eitaa logo
اشعار شادروان شمس قمی
188 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
1 فایل
شاهان جهـان را به گـدایی نپـذیریم تا خاک کف پای علی تاج سر ماست (شمس قمی)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شمس (ساقی)
شادروان سید علیرضا شمس قمی @shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
✅ به‌مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت پدر گرانقدرم، شاعر اهل‌بیت علیهم‌السلام "شادروان سید علیرضا شمس قمی" که در غروب هفتم تیرماه 1382 چشم از جهان فروبست و به لقای حضرت معبود پیوست. بیست سال است که با حسرت و اندوه گذشت‌ ‌گرچه مــانـده به دلــم غصــه‌ی انبـوه ، گذشت “7 تیر 1402“ دلبـــر بــرفــت و بـــر رخِ زردم نظــــر نکرد بــا ایـن خــــزان رســیده وداعِ سفـــر نکرد نــاگــه ز مــن بـــریـــد کمنـــــد وصــــال را حتـی مـرا ز لحظـــه ی رفتـــن خبــــر نکرد دسـتِ دعــــا همیـشه بـرایـش بلنـــد بـــود واحسرتـا که ذکــر و دعــــایـــم اثــــر نکرد در آن غـــروبِ تیـره که از ما بــرید و رفـت چشم از جهان ببست و شبش را سحر نکرد ابــروی چون هـــلالِ وی از دیده شد نهــان چون مــاهِ یک شــبه، نظــری در گـــذر نکرد او رفت و رفت مهــــر و وفــــا از میان مــا دیگر صفــای سایه ی مهـــرش به سـر نکرد از چشمه ی دو چشم، فشاندم سرشک غــم آن دم کـه از شــتاب گسـسـتن حــــذر نکرد زآن زخمـــه ‌ای که بـر دل من چنــگ می‌زند زخمــی بــزد که بــر دلِ چنــگی دگـــر نکرد یـک ســال جــان‌گـــداز گـذشـت از وداع او گــویــی که قرن‌هــاست نظــر بر پسـر نکرد هـــرگــز ز جــــورِ چــــرخ ندارم شکــایتــی هر چند اجــــل گذشـت ز مــرگ پـــدر نکرد عمری به راه شعر و ادب شمع جان بسوخت روشــنگری نمـــود و به ظلمــت نظــــر نکرد آزاده‌ای چـــو ســروِ ســرافــــراز بــوســـتان چون تــاک، خَـــم به نزد لئــیمان کمـــر نکرد با خنجـــر زبـــان و قـــلم در مصــافِ ظــلم رسـوا نمود ظــالم و خــوف از خطــــر نکرد در پیـــچ و تـاب پــر تـنـش کار و زنــدگـــی یـک لحظــه خسـتگی تـنـش را بـــه در نکرد "شمس قمی" رهــا شـد ازین دهــر پـرمــلال یــادی دگــر ، ز زنــدگــی فـتـــنـه گــــر نکرد از هجـــر جــانگـــداز تو ای نـــازنیــن پـــدر هـــرگــز نبـود آنکه ز غـــم دیــده تــــر نکرد رفتی و از فـــراق تو جـــانـم به لـب رســید دردی چــو داغ تو بـه جهــــانـم پَکــــر نکرد‌ ‌ ‌(ساقی) چو ریخت باده ی محنت به جام ما دیگـــر خیـــال میکـــده در سـر گــــذر نکرد. سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi به‌مناسبت یکمین سال در تاریخ 1383/04/07 سروده شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(آیینه ی عبرت) از کاخ سخن ، پایه‌‌گذاران همه رفتند وز بزم ادب ، مشعله‌‌داران همه رفتند افسوس! که از طرفِ گلستانِ معانی با داغِ درون، لاله عِذاران همه رفتند از قهرِ خزان ِ اَجل از گلشن دانش _ مرغان سخنگوی و هَزاران همه رفتند بس غنچه که در حال شکوفایی و نزهت از بَد سَری و کینه‌ی خاران همه رفتند صدحیف که از گلشن علم و ادب و نظم اربابِ سخن ، سوی مزاران همه رفتند مرغان خوش اَلحان چو برفتند ازین باغ زی روضه‌ی جاوید ، نگاران همه رفتند چنگیزِ اجل تاخت چو بر کشور عرفان مردان حق از جهل تتاران همه رفتند خاتم صفتان در کف اهریمن بیداد گوهرمنشان، گنج مداران همه رفتند پژمان و امیری و رهی ، نوح و اوستا پژمان شده در فصل بهاران همه رفتند از رحلت استاد گرانمایه‌‌ی تبریز... مردان ادب ، تعزیه‌‌داران همه رفتند از شهر چو یار ادب و شعر و سخن رفت بس یار که از شهر و دیاران همه رفتند بس شاعر باهر ز جهان رفت و رود نیز گویند سپس ، نادره‌‌کاران همه رفتند بس زبده‌‌سرایان که ازین خاک بر افلاک چون گنج ، ز بدخویی ماران همه رفتند محفوظ بسا مانده زرِ قلب و دریغا با دزد اجل، پاک عیاران همه رفتند ما نیز رویم از پی آنان و پس از ما گویند که آن زار و نزاران همه رفتند ما ، مانده به ره ، هم‌قدم خار مغیلان وآن راهروان ، راهسپاران همه رفتند ماییم چنان زورق وامانده به گرداب آنان به سلامت به کناران همه رفتند ماندند صبوران بلا دیده ، بناچار... آن فرقه‌ی بی‌صبر و قراران همه رفتند این میکده را نشئه و مستی چو ندیدند خُم ها بشِکستند و خماران همه رفتند آوخ ! که نهادند به‌جا محنت و اندوه وآن مجمع اندوهگساران همه رفتند ای همسفر این بیشه خطرخیز بود هان! زین خِطّه، بسی شیرشکاران همه رفتند ای خسته پیاده! مشوی غَرّه، کزین دشت رخ مات شده شاهسواران همه رفتند هان! فاعتبروا یا اولوالابصار! کز این مُلک آن آینه‌‌ی عبرت یاران همه رفتند وقت است که عبرت ز چنان ضایعه گیریم زآن پس که چنان نیک شعاران همه رفتند (شمس قمی) این پیرو آن شعر "بهار" است " کز مُلکِ ادب ، حکم گذاران همه رفتند " شادروان سید علیرضا شمس قمی http://eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عید قربان است و باید جان کنم قربان او تا ز قربانی و هم جان ، گردم از قربان او گوسپند و گاو و اُشتر از چه قربانی کنند صد هزاران جان نباشد لایق قربان او جان فدای جان آن جانانه کز جانبازی ‌اش گوسپندش گشته قربان چون تویی جانان او خونبهای جان اسماعیل اگر شد گوسپند گو : سِپند جان بسوزد چشم بد از جان او چون ز چوگان وفا ، گویِ محبّت می‌بَرد گویِ سر ؛ بسیار افتد در خم چوگان او مقصد از طوف و صفا و مروه، عرفات و منا عاشقان را درکِ عشق اوست با عرفان او خانه را بگذار و درکِ فیض صاحبخانه کن حاصل حج، قربِ یزدان است نی قربان او چون ز لِلهُ عَلَی النّاس استطاعت یافتی راز حج البیت، مکتوم است در فرمان او زآنکه حج با امر حق واجب بوَد نی عزم خلق ترک باطل کن چو کردی رمیْ، بر شیطان او گر عنان نفس، بعد از این دهی در دست وی در حقیقت می‌شوی خود سلسله جنبان او (شمس قم) قربانی حق کن وجود خویش را تا که در محشر ، بگردی لایق احسان او... شادروان سید علیرضا شمس قمی http://eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(مهربانی) می‌توان تسخیر کرد از مهربانی یار را مهربانی، یار سازد دشمن غدّار را دشمن از احسان و نیکی دوست گردد عاقبت یارِ انسان می‌کند احسان، سگ خونخوار را از مَحبّت، دیو و دد گردد مطیع آدمی نرمخویی آرد از سوراخ ، بیرون مار را تا بچیند پنجه‌ی گلچین گلی از گلسِتان لاجرم باید ببیند جور صدها خار را صحت بیمار را خواهان اگر باشد طبیب می‌کند از جان تحمل، ناله‌ی بیمار را کاروان آسان به مقصد می‌رسد اما اگر نرم پوید چون رهِ هموار، ناهموار را شاهد صلح آن کسی گیرد در آغوش مراد کز اوَل پوید به نرمی عرصه‌ی پیکار را مِهر اُستادی اگر باشد معلّم را به دل زودتر بخشد اثر در طفل، علم و کار را نرمگویی چیره خواهد شد به الفاظ خشن نرمش آب آخِر از جا بر کند احجار را صحبت نیکان، بَدان را زود رسوا می‌کند لطفِ گل، ثابت کند اصل پلید خار را (شمس قم) شعرت اگر خواهی به دل بخشد اثر کن رعایت لطف طبع و نرمی گفتار را شادروان سید علیرضا شمس قمی http://eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(مرده پرستان) ‌ سرشکــم از ســـتمِ روزگـــار می‌ریزد که خونِ دل بوَد از جور یــار می‌ریزد ‌ ‌به زندگی نکند گر وفا ، بوَد چون خار گلی که یــار ، به سـنگ مــزار می‌ریزد ‌ شادروان سید علیرضا شمس قمی @shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احمــد چو به امـر خـالق حیّ قــدیــر مأمور به نصب جانشین شد به غـدیر فرمود پس از من این علی، بن‌ عم من بر جمله‌ی مؤمنین، ولی است و امیــر شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
« صنعت تقسیم » به نظم و شعر ادیبانه لازم است سه کار یکم فنون و دوم نسبت و سوم پندار فنون و نسبت و پندار را سزد در پی یکم بیان و دوم پاکی و سوم معیار بیان و پاکی و معیار را بوَد شایان یکم قیاس و دوم دقّت و سوم اظهار قیاس و دقت و اظهار را شود لازم یکم کلام و دوم معنی و سوم گفتار کلام و معنی و گفتار را سه فن باید یکم بدیع و دوم صنعت و سوم هنجار بدیع و صنعت و هنجار را کند کامل یکم مداد و دوم دفتر و سوم اشعار مداد و دفتر و اشعار (شمس قم) دارد یکم مقام و دوم شهرت و سوم مقدار شادروان سید علیرضا شمس قمی 1337 https://eitaa.com/shamseqomi
"حَجُّکُمْ مَقبُولْ و سَعْیکُمْ مَشْکُورْ"سروده‌ی زیر جهت خیرمقدم به شاعر آل الله مرحوم حاج محمدرضا براتی که (در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران) به حج تمتع مشرف شده بودند سروده شده و در مجلس بازگشت ایشان از حج ، توسط شاعر شادروان (شمس قمی) قرائت شده است؛ که بی‌مناسبت با این ایام نیست. ای که از طوف حریم کبریا باز آمدی با تواضع رفته بی کبر و ریا بازآمدی ترک ما و من نمودی، از منا باز آمدی از صفا و مروه با سعی و صفا باز آمدی با دوای درد از دارالشفا باز آمدی با خدا بودی و از بیت خدا باز آمدی خانه را دیدی و آثار خدای خانه را جان چو بر کف داشتی دریافتی جانانه را خیر مقدم شاد زی به به دل‌آراتر شدی با صفا رفتی ولی اینک مصفاتر شدی از خلل بودی مبرا و مبراتر شدی راه حق دانستی و رفتی و داناتر شدی با بصیرت رفتی و برگشته بیناتر شدی بهر اَعمال نکو زین پس مهیاتر شدی آرزو دارم تو را قسمت شود سال دگر تا در آن وادی بیابی باز هم حال دگر دیدی آن وادی که نقشی از معاد و محشر است هر کسی در فکر کار خود نه فکری دیگر است در چنان صحنه فقط سعی و عمل بازیگر است هر سری را هست سودای حقیقت سرور است هر دلی را هست انوار فضیلت مهتر است رنگ یکرنگی نکو در نقش‌بند داور است از سفید و از سیاه، از هر نژاد و هر زبان هست یکسان مَرد و زن، شاه و گدا، پیر و جوان مرحبا آن وحدت و یکرنگی و آن اتفاق حبّذا آن یکدلی، آن یکزبانی، آن وفاق هرکسی سرگرم اعمالش بوَد با اشتیاق می‌دهد با وجد و شوق انجام آن اعمال شاق در چنان قومی نشاید فتنه و جنگ و نفاق در چنان جمعی نزیبد فتنه و قهر و فراق آری آن معنای اسلام است و دین مسلمین گو به ادیان دگر مفهوم دین، این است این باید اَعمالت بوَد مقبول درگاه خدا سِتر اِحرام و طواف کعبه و سعی صفا حج بیت الله و، حج عمره و، حج النّسا مشعر و عرفات و رمیِ جمره در دشت منا هم نماز عشق خواندن در مقام انبیا همچنین در مسجد ختم النبیین مصطفی(ص) ور به عمدا کرده‌ای تقصیر بخشندت خلاف چونکه خون گوسپندی جرم‌ها سازد معاف آه!... کز قربانی آن گوسپندان یاد شد یاد از آن قربانیان مضطر و ناشاد شد گرچه قربانی و ذبحش از طریق داد شد گاهی از اوقات هم قربانی از بیداد شد چون مقصر کرد قربانی ز جرم آزاد شد عید قربان هم از این قربانیان بنیاد شد ما مقصر ، گوسپند بی‌گنه قربان کنند گوسپندان را فدای نخوت انسان کنند هیچ می‌دانی قوی پنجه‌ست دست انتقام کز مکافات عمل، سازد بشر را تلخ کام گوسپندی گر شود قربان ز تقصیر عوام می‌شود قربانی اکنون بس جوان در مصر و شام هند و صهیونیسم سازد مسلمین را قتل‌ عام همچو قربانی استعمار خلق ویتنام کِِشتکار هرکسی از نوع خود آرد به بار شاخه‌ی گل می‌دهد گل، حاصل خار است خار کاش می‌شد این سفر عبرت به افراد بشر این سفر درسی بوَد از بهر ارشاد بشر تا تنبّهْ یابد از این صحنه اولاد بشر بشنوند از راه دل یک لحظه فریاد بشر دادخواهی کرده گیرند از بشر داد بشر شادمان سازند قلب و جان ناشاد بشر کاین سفر انگیزه‌اش غیر از وداد و داد نیست چون بنای داد، جز بر پایه‌ی امداد نیست گو پس از حج بهر ابنای بشر کردی دعا بهر دفع فرقه‌ی بیدادگر کردی دعا بهر ختم جنگ پرخوف و خطر کردی دعا بر رفاه حال زار کارگر کردی دعا بر نجات مسلمین در به در کردی دعا تا شود ظاهر ، امام منتظر کردی دعا حاجیا از بعد حج این‌سان دعا بایست کرد این دعاها گر نکردی حج نکردی؛ بازگرد کاش می‌کردی دعا خورشید دین رخشان شود نور توحید و ولایت، بر جهان تابان شود قائم آل عبا در عرصه‌ی جولان شود کافر دجّال‌‌خو در خاک غم پنهان شود ساحت دین محمد(ص) مأمن ایمان شود بر همه گیتی فروزان مشعل یزدان شود تا به امر مهدی موعود ، عزم حج کنیم گوهر وحدت ز بحر عشق مستخرج کنیم حاجیا آن حج مخوان اکبر که حج اصغر است کن طواف کعبه‌ی دل‌ها که حج اکبر است کعبه سنگ تیره و، دل از گهر والاتر است آن ز ابراهیم برجا این ز حق مستظهر است دل، سرای ایزد و ایزد ز دل مستحضر است پس دلی گر بشکند گویا شکست داور است حاجیا باطل نسازی حج خود را زینهار نشکنی با یک شکستِ دل، دل پروردگار خوب دیدی خانه را آن خانه‌ی ربّ جلی‌ست کز در و دیوار آن نور حقیقت منجلی‌ست خوب فهمیدی چرا زانوار وحدت ممتلی‌ست وز چه کس آن صوت روح افزای لبیک و بلی‌ست زآنکه آن جا زادگاه خانه‌زاد حق ، علی‌ست آن فروغ و آن نوا از شیر حق، شاه ولی‌ست با تولای علی ، اَعمال ما گردد قبول ورنه با هفتاد حج، مارا ست در دوزخ نزول حج بوَد آیین عشق و رأفت و مهر و وفا حج بوَد آداب رفق و شفقت و لطف و صفا حج بوَد مرآت فضل و رحمت و فیض خدا حج بوَد آیات عدل و وحدت و راز بقا حج بوَد مجموعه‌ای از دین ختم الانبیا حج بوَد مستوره‌ای از صحنه‌ی یوم الجزا حاصل و محصولِ حج تعریف و عرفان علی‌ست چون کمال دین حق، مدیون ایمان علی‌ست ادامه: 👇
ادامه: شیعه‌ی مولا، همانا پیروِ مولا بوَد در طریق مذهب و دین رهروی پویا بوَد امر دین را آمر و مأمور در اجرا بوَد نهی دین را ناهی و منهی ولو تنها بوَد مستمندان را پناه از همت والا بوَد بینوایان را نوا از پیر تا برنا بوَد پس بگو با شیعیان این است فرمان علی حج بوَد یک قطره از دریای ایمان علی هر که را مِهر علی و آل، مُهر دل بوَد در دو عالم عشق مولایش علی در دل بوَد بذر عشقش هرکه کِشت احسان وی حاصل بوَد از علی جوید مدد هرکس که در مشکل بوَد سکه‌ی شاهیش بخشد هر کس‌اش سائل بوَد جرم صاحبخانه نبوَد گر گدا کاهل بوَد پس ز پیر معرفت ، مولا ره عقبا طلب تا چو (شمس قم) نگردی گمره و دنیاطلب شادروان سید علیرضا شمس قمی @shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(مسمط مخمس غدیریه) ساقیِ گلچهره خیزو در دِه جامم جام چه باشد ، بده رطل مدامم نیست دگر بحثی از حلال و حرامم هی هی ، خم خم بریز باده به کامم زآنکه علی جانشین ز روز غدیر است باد فنا تا نبرده است مرا خاک تیز نما آتشم ز آب طربناک تا که زنم پا ز وجد بر سر افلاک دست زنم بر ولای خسرو لولاک آنکه لوایش فراز چرخ اثیر است خیز و نما ای بت بدیع شمایل زردی رویم ز سرخ باده تو زایل زآبِ چو آذر زدای زنگ غم از دل تا که ز مستی همی شوم متوسل بر درِ شاهی که بی بدیل و نظیر است نور خدا ، آفتاب برج هدایت ختم رسل را وصی و میر ولایت رایت اسلام از او به ظلّ حمایت شرع نبی را هدایت است و نهایت زآنکه وجودش قدم ز عالم پیر است صِهر نبی زوج پاک زهره‌ی زهرا حیدر صفدر هژبر عرصه‌ی هیجا شاه فلک فر ، علی عالی اعلا میر مظفر ، ولی والی والا آنکه به هر آمر امور ، امیر است ای به وجودت طفیل، عالم هستی راهنمایی تو در خدای پرستی دست تو بالای هر بلندی و پستی دست خدایی و فوق بر همه دستی دست تو بالا و دست ها همه زیر است ای همه خلقان ز اصل، فرع وجودت عالم امکان ، رهین منت جودت نیست، همه هست گشته است ز بودت بخشش یابند از قیام و قعودت روز جزا آنچه از صغیر و کبیر است آتش موسی شهابی از قبس توست نفخه‌ی عیسی هوایی از نفس توست نعره‌ی اسلام ، بانگی از جرس توست معنی قران که جمله دسترس توست سوی بشر بر ولایت تو بشیر است شمس و قمر مکتسب ز نور و ضیایت مشتری و زهره جلوه‌‌گر ز لقایت مریخ و هم زحل مطیع به رایت دفتر نظم فلک ، گشوده برایت بر رقم مِدحتِ تو ، تیر دبیر است بعد نبی قوم جهل و بی‌خبری را غیر تو لایق نبود راهبری را آنکه عیان کرد کینه‌‌ی عمری را بهر خود اندوخت آتش سقری را زآن سببش جا به قعر نار و سعیر است آنکه به ناحق ز دودمان طهارت غصب خلافت نمود بهر امارت خواست درآرد تو را به قید اسارت بر تو روا داشت چند ذل و حقارت نزد خدا و رسول، خوار و حقیر است قوم مخالف که ائتلاف نمودند بهر خلافت بسی خلاف نمودند وز ره دین رو به انحراف نمودند هر دم بر عجز ، اعتراف نمودند آری! روباه کِی به پایه‌ی شیر است چندی ا‌گر از نفاقِ قومِ عنودی گوشه‌ی عزلت ز مصلحت بغنودی گوی حقیقت تو عاقبت برُبودی زنگ سیاهی ز روری دین بزُدودی پاک بدانسان که همچو بدر منیر است لیک کنون از سر هوای پرستی وز ره خودخواهی و جهالت و مستی شرع نبی را ز اوج عزت و هستی کینه‌ی اِخوان چنان فکنده به پستی گویی: یوسف به چاه فتنه اسیر است ای ولی دین! دمی به مُلک نظر کن دست خدایی از آستین، تو بِدَر کن دست برآن دسته‌ی حسامِ دو سر کن دست خسان را جدا ز فتنه و شر کن قطعِ ید از آن بشر نما که شریر است راهبری کن به خیر ، راهبران را دست به سر کن ز شر تو خیره سران را سر به‌ سزا کَن ز تن تو حیله گران را دیده به در کُن ز کاسه بی بصران را شاد کن آن‌ را که در حقِ تو بصیر است بار دگر عدل و داد ، را اثری ده بر شجر خشکِ شرع ، برگ و بری ده کِشته‌ی اسلام را ز نو ، ثمری ده بی‌خبران را ز علمِ دین خبری ده رشته‌ی دین دِه به دست آنکه خبیر است (مسجدی) اکنون که با غم و مِحن و آه هم ز سر درد و رنج و غصه‌ی جانکاه گفتا این مدح در ولایتت ای شاه! عفو کن او را ، اگر ز فکرت کوتاه: جامه‌ی نظمش به قامت تو قصیر است شادروان میرزا مهدی مسجدی قمی http://shaeranqom.blogfa.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(السّلامُ عَلیكَ یا امیرالمؤمنین) (غدیریه) چون که پیغمبر بشارت یافت از حیّ مبین تا وصی خویش سازد شیر حق یعسوب دین کرد تدبیری که امّت بعدٍ آن منجی خلق در صراط مستقیم افتند با علم الیقین بعدِ حج آخرین در عرصه‌ی خمّ غدیر داد فرمان توقف، همرهان را آن امین منبری کرد از جهاز اُشتران برپا سپس رفت بر بالای آن منبر ، رسول راستین بُرد بالا دست دامادش علیّ مرتضی زآن‌سپس فرمود یاران! امر حق این است این هر که را مولا منم باشد علی مولای او بعدِ من جز این علی نبوَد امیرالمؤمنین در غدیر از سوی یزدان شد وصیّ مصطفی تا که کامل کرد دین را ، آن امام المتقین زآیه‌ی «الیوم اکملت» از کمالِ لطف حق گشت دین، کامل به فرمان علی، مولای دین مدّعی از خدعه شد تسلیم در انظار خلق گفت : بخٍ بخٍ از آن قدر و جاهِ بی قرین با علی بیعت نمود آن خائن بیعت شکن نامسلمانی نمود آغاز ، بین مسلمین از عداوت با قساوت ، آن ولیُ الله را منزوی کرد از محبان تا شود مَسندنشین از علیّ عالی اعلا چو مُشتق نام اوست با علی دشمن شدند از فرط جهل و کفر و کین اُف به دنیا باد و آن دنیاپرستان دنی دشمنان دین حق، آن فرقه‌ی پست و لعین عاقبت زاعجاز آن خیرالفتیٰ ـ شیر خدا روبهان رسوا شدند و محو گشتند از زمین رشته‌های آرزوشان پاره شد از خبث ذات دست‌شان کوتاه شد از دامن حبل المتین لعن و نفرین تا ابد بر آن گروه بی‌حیا هم به رهپویان آن قوم ضلالت آفرین کعبه اول بود اگرچه خانه‌ی پروردگار بعدِ میلاد علی، شد قبله‌گاه مسلمین زین فضیلت «لافتی» در شأن وی فرمود حق کز فتوّت «ذوالفقار»ش دین حق را شد معین «لا فتیٰ الا علی لا سیف الا ذوالفقار» هست بی‌شک در مقام ابن عمّ ِ یا و سین گر نبودی مرتضی کی مَرحب از پا می‌فتاد با وجود قلعه‌ی خیبر که بُد حصن حصین ضربت مولا علی بر پای عَمرو عبدود افضل از ثقلین شد در خندقِ فتح المبین گر نبودی در شب هجرت علی یار نبی کافران بودند بر قتل محمد(ص) در کمین گر نبودی جنگ‌ های پنج سال رهبری می‌گرفت از آب، نور و گرمی آن مرد گزین تا ابد اسلام می‌شد حکم فرما در جهان گر فَراغت داشت آن مولای بی‌مثل و قرین دید در معراج، احمد ، کأن شه عرش آشیان داشت عِلم اولین و آخرین در آستین جمله آثار علی در لیلة الاسرا بدید میهمان درگه حق ، رحمة للعالمین (شمس قم) وصف غدیر از گفته‌ی دشمن بخوان سیر کن در «الغدیر» و معجز مولا ببین گر قلم باشند اشجار و مرکب بحرها نیست کافی شرح فضلش تا به روز واپسین. شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"زبانحال حضرت رقیه (س) در شام" منم بی بال و پَر مرغی که کنج لانه خاموشم ز بیم دام صیّاد و ز کید دانه خاموشم منم شهدخت شاه دین که از جور یزید دون ز تخت بخت افتادم ولی شاهانه خاموشم رقیّه ، دختر سالار دشت نینوا هستم که از بیداد پور کافر مرجانه خاموشم مرا مرگ پدر ، افسانه‌ای باشد توان فرسا که افسون گشتم و از وصف آن افسانه خاموشم پی کالای وصلش، نقد جان خویشتن دادم چو دیدم گنج خود را گوشه‌ی ویرانه خاموشم شبی کز خواب خوش برخاستم در کنج ویرانه بدیدم رأس خون آلوده‌ی جانانه خاموشم یزیدم کرد مهمان رأس باب آورد در پیشم از آن مهمان نوازی های نامردانه خاموشم به بزم مدعی جام شهادت نوش جان کردم چو بر پیمان خود دارم به لب پیمانه خاموشم چراغ عمرم از باد حوادث شد خموش امّا چه پنهان از شما کز طعنه‌ی بیگانه خاموشم زدم مُهر خموشی بر لب و خون ميخورم از غم که همچون غنچه‌ی نشکفته در گلخانه خاموشم گر از داغ پدر چون (شمس قم) سوزد تن و جانم ز شمع عشق می‌سوزم که چون پروانه خاموشم شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا