التهاب دارد.
🍂شیرین بیان یک گیاه ضد التهاب و اثرات شبیه کورتون دارد.
🍃سرکه انگبین که ترکیبی از سرکه و عسل میباشد برای پاکسازی کبد بسیار خوب است.
🍂خاکشیر یک گیاه معتدل به سمت تری است و برای التهاب و حرارت کبد موثر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســــ🌸ــــلام
روز زیبای شما
به خیـرو نیکی
خانه دلتون گرم
دستاتون پر روزی
نگاهتون قشنگ
روزتون سرشار از
عشق و مهر و شادمانی
🌸 تقدیم به شما
🌸 دوشنبه تون پر از بهترینها
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#ذکر_درمانی #محبت_افراد
#تسخیرقلوب
💯✍🏻حرف اول اسم شخص را ڪہ می خواهی تصرف و تسخیر ڪنی پیدا ڪن و با اسم آن حروف یڪصد بار آنرا قرائت کن
💢مثلا اگر نام شخص محمد بود حرف م را پیدا ڪن و زیر آن یا بارے قید شده و یڪصد بار بگو :
⇦یا باری یا مالک
⇦ سخرلی قلب محمد الی بالمحبة
این قسمت یا مالک سخرلی قلب ( اسم فرد ) الی بالمحبة براے همہ افراد یکسان هست
⇇ ا : یا الله ↹ ب: یا رحمن
⇇ ج : یا رحیم ↹ د : یا مالک
⇇ ه : یا قدوس ↹ و : یا سلام
⇇ ز : یا مومن ↹ ح : یا مهیمن
⇇ ط : یا عزیز ↹ ی : یا جبار
⇇ ک : یا متکی ↹ ل : یا خالق
⇇ م : یا باری ↹ ن : یا مصور
⇇ س : یا غفار ↹ ع : یا قهار
⇇ ف : یا وهاب ↹ ص: یا رزاق
⇇ ق : یا رزاق ↹ ر : یا علیم
💯✍🏻براے اسامی فارسی ڪہ با حروف گ ژ پ چ آغاز می شوند بہ ترتیب زیر عمل کنید
🍃🌸براے حرف گ حرف ک را در نظر بگیرید
🍃🌸براے حرف ژ حرف ز را در نظر بگیرید
🍃🌸براے حرف پ حرف ب را در نظر بگیرید
🍃🌸براے حرف چ حرف ج را در نظر بگیرید
📚کتاب صمور هندی کنز الذهب ص 100
🦋
🍃🍁
💙🍃🦋
#آیه_درمانے👆
#رزق_وروزےوبالارفتن_مقام
✍🏻 آیه فوق را ۴۰ روز و هر
روز ۱۵۳ بار بخواند
از دوشنبه آغاز کند و روز آخر ۱۷۸ بار بخواند✨
(طلاق آیه۲و۳)
📚 منتخب قوامیس
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_پنجاه و ششم ✍ بخش چهارم
🌸روز دوشنبه بود و قرار بود عمه زنگ بزنه و تکلیف رو روشن کنه از بعد از ظهر همه داشتن در این مورد حرف می زدن ولی چون ایرج هنوز رفتارش با من تغییر نکرده بود من اصلا دخالتی نکردم ……
🌸بالاخره قرار شد که عمه زنگ بزنه و همه با هم بریم و برای یک عقد ساده قبل از ماه رمضون قرار بزاریم …
ساعت شش بعد از ظهر بود که عمه تماس گرفت…….. سوری جون خیلی گرم و گیرا سلام و احوال پرسی کرد و گوشی رو داد به آقای حیدری …. عمه پرسید چه موقع وقت دارید خدمت برسیم ؟ ….وکمی به حرف آقای حیدری گوش کرد و گفت نه بابا اشکالی نداره خوب هر چی صلاح باشه به هر حال منو تجلی آماده بودیم که تا قبل از ماه رمضون یک کاری برای این بچه ها بکنیم …..
🌸بله خوب هر چی خواست خدا باشه ….. خواهش می کنم شما هم ما رو ببخشید ……. البته … حتما بهش میگم …….خدا نگه دار ……… و گوشی رو گذاشت و خودشم بی حال نشست روی مبل همه چشمون به صورت عمه بود که ببینیم آقای حیدری چی گفته : عمه گفت : به روح رسول الله اصلا فکر نمی کردم این جوری بگه …..
🌸تورج بی تاب پرسید: جوابمون کرد ؟ من حدس می زدم …..
عمه گفت : چه می دونم چی بگم گفت با وجود احترامی که برای شما قائلم و خواهان این وصلت نه من و نه خانمم و نه حتی مینا مصلحت ندونستیم که سر این باب باز بشه و عذر خواهی زیادی کرد و گفت ، دوستی ما سر جاش ولی دیگه لطفا تورج خان از خونه ی اونا دوری کنه تا انسی که بین اونا بوده از بین بره …..همین ….
🌸تورج گفت خوب؟ عمه جواب داد دیگه چی رو خوب تموم شد ، دیگه میگن نه؛؛ حالا چی میگی ؟
تورج گفت خیلی خوب حالا که میگن نه دیگه ولش کن بهتر راحت شدم شما هم راحت شدین ……
حالا با خیال راحت میرم و دیگه بر نمی گردم … عمه گفت باز خودتو لوس کردی ؟ انداختی گردن من ، گفتی بیا، اومدم دیگه چیکار باید می کردم؟ دست و پاشونو ماچ می کردم ؟ ما که گفتیم چشم….. اونا زدن زیرش …
🌸تورج گفت : مادر من اگر کسی برای دختر من بیاد و اون طوری که شما اخم کرده بودی و قیافه گرفتی ، قیافه بگیره ؛؛ همون جا می کشمش این بنده های خدا که حرفی به ما نزدن …… من دخالت کردم ، طاقت نیاوردم که حقیقت رو بهش نگم ، گفتم: تورج مینا هنوز عمه رو ندیده بود..همون اول که رفتم پیشش به من گفت پشیمون شده و نمی خواد تو رو تو معذورت قرار بده ، در واقع به علاقه ی تو نسبت به خودش مطمئن نیست…. اینه که آزارش میده …..
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_پنجاه و ششم ✍ بخش پنجم
🌸تورج گفت :به هر حال الان خوب شد من می خوام برم نگران چیزی نیستم ……..حالا که خودشون گفتن نه ، منم با خیال راحت میرم …
یک هفته گذشت .. منو و ایرج فقط در حد احتیاج حرف می زدیم و شب ها اون با قهر می خوابید……….. و من باورم نمی شد ایرج با اون همه علاقه ای که به من ابراز می کنه بتونه منو این طور بی خیال بشه …….
🌸من قبلا هم از اون چنین کاری رو دیده بودم ولی فکر کرده بودم که اون مسئله خیلی فرق می کرد و موقعیت خاصی بوده .. نمی دونستم که ممکنه این اخلاق اون باشه …. ایرج می تونست مدت طولانی قهر باشه درست برعکس من که اصلا طاقت نداشتم مخصوصا که نمی دونستم این قهر برای چه خطای منه و این بیشتر رنجم می داد …..
🌸شب ها به پشت اون نگاه می کردم و هر وقت اون تکون می خورد امید داشتم که این قهر تموم بشه ….
شاید به نظر خیلی سخت نیاد ولی لحظه های تلخی رو برای من به یادگار می گذاشت …. شبانه روز پر پر می زدم دوستش داشتم و نمی خواستم عکس العملی نشون بدم که بین مون سردتر بشه …. جلوی دیگران حرف می زدیم و طبیعی رفتار می کردیم ولی عمه متوجه شده بود و سعی می کرد دخالت نکنه چند بار از من پرسید ولی من انکار کردم …..
یک روز صبح که از خواب بیدار شدم گفتم ایرج جان من امروز از دانشگاه میرم پیش مینا دلم براش شور می زنه …
🌸گفت : نه نمیشه بری صبر کن فردا زودتر میام خودم میبرمت …..
نگاهی بهش کردم و گفتم : چرا ؟
گفت : همین دیگه خودم می برمت و میارم …. گفتم متوجه نمیشم چرا ؟ من می خوام امروز برم و میرم .. تو هم لازم نیست بیای ….
🌸گفت : شما نمیری …… اینو گفت و از اتاق رفت بیرون …
مونده بودم چیکار کنم …با خودم گفتم رویا هر کاری الان بکنی برای همیشه اس کوتاه نیا ……و گرنه اون دیگه اختیار رو ازت می گیره ….. این طوری نمیشه ….کارم که تموم شد اومدم پایین داشت از در میرفت بیرون عمو هم همراهش بود بلند گفتم که همه بشنون …..ایرج جان اجازه نگرفتم بهت خبر دادم دلواپس نشی حالا برو …. و محکم و قوی رفتم تو آشپزخونه ….
🌸ولی اونقدر از دستش عصبانی بودم که نمی تونستم خودمو کنترل کنم …..وقتی تعطیل شدم و اومدم دم در دانشگاه … دیدم جلوی در وایستاده تو دلم گفتم وای ایرج چقدر همیشه از دیدن تو اینجا خوشحال می شدم و برای دیدنت بال در میاوردم چرا بی خودی کاری کردی که امروز یکه بخودم و دوست نداشته باشم اینجا ببینمت ؟
بروی خودم نیاورم و سلام کردم و رفتم تو ماشین نشستم ….
🌸گفت : می خوای بری پیش مینا ؟ گفتم حالا دیگه نه می خواستم خودم برم این طوری معذب میشم …
ماشین رو روشن کرد و راه افتاد و دیگه حرفی نزد …..
مدتی که رفت طاقت نیاوردم پرسیدم این طوریه؟ من هر جا می خوام برم تو باید با من بیای ؟
🌸گفت : به خاطر این که نگرانتم می خوام اذیت نشی ….
گفتم من نمی خوام این طوری باشه تو اگر نگران منی بگو چته ؟ چرا با من قهر کردی روز و شبم رو نمیفهمه….خوب حرف بزن ایرج بگو چته ؟
گفت : آخه فایده نداره نمی خوام بین ما جر و بحث بشه در عین حال هم خیلی ناراحتم …..
🌸گفتم : چرا جر و بحث کنیم حرف می زنیم و مشکل رو حل می کنیم می دونی بر خلاف قولی که دادی داری منو عذاب می دی ؟
گفت : من دارم خودم عذاب می کشم تو می دونی این چند وقت به من چی گذشته ؟
گفتم به ارواح خاک مامانم اگر الان نگی میرم و خونه نمیام دیگه طاقت ندارم …گفت : می دونم که اگر بگم هم بازم یک مشکل دیگه درست میشه آخه اشکال از منه ….من نسبت به تو …….(سکوت کرد و حالش دگرگون شد ) رویا من دیوونه ی توام چیکار کنم به تو حساسم دوست ندارم جز من به کسی توجه کنی ……
🌸گفتم وای ایرج من به کِی توجه کردم آخه نمیشه که من الان دانشجو هستم فردا باید تو بیمارستان کار کنم می خوام با مردم معاشرت داشته باشم …. ببین من زنی نیستم که تو خونه بشینم و فقط غذا درست کنم و بچه داری کنم اینم تو قبلا می دونستی بهت گفته بودم حالا چی شده ؟…
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
#حدیث_روز
🔅 #امام_علی_علیه_السلام :
🔸 معتَدِلَ الأَمرِ غَيرَ مُختَلِفٍ، لا يَغفُلُ مَخافَةَ أن يَغفُلوا أو يَمَلُّوا، ولا يُقَصِّرُ عَنِ الحَقِّ، ولا يَجوزُهُ الَّذينَ يَلونَهُ مِنَ النَّاسِ،
🔹«ميانه رو بود. كارهاى متناقض انجام نمىداد. هيچ گاه غفلت نمىكرد تا مبادا مردم، غفلت كنند يا خسته شوند. در حق، كوتاهى نمىكرد و از آن، تجاوز هم نمىكرد.» .
📚 عيون أخبار الرضا : ج ١ ص ٣١٦ ح ١
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
🔅 #امام_علی_علیه_السلام :
🔸 «مِن كُنوزِ الجَنَّةِ : البِرُّ و إخفاءُ العَمَلِ، و الصَّبرُ على الرَّزايا، و كِتمانُ المَصائبِ .» .
🔹 «از گنجهاى بهشت است: نيكى كردن، پوشيده داشتن عمل، شكيبايى در برابر گرفتاريها و كتمان مصيبتها» .
📚 التمحيص : ص ١٥٣ ح ٦٦
☝️📰 #عکس_نوشته📰☝️
#احکام_وضو
آیا بدون درآوردن انگشتر، النگو و ساعت، میتوان وضو گرفت؟
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
﷽ #احکام_وضو
❓پرسش
1. اگر در هنگام وضو گرفتن، چیزی بخوریم، وضویمان درست است؟
2. اگر در هنگام مسح کشیدن راه برویم، وضو باطل می شود؟
✅ پاسخ
1- خوردن چیزی در حال وضو اشکال ندارد، ولی بهتر است از کارهایی که حضور قلب را هنگام وضو از بین می برد، پرهیز شود.
2- راه رفتن در حال مسح کشیدن، اشکال ندارد.
#هرروزیک_آیه
✨فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ
✨وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ ﴿۶۰﴾
✨پس صبر كن كه وعده خدا حق است
✨و زنهار تا كسانى كه يقين ندارند تو را
✨به سبكسرى واندارند (۶۰)
📚سوره مبارکه الروم
✍آیه ۶۰