«مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَيَّرَنی عَبداً»
#مقــــام_معــــلّم
ای معلم! جان فدای همت شایان تو
جان فدای همت و آن صبر بی پایان تو
نام زیبایت بوَد جانبخش و نغز و دلربا
برترین عنوان این کشور بوَد عنوان تو
این مباهات تو بس باشد که از بخت رفیع
صاحب این نام و این عنوان با سلطان تو
روح میبخشد به تن انفاس تو عیسیصفت
جانفزا باشد نوای دانش و عرفان تو
غنچههای گلشنت را هیچگه نبوَد خزان
هر سحرگه چونکه بینند آن رخ خندان تو
نونهالان تواند آرایش باغ جهان
حکمت و دانش بوَد محصول باغستان تو
نخبهی تاریخ و ارباب کمالاند این گروه
کاینزمان خوانیمشان اطفال ابجدخوان تو
باشدت چون خاتم علم ای سلیمان خرد
دیو جهل و گمرهی بگریزد از میدان تو
شمع دانش بر فروزان بهر یعقوب وطن
تا که یوسف بازگردد جانب کنعان تو
هیچ عزمی نیست عالیتر ز عزم راسخت
هیچ ایمان نیست محکم پایه چون ایمان تو
درس اخلاق تو باشد لوحهی خلق جهان
هر معمایی مبرهن گردد از برهان تو
چونکه چوگان قلم را در کف قدرت نهی
زهره چون گویی بیفتد در خم چوگان تو
دایماً باشد سخن از عفو و از بخشایشت
نقل هر محفل بوَد شیرینی احسان تو
درّ و گوهر را رباید دزد بد اندیش دهر
لیک نتواند رباید گوهر رخشان تو
گر شناسی قدر خود، از معجز علم و عمل
ثابت و سیار گردد تابع فرمان تو
رشتهی پیمان بسی شد پاره و پایان نیافت
آنکه پایان یافت باشد رشتهی پیمان تو
میخورم افسوس و غم کز کثرت جور و ستم
قدر دانش را نداند دشمن نادان تو
نیست یک تن تا به حکم عدل و انصاف و وداد
خاتمت بخشد بدین اوضاع بی سامان تو
نیست موسایی درین کشور که از روی صفا
وارهاند از میان تیه ِ ذلت ، جان تو
گر کسی را گوش اسقای سخن نبوَد چه باک
سامع الاصوات باشد خالق سبحان تو
غم مخور (شمسا) که روز وصل هم خواهد رسید
صبر باید تا سرآید این شب هجران تو
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
برگرفته از روزنامه استوار قم ـ 1337