eitaa logo
🇵🇸『منٺظࢪان‌ظھوࢪ...!‌』
1.2هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
76 فایل
⸤ ﷽ ⸣ خوشـابھ‌حال‌آنان‌ڪـھ‌دࢪڪلـاس‌انتظـاࢪحتۍ یڪ‌جمـعه‌هم‌غـیبټ‌نداࢪند!🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
روزعاشوراداشت مهمات‌جابجامیکردکه...😳
يا حسينت✨ نشان از کهن دارد❤️ عشقی که تمام را🌱 نيازمند می کند🌸 شفايی از جنس 🕊 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک دیگر گذشت اما مـــا عهد می‌بندیـم،✋ بمانــیم پای رکاب‌تان؛ هم و ، هم ! همچون که،🍃 بهترین اصحاب شدند...😔💔
من"شاعرم"،اما اگر"نقاش" بودم🍁 یک"عصر عاشورای دیگر میکشیدم قطعابرای 💔 حتی‌شده کمترمیکشیدم😭
🌸💙 در روایات داریم: مبارزه با هوای نفس سخت‌تر از این است که یک آدم به تنهایی یک شهر را فتح کند!
تقوا یعنـی✨ : اگر یڪ هفته مخفیانه از همه ی کار های ما فیلم بگیرند و گفتند اعمال هفته گذشته ات در تلویزیون پخش شده،ناراحت نشویم!☝️🏻
غلط گفتم😔 ڪه چیزی توے ڪاسم نیسٺ🌱 چے ڪم دارم تو رو دارم 😇 حواسم نیسټ... ♥️
🌱 میگفت..:) امام حسین♥️ علیه السلام رو "خواص" کشتند.. قبل اینکه "عوام" قطعه قطعه کنند...
{اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرے}📖
در میدان بزرگ «شهر‌رضا» مجسمه بزرگی از شاه قرار داشت. ابراهیم و چند نفر از دوستانش نقشه کشیده بودند که در یک فرصت مناسب، مجسمه را پایین بکشند😊. ظهر روز تاسوعا، ابراهیم ناهارش را که خورد، به طرف میدان به راه افتاد. دوستانش را جمع کرد و گفت: «باید همین الآن مجسمه شاه را پایین بکشیم!».☝️ یکی از بچه‌ها رفت و با یک دستگاه ماشین سنگین برگشت. ابراهیم با سرعت از پایه مجسمه بالا رفت و طناب بلند و محکمی را دور گردن مجسمه پیچید. سر دیگر طناب به ماشین وصل شد و بعد ماشین حرکت کرد و ناگهان مجسمه تکان خورد، از جا کنده و با صدای مهیبی روی زمین افتاد و تکه تکه شد🙂. آن روز بعد ‌ا‌ز ظهر تکه‌های مجسمه شاه در دست مردمانی بود که برای عزاداری به میدان مرکزی شهر آمده بودند.✌️ راوی:همرزم‌شهید ❤️
به سوی شام و ڪوفه‌ام چه ظالمانه می‌برند💔 نمی‌ روم ولی مرا به تازیانه می‌ برند😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببخشید❗️ شخصیت مهمی رو پامه😊 فیلمی از مهر و محبت شهید نسبت به یک نوزاد😃
کودک و پیر ندارد همه در وادی عشق🌿 نوکر حلقه به گوش پسر فاطمه ایم☝️ 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🏴 میباره بارون روی سر مجنون توی خیابونه رویایی...💔 مداحی زیباے مجید بنی فاطمه 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🖤🖤🖤🏴 🎥 🌺خون شدن خاک تربت کربلا(اصل) در موزه ی امام حسین (ع) در کربلا (عراق)🌺 معجزات خاک تربت کربلا از زبان ما هم اگر به جای زمین صحنه های واقعه ی عاشورا را می دیدیم،خون می گریستیم!😭😭😭 این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست!💔🖤 🏴🖤🖤🖤🏴
إن‌الله‌لايضـيّع‌أجر‌قلـب‌نبض‌بحُبہ.♡ . خداونداجرقلبی‌راکه‌بہ عشق‌اومی‌تپد،ضایع‌نمی‌کند... :)♥️🕊 . ...🌻
جَواݩِ اِݩقِلاݕے³¹³: یادت نره❗️ همیشه قرار نیســت اون اتفاقے بیفته که تو میـخوای ! وقتے همــه چیز رو به خـــُـدا سپردی؛ دلــت قــرص بــاشه خــدا هــواتو داره...
🏴🖤🖤🖤🏴 یامهدی (عج) 🏴🖤🖤🖤🏴
‍ ••✾◆✾•🌸•✾◆✾•• 🎈بہ یڪی تنہ میزنے؛ میگی ببخشید! قبول میڪنہ! بہ یڪی تنہ میزنے؛ میگی ببخشید! میگہ چیو؟ مگہ اتفاقی افتادھ؟ مےگفت اینجوری مےبخشہ..❤️ 💖
قرار هر شب جمعه قرائت فاتحه برای سردار شهیدمان که این روزها بیشتر جای خالی ایشون رو احساس میکنیم.😭 اگر یاران حسین اینگونه اند پس خود امام حسین .....😭😭😭
از این عکس (☝️) به عنوان پروفایل استفاده نکنید دوستان عزیز متاسفانه چند سالیه یه عکسی پخش شده و‌ خیلی ها روی پروفایلاشون گذاشتن بدون اینکه حتی ذره ای به اون دقت کنند در این عکس فردی سوار بر اسب سفید که یه پرچم قرمز تو دستش داره و یه کلاه خود، با پرهای سبز به سرش، که بِلا تشبیه حضرت ابوالفضل العباس است. کمی اگه عکس رو زوم کنید می بینید که تمام لباس این سوار زره آهنین و مشکیه حتی کفش هاش و پاهاش و عمامه به سر نداره و سر پنجه هاش هم به صورت مانند دیده میشه... درحالی که لباس اعراب اینطور نبوده و از همه واضح تر اینکه این سوار روی سینه اش حرف ((S)) لاتین به رنگ سفید روی زرهش هست دوستان دقت کنید این یک حربه و مکر جدید دشمن برای توهین به مقدسات شیعیان است لطفا نشر بدید و هر کی هم داره رو پروفایلش برداره اون اس انگلیسی مخفف satan هست که به فارسی همون شیطان میشه و اون مرد سوار حضرت عباس نیست شیطان هست 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 ‌‌
🇵🇸『منٺظࢪان‌ظھوࢪ...!‌』
از این عکس (☝️) به عنوان پروفایل استفاده نکنید دوستان عزیز متاسفانه چند سالیه یه عکسی پخش شده و‌ خ
⭕️❌❌❌⭕️ 🛑خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــی مهـــــــــــــــــم🛑 ⭕️ ﴿بَـد ترین و توهین آمیز ترین کار شیطان بزرگ رو دارید مشاهده می کنید که حتی به خودشون جرئت دادن که با حضرت عباس (ع) در بیفتن و ایشون رو به این شکل و شمایل نشون بدن.که البته این سوار حضرت عباس(ع) نیست﴾ ؟؟!! اِنَ اْلْشَیْطانَ کانَ ضَعیفا 📛لطفاً تا می تونید نشر بدید تا مردم بیدار بشن و این پروفایل توهین آمیز رو حذف کنن📛 پس اگه شما هم به رگ علوی تون بر خورده،هر کجا که هستید بلند بگو یا عباس (ع)✊🏻✌️🏻✋🏻🏴🏴🏴🏴 ⭕️❌❌❌⭕️
. . . تا اینکه نصفه شب دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯...سریع خودمو رسوندم بالاسرش...دیدم رو تخت نشسته داره گریه میکنه😢 . -چی شده مامان؟!😯 . -ریحانه...ریحانه...این پسره اسمش چیه؟؟😢😢 . -کدوم پسره؟! چی میگید؟!😯 . -عههه...همین که اومده بود خواستگاریت😢 . - اها...اسمشون سید محمد مهدی هست 😶 . -با گفتن اسمش گریه های مامان بیشتر شد😭 بابام هم کم کم نگران شده بود و میخواست اورژانس خبر کنه -حالا چی شده مامان؟!😯 . -خواب خانم جون رو دیدم😢(مادربزرگم و همون که اولین بار بهم نماز خوندن یاد داده بود) با همون چادری که همیشه میزاشت😔توی خونه قدیمیمون بودم😔دیدم در باز شد اومد تو😢ولی به من هیچ توجهی نمیکرد و ناراحت بود😢گفتم مامان چی شده؟! گفت تو ابروی منو پیش حضرت زهرا بردی 😢 گفتم چرا؟! 😯 گفت خانم میگه برای خواستگاری نوه اش اومده خونه شما ولی بیرونشون کردین😢گفت به دخترت بگو تو که میترسی محمد مهدی نتونه از دخترت مراقب کنه..این پسر از حرم دختر من مراقبت کرده چطور از مراقبت دختر تو برنمیاد. خانم جون اینارو تو خواب گفت و پا شد و با گریه رفت😢😢 . . که بابام گفت: این حرفها چیه زن...حتما غذای سنگین خورده بودی😐 . که مامان با گریه میگفت من هیچوقت خوابهام غلط نیست😢مامانم بعد مدتها اومده تو خوابم😔و از من دلگیر بود😢 . ما بد کردیم...نباید بیرونشون میکردیم.. . -ولمون کن خانم...میخوای دخترتو بدبخت کنی که چی؟! یه مرده خوشحال بشه 😐 . -تو از کجا میدونی بدبخت میشه مرد؟؟ . -از اونجا تو جامعه به اون اقا نه کار میدن نه پست اجتماعی میدن نه میتونه رانندگی کنه نه میتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون.بازم بگم؟!😑 . -تو هم خوشبختی رو چه چیزهایی میدونی😔خوشبختی یعنی دلت کنار یکی اروم باشه چه تو خرابه باشین چه تو کاخ . -این رمانتیک بازیا مال یه سال اول زندگیه..وقتی قسط بانک و اجاره خونه و اسباب کشی و در به دری شروع شد اونموقع میفهمی دلت پیش کی آروم بود و اروم میشه😐 . یک هفته همین بحث تو خونه ما بودو منم هم غذام کم شده بود و هم حرف زدنم و فقط غصه میخوردم😢مامانمم که وضع روحیش خوب نبود😔 و کلا وضعیت خونمون ریخته بود بهم... . یه روز صبح دیدم بعد مدتها از مینا برام یه پی ام اومد . -سلام ریحانه خوبی؟! . -سلام مینا.چه عجب یادی از ما کردی؟! . -همونقد که شما یاد میکنی ماهم یاد میکنیم😐میخواستم بگم آخر هفته بله برونمه😊 . -ااااا.. به سلامتی☺چطور بی خبر؟!حالا اقا داماد کیه؟😯 . -میشناسیش😊 . . . .
💌 . . . . . -ااااا...سلامتی...چطور بی خبر؟! حالا اقا داماد کیه . -میشناسیش😊 . -میشناسم😯کیه؟! از بچه های دانشگاست؟؟😯 . -اره 😊 . -کدومشون؟!😯 . -اقا احسان 😊 . -احسان؟!😨😨 . -اره...😊😊چیه چرا تعجب کردی؟!😯 . -اخه اون که میگفت فقط😕 . -نه بابا...بنده خدا میگه از اول هدفش من بودم...میگفت صحبت درباره تورو بهونه کرده بود که باهام حرف بزنه 😊میگفت چون باباش با بابات همکاره تو رودروایسی و به زور بلند شده اومده خواستگاریت و کلی دعا کرده که تو جواب رد بدی😊 . -اینا رو احسان بهت گفته؟!😐 . -اولا آقا احسان 😊و دوما اره . -به هر حال ان شاالله که خوشبخت بشی😐 به آقا احسانم سلام برسون . ممنونم...البته از الان میدونم خوشبختم😊ریحانه خبر نداری هنوز هیچی نشده یه ویلا تو شمال به نامم زدن . -چه خوب...ولی مینا ای کاش میتونستم از جانب یه دوست باهات صحبت کنم ولی میدونم الان هرچی بگم با یه چشم دیگه ای منو میبینی..فقط برات ارزوی خوشبختی میکنم. . -ممنونم...نگران من نباش ریحانه...من از پس کارهام برمیام..پس منتظرتما اخر هفته . -مینا نمیتونم قول بدم که حتما میام😕 . -حتما باید بیای...اتفاقا احسانم اصرار کرد حتما دعوتت کنم . . دلم برای مینا میسوخت...میخواستم خیلی حرفها رو بهش بزنم ولی میدونستم الان فکر میکنه شاید از حسادته و ترجیح دادم سکوت کنم😐 و براش دعا کنم خوشبخت بشه...اخه خیلی دختر مهربون و پاکیه و فقط یکم اعتقاداتش ضعیفه.😕..ای کاش میفهمید خوشبختی فقط ویلا و ماشین و... نیست. و اصل کاری اون ارامشیه که باید حس بشه.. . وقتی ماجرای خواب مامان رو به زهرا تعریف کردم کلی پشت تلفن گریه کرد😢 و گفت از وقتی سید ماجرا رو شنیده همیشه تو خودشه و میگه ای کاش کاری از دستش برمیومد. . تا اینکه یه روز صبح که بابا داشت از خونه بیرون میرفت و در کوچه رو باز کرد دید اقا سید پشت در با ویلچر نشسته.. . -سلام علیکم😔 . -سلام...بازم شما؟! 😯 . -اومدم که جواب قطعیمو بگیرم وبرم . -من که بهتون جواب دادم...گفتم شما برای دختر من مناسب نیستید . -شما جواب دادید ولی من میخوام از زبون دخترتون بشنوم.چون تو این زمینه نظر هیچکسی به جز ایشون برای من مهم نیست . -ببین آقا پسر...اوندفعه با احترام گفتم که این موضوع رو فراموش کنین ولی ایندفعه اگه مزاحم بشین دیگه احترامی نیست و پلیس خبر میکنم. . -لا اله الا الله...فک نکنم خواستگاری جرم باشه البته شاید توی محله شما جانبازی جرم باشه...نمیدونم...ولی آقای محترم...شما حرفاتونو زدین منم میخوام حرفامو بزنم... .
‌+ برای کسی کھ در مسیر ، گام برمی‌دارد یادآوری سختی‌ها، ملزوماتِ راه، و فراز و نشیب‌ها ضروری و لازم است... :) 📚|• ♡‌|• ✾͜͡🖤🥀•