«اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قَمَرِ بَنی هٰاشِم»
#مدح
#میلاد
#قمر_بنی_هاشم
#حضرت_عباس
#اباالفضل_العباس
#اعیاد_شعبانیه
(ماهِ بنیهاشم)
بوَد روشنگر بزم جهان ، ماهِ بنیهاشم
فروزانتر ز ماهِ آسمان ، ماهِ بنیهاشم
نه تنها بزم عالم را کند رخشان رخ ماهش
که روشن کرده ماهِ آسمان، ماهِ بنیهاشم
بوَد عبّاس ، نام و کنیهاش باشد ابوفاضل
اباالفضل است در عِلم و بیان، ماهِ بنیهاشم
پدر، حیدر، برادر چون حسین، امّ البنین مادر
سزد هاشم ببالد بر چنان ماهِ بنیهاشم
بنیهاشم نجوم دین و شمسالدین حسین امّا
درآن منظومه، عبّاس جوان، ماهِ بنیهاشم
مَه از خورشید کسب نور میباید کند آری
ز مولایش علی دارد نشان، ماهِ بنیهاشم
فضیلت، معرفت، عزت، شهامت، حریّت، همت
به دانشگاه دین داد امتحان، ماهِ بنیهاشم
به جانبازی بسی فخریه بودش ورنه در خویشی
ز شمرش بود سرخطّ امان، ماهِ بنیهاشم
فتوّت بین که بهر کودکان تشنه کام شَه
ننوشید آب از آن شطّ روان، ماهِ بنیهاشم
جهانِ جان بُد و جانِ جهان کز راهِ جانبازی
به راهِ عشقِ جانان داد جان، ماهِ بنیهاشم
حسینش بود جانان و بدادش جان چو جانانه
که در جان باختن شد شادمان، ماهِ بنیهاشم
نباشد معرفت در مدح آن مَه (شمس قمّی) را
که روشن کرد طبعش ناگهان، ماه ِ بنیهاشم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
السّلامُ عَلیكَ یا اباالفضل العباس
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#مدح
#میلاد
#اعیاد_شعبانیه
#قمر_بنی_هاشم
#اباالفضل_العباس_ع
(مسمط)
باد نوروزی، ز طرْف لالهزار آید همی
وز گلستان نغمهی نغز هزار آید همی
گویی از شهرِ شتا ، پیک بهار آید همی
مژدهی دیدار ، از مشکوی یار آید همی
طبع من در اینچنین وقتی بهکار آید همی
تا سُرایم وصف روح افزای آن فرخنده یار
باغ فردوساست گويی كوه و صحرا و دمن
هر طرف روييده اندر گلسِتان سرو و سمن
سوسن و سيسنبر و نسرين و ياس و ياسمن
عندليبان نغمهخوان در دشت و گلزار و چمن
عاشقان را رفته صبر و تاب، از تن همچو من
كز فراق دوست نبوَد در وجود من قرار
لشكر اسپند و دی، از عرصهی ميدان گريخت
شهسوار فرودين ، شيرازهاش از هم گسيخت
شاهد وصل آمد و با عقل ، طرح عشق ريخت
بادهی پيروزیام ، در ساغر ايام ريخت
مُشک عزت بر سرم بر نظم اين اشعار بيخت
گفت : بر گو مِدحت پور ولی نامدار
آنكه بوفضل است زيبا كنيهی جانپرورش
آنكه اندر فضل ، صد جبريل نبوَد همپرش
آنكه در جود و سخا حاتم، گدايی بر درش
آنكه در تقوا بُوَد سلمان ، كهينه چاكرش
آنكه چون امّالبنين ، باشد مهينه مادرش
آنكه باشد پور سلطانِ سرير اقتدار
چارم شعبان، جهان روشن شد از مولود او
مُلک دين ، آباد شد از مقدم مسعود او
شد زمين رشک برين از فضل و بذل و جود او
حمد بی حد گفت حيدر در برِ معبود او
زآنكه تابان كرد بر عالم ، رخ محمود او
مكتب اسلام را افزوده بَر مجد و وقار
شد مَه برج بنیهاشم فروغ چرخ دين
كشتی بحر هدايت ، پيشتاز صالحين
افسر عالی مقام ارتش شرع مبين
رهبر دانشور دين ، پور مير مؤمنين
آنكه فضل و علم گيتی بودش اندر آستين
ميوهی قلب رسول و نور چشم هشت و چار
مظهر لطف و صفا و مخزن مهر و وفا
مخزن مهر و وفا ، فرماندهِ جيش هدا
جيش ارباب هدا را پيشوای و مقتدا
مقتدای اوليا و راهدار انبيا
انبيا را غير خاتم ، رهنما و پيشوا
پيشوای اتقيا ، عبد سليم كردگار
بهر استقرار دين شد ياور و يار حسين
در صف هيجا شدی از جان علمدار حسين
لحظهای غافل نشد از ماه رخسار حسين
بود در هر وقعهی جانسوز غمخوار حسين
هيچكس چون او نشد يار فداكار حسين
هيچكس چون او نكرده در رهش جان را نثار
باغ دين را آبياری كرد ، با خون جگر
تا نهال دين حق از همّتش شد بارور
جانفشانی كرد در بستان دين همچون پدر
زآن پدر ، بايد به بار آيد چنين رعنا پسر
باغ دين را بايد اینسان حاصل و اینسان ثمر
گلشن دين را سزد چون پور حيدر ، آبيار
خُلق او خُلق علی و خوی او خوی علی
در بيان ِ حكم حق ، لعل سخنگوی علی
در صداقت ، پيرو دستور نيكوی علی
در شجاعت ، همتراز و همترازوی علی
نيروی بازوی او نيروی بازوی علی
ماحصل زآن شمس دين اینسان قمر شد آشكار
(شمس قم) شد مكتسب از نور آن ماه عرب
گرچه مَه ، از پرتوِ خورشيد باشد مكتسب
شوكت دين را كمال و فضل او باشد سبب
زآنكه در علم و ادب زآن شاه دين دارد نسب
كيميای فضل آن شَه ، خاک را سازد ذهب
داروی مهرش ، شفای دردمندان نزار
شادروان سيد عليرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
"السّلامُ عَلیكَ یا قمر بنی هاشم"
#مدح
#قمر_بنی_هاشم
#حضرت_عباس
#اباالفضل_العباس
(مظهر وفا)
زهی گلاله ی رخسار و نزهت چمنش
که هست بلبل شیدا هزارها چو منَش
زهی جمال فروزان آن مَه تابان...
که مِهر و ماہ دو زنگی بوَد در انجمنش
لطیفهایست ز باغ جِنان ، گل رویش
طریفهایست ز نور خدا مهین بدنش
فروغ چشم نبی ، میوہی دل حیدر
که بود خون حسینی روان به جان و تنش
مَه منیر بنی هاشمی ـ ابوفاضل...
که مامش : امّ بنین و پدر : ابوالحسنش
فدای چهرہی زیباتر از مَهش کز فضل
نمودہ جن و مَلَک محو عارض حَسَنش
زهی فتوّت آن مظهر وفا و صفا...
که کردہ خالق و مخلوق، مات خویشتنش
پی حمایت سلطان دین ـ حسین شهید
ز جان گذشت به فرمان حیّ ذوالمننش
فغان که سبط یدالله فوق ایدیهم...
ز تیغ خصم جدا شد دو دست صف شکنش
که دیدہ بر لب شطّ فرات ، سقایی ـ
لبان تشنه ز خون، تر شود لب و دهنش؟
که دیدہ اَست شهیدی به راہ یاری حق
سنان و خنجر و تیغ عدو شود کفنش؟
طلوع آن مَه رخشان برج دین و شرف
فروغ (شمس قمی) گشت و پرتوِ سخنش
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://t.me/shamseqomi