(مگریز)
اگر که نیست تورا وحشت از بلا مگریز
بیا به معرکه ؛ از لشکر دغا مگریز
به جبر تن مَده از بیم ظالمان زمان
به قعر ذلّت ، از وادی بلا مگریز
به اختیار ، عوض کن مُقدّراتت را
قضای خیر ز حق خواه و از قضا مگریز
علیه ظلم هماره بکوش و خسته مشو
بزن به لشکر کفار و ، از غزا مگریز
درون شعلهی این فتنه عاقبت سوزد
همان که کرده چنین شعله را به پا؛ مگریز
«به نوشخند منافق ز رَه کناره مگیر
به زهرخند معاند ، به انزوا مگریز» ۱
علیاست هادی راه و سعادت ابدی
ز راه خیر و سعادت به ناکجا مگریز
بلا اگرچه ببارد به سر ز ابر ستم
بلا بخر به تن؛ اما ز کربلا مگریز
اگرچه مَسلک کفار، قتل و خونریزی است
به خون خویش وضو ساز و از صلا مگریز
قیام سرخ حسینی نتیجهاش ظفر است
به انتها نظری کن! از ابتدا مگریز
چو شیر شرزه بزن بر دل شغال و گراز
ز بیم مرگ ، چو آهوی بادپا مگریز
سوار رخش عدالت، تهمتنانه بتاز
بزن به آتش و از خشم اژدها مگریز
درون کشتی ایمان نشستهای! مَهراس
خداست با تو و همراه ناخدا ؛ مگریز
بزن به سینهی دریا عصای معجزه را
چو هست در کفت از غیب، این عصا مگریز
اگر که مِهر علی را به سینهات داری
بدان که با تو بوَد شاهِ لا فتیٰ؛ مگریز
ز جام (ساقی) کوثر، پیالهای بطلب ـ
بهشوق جرعهای از بادهی ولا ؛ مگریز...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
۱ـ آیتالله خامنهای
(هوالحق)
توصیف آن دسته از کاسبان مُحرّم، اعم از شاعر، مداح و روضهخوانی که جز پول و سرکیسه کردن ملت به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنند و در ظاهر، خود را در جَرگهی شاعران، مداحان و روضهخوانان متدین و متعهد و شیفتهی اهلبیت (علیهمالسلام) جا زدهاند؛ اما کافیاست ببینید در قبال مجالس چه مبالغ هنگفتی را از شما طلب میکنند.
(کاسبان مُحرّم)
عزا و روضه خوانی کار ایشان
متاع و رونق بازار ایشان
به لطف پاکتِ پول و تراور
شود هموار ، ناهموار ایشان
به شوق توشهی یکسالهی خود
کند گوش فلک! کر ، جار ایشان
بجز نشر خرافات و تحاریف
نباشد هیچ ، در اخبار ایشان
تمام حکم های ناهیان را
کند رد حکم خودمختار ایشان
نیاموزد کسی یک نکتهی نغز
ز درس مکتب و گفتار ایشان
ز دینداری همین یک نکته کافی
عزاداری ناهنجار ایشان
اگرچه گریه گیرند از خلایق
بوَد خندان ولی رخسار ایشان
ز خواروبار و نذریهای هیأت
بوَد بسیار ، در انبار ایشان
اگرچه باغ عالم گشته پژمان
ولی خرّم بوَد ، گلزار ایشان
اگر باغ وطن خالی ز بار است
ولی پر بار هست اشجار ایشان
تلاش از ملت اما مزد ملت
بوَد در چنگِ استثمار ایشان
بوَد تن پروری و مفتخواری
مرام و مسلک و معیار ایشان
اگرچه دم زنند از حق و ناحق
حقیقت نیست در افکار ایشان
بساط عیش، از شاهان فزونتر
مُهیّا هست در ، دربار ایشان
دم از مولا زنند اما به باطن
تناقض هست در کردار ایشان
علی ، گر با نمک افطار میکرد
بوَد مرغ و کباب ، افطار ایشان
علیرغم شعار مِهر و احسان
ندیده هیچ کس ، ایثار ایشان
مکن تکیه به ایشان تا همیشه
که پوشالی بوَد ، دیوار ایشان
نکرده باز ؛ قفل بستهای را
کلید مُعوَج اذکار ایشان
فراتر رفته از فرط تکبر
توهّم های ذلت بار ایشان
ندارد رنگ ، دیگر بین مردم
حنای کهنه ی گفتار ایشان
خوشا آن دیدهای که تا همیشه
بوَد محروم ، از دیدار ایشان
مخور غم (ساقیا) کز این وقاحت
شده رو ، دستِ بی مقدار ایشان
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
«اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباعَبدالله الحُسَین»
#زیارت_کربلا
تا که قدم ، به خاکِ مُعلّا گذاشتیم
گویی که پا ، به عالم بالا گذاشتیم
دیدیم چون بهچشم خود آن قدر و جاه را
دل را ، ز دیده بهر تماشا گذاشتیم
جز آن حریم مهر ، که گلزار آرزوست
بر جملهی علایق خود ، پا گذاشتیم
در کربلا که قبلهی عشق است و مَعرفت
سر را به سجده ، همچو مُصلا گذاشتیم
شش روز چون گذشت، نجف شد نصیبمان
پا در حریم حضرت «مولا» گذاشتیم
بعد از زیارت حرم حضرت علی (ع)
گامی به صحن حضرت زهرا گذاشتیم
در آن مکان که کوچه و در را تداعی اَست
داغی چو لاله ، بر دل شیدا گذاشتیم
رفتیم چون به مسجد کوفه به اشتیاق
گویی قدم به سینهی سینا گذاشتیم
هرچند آمدیم به شهر و دیار خویش
دل را ولی به «کرب و بلا»، جا گذاشتیم
(ساقی)! چنانکه این سفر از لطف یار بود
پا از ثریٰ ، به سوی ثریا گذاشتیم .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(اصل و نسَب)
گفت رندی قاطری را گو که: بابای تو کیست؟
یا بگو شغل شریف حضرت بابات، چیست؟
چون ندیدم تا کنون یادی ز بابایت کنی
اینچنین، فرزند را غافل ز فردایت کنی
گفت قاطر: مادرم باشد جناب مادیان
مهربان مادینه اسبی که مرا زاییده آن
رند گفتا: من ز بابای تو پرسیدم که کیست؟
این که کتمان میکنی بابای خود را خوب نیست؟
ناگهان رندی دگر او را نشان داد از پدر
گفت که: بابای قاطر بود الاغی باربَر
چونکه قاطر شرم دارد گوید از نسل خر است
از پدر پرسی اگر از او ، جوابش: مادر است
(ساقیا) هرکس که باشد عاری از اصل و نسَب
از حقارت ، خویش را ، بر غیر دارد مُنتسب
الغرض: آنگونه باید زیست در این روزگار
که کنی از کردههای خویش، کسب اعتبار
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(آزاده خویی)
بدون نَرد ذلّت، ساختم کاشانهی خود را
مبادا تا که بازم ، عزت مردانهی خود را
ندارد حاصلی در این دو روز عمر بی بنیان
که از خشت خطا بنیان کنم کاشانهی خود را
ستادم سروسان برپا که همچون تاک از حاجت
نسازم خم به زیر بار منّت، شانهی خود را
چنین آزادهخویی را به دنیایی نمیبخشم
اگر حتیٰ دهَم از کف، سرِ فرزانهی خود را
مکن سودا به بازار خیانت طبع خود هرگز
مَده از کف به نانی، کِلک آزادانهی خود را
بنای زندگیات را مکن بنیان به روی آب
که در سیل فنا بینی یقین ویرانهی خود را
مشو با غیر اهل درد ، یار و همدل و همدم
که سازی آگه از خود دشمن بیگانهی خود را
غرض عبرت بوَد در این حدیث و قصهی مجمل
بیان کردم که دانی قصّه و افسانهی خود را
شراب از خون دل گیرم بدون منّت (ساقی)
ز خون رَز ، نخواهم پُر کنم پیمانهی خود را
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(شهرت طلب)
هلاک شهرت کوشد به زندگانی خویش
اگر چه واقف باشد ، به ناتوانی خویش
تفاوتی نکند نیک و بَد ، به دیدهی او
همین که پرده کشد بر روی ندانی خویش
مِلاک زندگیاش چون همیشه بهرهوریست
بهار میطلبد بر دلِ خزانی خویش
گهی به سایهی سرو و گهی به سایهی بید
نشسته در طلب عیش و کامرانی خویش
به هر کجا که بوَد مَنفعت ، نموده تلاش
درین طریق، مُصِر بوده از جوانی خویش
منافقانه چهسان دم زند ز مهر و وفا ؟
کسی که بسته دلش را به جاودانی خویش
زهی به طینت (ساقی) که دل به کس ندهد
به غیر آل علی و ، به بی نشانی خویش.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi