#روزگار_پیری
من آن روزی که بودم طفل شیری گریه میکردم
به حال روزگار تلخ پیری گریه میکردم
به دنیا آمدم با سر، که یاری دست من گیرد
ندیدم چون که یار دست گیری گریه میکردم
اگر آدم ز جَنّت رانده شد شرمنده و گریان
من از تبعید در خاک کویری گریه میکردم
تمرّد شد بهانه ، بَهر طَرد آدم از جنّت...
که من زان امتحان و دزد گیری گریه میکردم
اسیر اندر رحِم بودم اسیر این جهان گشتم
شَوم آزاد تا از این اسیری گریه میکردم
شد آدم در کبیری از بهشت آواره و حیران
من از آوارگیهای صغیری گریه میکردم
عجب نبوَد که گوید (شمسِ قم) از ذلّت پیری
من آن روزی که بودم طفلِ شیری گریه میکردم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi