#گفتگو
پیک یار آمد بگفتم یار مه پیکر چه گفت؟
گفت جان خواهم ، بگفتم میدهم دیگر چه گفت؟
گفت در راه وصالم ترک هستی کن به شوق
گفتمش هستی شد از کف، از دل مضطر چه گفت؟
گفت دلخون سازمش آخر ز درد هجر خویش
گفتمش خون شد دل زارم ، ز چشم تر چه گفت؟
گفت باید خون دل ، جاری کنی از دیدگان
گفتمش بین! چشم خونبار مرا از سر چه گفت؟
گفت سر را خاکسار مقدمم کن بی دریغ
گفتمش فخرم بُوَد ، از پیکر لاغر چه گفت؟
گفت سوزم پیکرت را در شرار کبر و ناز
گفتمش عمریست میسوزم ، ز خاکستر چه گفت؟
گفت بر باد فنا خاکسترت را میدهم
گفتمش گشتم فنای او ، ازین بهتر چه گفت؟
گفت در شام فراقم صبر میباید تو را
گفتمش از روز وصل آن یار سیمینبر چه گفت؟
گفت وصل ما درین عالم بوَد افسانهای
گفتمش از عالم جانپرور محشر چه گفت؟
گفت در محشر شوی با ما قرین و همنشین
گفتمش در بابِ جام و باده و ساغر چه گفت؟
گفت گیری از کفم جامی ز کوثر (شمس قم)
گفتمش به به نمیپرسم دگر دلبر چه گفت .
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi