#قدرت_واقعی
میگویند قدرت واقعی در دست علماست. صحت این مطلب تا چه اندازه است.
پیش از اینکه وارد این گفتگو شویم که قدرت واقعی در دست چه کسانی میباشد؛ این نکته را یادآور میشود؛ قدرت به زبان پارسی یعنی توانایی، و علما یعنی دانایان.
بنابراین توانایی در دست دانایان میباشد. تردیدی نیست که توانایی افراد خردمند بیش از افراد نادان است، و همواره در کارهای فردی و همگانی پیشی و پیروزی با دانایان مردم است.
مثلا یک نفر دانشمند مکانیک یا یک دانشمند شیمی، به همان اندازه که دانشهایی اندوخته و به آن نسبت که اندیشه های روشن و تابناک دانشها را در مغز خود پرورش داده، از مردم نادان که هیچگونه جنبش و فعالیتی در جهان ندارند و در تمام کارها به افراد خردمند، نیازمند هستند؛ برتری دارند و نادانان در هیچ دورهای به پایهی دانشمندان نخواهند رسید؛ زیرا دانایان میتوانند تیرگیهای پردهی سینمای جهان را پاک کنند و زنگ آینهی زندگی را بزدایند و دردهای اجتماع را بهبود بخشند و اینها از دست نادانان ساخته نیست؛ بلکه ایشان، خود از دردمندان آن اجتماع هستند.
یک نفر دانشمند میتواند مردم را از دانشهای اندوختهی خود بهرهمند سازد و خود را چراغ راهنمای گمراهان و نادانان گرداند و گروهی را پیرو اندیشه ها و آمال پاک و بی آلایش خود ساخته، با طرح نقشهها و برنامههای سودبخش، مهار کارهای همگان را در دست گیرد و بر مردم ناتوان و نیازمند، آقایی و فرمانروایی کند.
شاعر بلندپایه و استاد گرانمایهی پارسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی گوید:
«ز دانش بهْ اندر جهان هیچ نیست
تنِ مُرده و جان نادان یکی ست
توانا بود هر که دانا بود
به دانش دل پیر برنا بود»
اگر به دقت، تاریخ ملل زنده و مترقی جهان را بخوانیم، خواهیم دید که هر دسته و گروهی که شمار دانشمندانش بیشتر بوده، بیش از دستهها و گروههای دیگر پیشرفت و ترقی کرده و در هر مورد، بر سایرین پیروز آمده است و اگر گاهی از بین گروه های نادان، کسی برخاسته و به کمک زور و سرنیزه و سرباز، دست به کشتن و یغماگری مردم زده و بر تخت فرمانروایی تکیه کرده است.
اولاً؛ این پیشامد، خیلی کم رخ داده است.
ثانیاً؛ دوران اینچنین فرمانروایی، کوتاه و بی پشتوانه بوده و پس از چندی شالودهی کارشان از هم گسسته است.
ثالثاً؛ رشتهی فرمانروایی چنین افراد، به دست کسانی از هم گسسته است که از حیث دانش و فرهنگ و هنر، بر آنان برتری داشتهاند و با تدابیر گوناگون، بر دشمن نیرومند خود فایق آمدهاند.
برای نمونه، چند گواه ذکر میشود.
۱- دولت آلمان در جنگ دوم جهانی، به پشتگرمی و کمک دانشمندان کشور خود با فراهم آوردن آلات سرد و گرم جنگی، بر بخش بزرگی از جهان تسلط یافت و پیروز شد و توانست بدینروش، چند کشور بزرگ و نیرومند از قبیل فرانسه، چک اسلواکی، یوگسلاوی، بلژیک، لهستان و شوروی را اشغال و پایگاه ارتش خود سازد و دنیای آنروز را با نیروی دانش خود، به زانو درآورد.
البته پس از آن پیروزی درخشان حریفان پر فن و نیرنگ او همچون انگلستان، بوسیلهی سازش با سه دولت نیرومند شوروی، فرانسه و امریکا، آلمان آنچنانی را تسلیم کرد و به خاک سیاه نشانید که تا صد سال دیگر، جبران آن شکست بزرگ را نخواهد کرد؛ ولی پیروزی و غلبهی متفقین بر آلمان، فقط از راه بسط و پیشرفت فرهنگ و دانش و فعالیتها و زحمات دانشمندان سیاسی و صنعتی آنان بود و بس.
۲- دولت شوروی که پیش از جنگ دوم جهانی، به دست کشور ژاپن و آن دولت ناتوان آن روز، شکست نطامی و سیاسی خورد و در جنگ دوم جهانی نیز با تمام نیروی ارتش خود، نزدیک بود که در چنگ آلمان، همچون آهویی در مصاف پلنگ اسیر و نابود شود. در این مدت کم، توانسته است به دست دانشمندان خود، پیشرفت صنعتی و هنری را به جایی برساند که دنیای متمدن را در شگفتی اندازد و موشکها و ماهوارههای ساختگی را چندین هفته و ماه، در آسمان بیکران به گردش درآورد و از اوج آسمان، آگاهیهایی بهدست آورد و به مردم دنیا گزارش بدهد یا با یک کار جرّاحی سر سگی را بریده، به گردن سگ دیگر پیوند کند که با دو سر زیست کند و خوراک بخوراند و آواز سر دهد.
۳- ادیسون، دانشمند فیزیکدان امریکایی، با نیروی اندیشه و خرد، برق را اختراع کرد که نیروی نامبرده، برای همیشه درخور نیازمندی و ستایش همگان خواهد بود.
اینک میتوان گفت دانشمندان روحانی، فرهنگی، ادبی، مخترعان و مکتشفان هرکدام به سهم خود توانایی و قدرت زیادی دارند و گروههای دیگر، از بازرگانان و کشاورز و کارگر و جز اینها ناگزیرند از آنان پیروی کرده و زیر دست و نیازمند به ایشان بوده، در برابر تواناییشان، زانو خم کرده و آستانهی ادب را بوسه زنند.
در این باره، شاعر بنام، استاد کرام، شادروان حکیم نظامی بسی زیبا گفته و شیوا سروده است:
«دانش طلب و فزونی آموز
تا بهْ نگرند روزت از روز»
شادروان سید علیرضا شمس قمی
@shamseqomi
روزنامهی ناهید ۱۳۴۵