eitaa logo
شوادون خاطرات
566 دنبال‌کننده
120 عکس
10 ویدیو
0 فایل
شوادون در زبان دزفولی یعنی سرداب. خانه‌ای که در زیر زمین ساخته می‌شد تا در تابستان از شدت گرما به آن پناه برند. البته روزگار جنگ تغییر کاربری داد. شد پناهگاه موشک‌ها. شوادون در فرهنگ دزفول سابقه جالبی دارد. یادآوریست از خاطرات تلخ و شیرین @aliyane
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهید.mp3
3.84M
🔸 دوست داری کاری کنی که شهدا کیف کنند؟ اونطوری بشی که اونا می‌پسندن؛ شبیه کسی که لحظه به لحظه در حال شهادته؟ @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
قبل از عملیات والفجر ده در زمان آماده سازی گردان، رفته بودیم میدان تیر. نیروها گروه گروه وارد خط آتش می شدند و بعد از تیراندازی با فاصله از خط آتش دور هم می‌نشستند. من و محمد مهتدی روی تل خاکی نشسته بودیم و از هر دری صحبت می‌کردیم. گفتم محمد این بار هم چند نفر از این بچه‌ها شهید می شوند! صحبت ما رفت به سمت شوخی، گفتم مثلا از این جمع که اینجا نشسته‌اند، ایشون شهید می‌شود و رفتم دست گذاشتم روی شانه یک نوجوان و گفتم تو شهید می‌شوی. برگشت و نگاهم کرد لبخندی زدم و گفتم ما داشتیم پیشگویی می‌کردیم، اگر شهید شدی ما را هم شفاعت کن. لبخندی زد و صورتش را به سوی دوستانش برگردانید. چند روز بعد وقتی عملیات انجام شد او جزو شهدایی بود که من تقاضای شفاعت از او کردم. شهيد مهران طاعی زاده، از بچه های مسجد امام حسن عسکری (ع) ، متولد ۱۳۴۹ شهادت ۵ فروردین سال ۶۷ @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
یک ماهی بود که بعنوان راننده در اطلاعات و عملیات لشکر مشغول شده بودم یک روز که از پادگان کرخه عازم منطقه بودم، گفتند فلانی حالا که منطقه می روید ایشان را هم با خود ببرید. نگاه کردم جوان لاغر اندامی با سری تراشیده که در دستش یک کوله پشتی بود جلوی ستاد لشکر ایستاده بود، با لبخند سلامی گفت و جلوی وانت کنارم نشست. نیم نگاهی به او کردم با خودم گفتم حتما برای سربازی آمده و او را به واحد اطلاعات و عملیات فرستاده اند. از پادگان خارج شدیم توی مسیر ساکت بود و با تسبیحی که دستش بود آرام صلوات می فرستاد. کم کم حوصله ام سر رفت و ازش پرسیدم تازه آمده‌ای جوابش مثبت بود من هم گفتم خوبه، از حالا حساب دستش بیاید و بداند که قراره کجا خدمت کند بنابراین شروع کردم به توضیح دادن و از اهمیت کار اطلاعات برایش گفتن و قدری هم سربسرش گذاشتم! خلاصه بعد از دو سه ساعت به منطقه رسیدیم و وارد قرارگاه شدیم به محض اینکه جلوی سنگر اطلاعات ترمز کردم از ماشین پیاده شدیم یک دفعه دیدم همه بچه‌های اطلاعات و عملیات آمدند و دور او را گرفتند و زیارت قبول می گفتند من مانده بودم که این سرباز کیه که اين قدر مورد توجه و احترام بچه‌ها ست! پرسیدم کیه؟ گفتند ایشان حاج کریم پور محمد حسین جانشین اطلاعات و عملیات لشکر است که تازه از مکه برگشته. خجالت کشیدم جلو بروم وقتی روبوسی بچه‌ها با تمام شد و راهی سنگر شدند حاج کریم آمد و دست انداخت گردن من و گفت بیا داخل سنگر اینجا نمان... @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
هدایت شده از همه‌ی‌نوکرها
YEKNET.IR - zamine 3 - shahadat imam hadi 1401 - hosein taheri.mp3
1.75M
الحمدلله که تو رو دارم اباعبدالله ... صوت شب جمعه، بیاد همه شهدا شهید حسین ولایتی، شهید علی‌رضاحاجیوند @shahidvelayati @shohada_mohebandez @shavadon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول صبح از خونه زدم بیرون که برای نماز برم مسجد. دیدم ماشینش جلوي خونه پارک کرده. باشیشه های بخار گرفته. دقت کردم دیدم عبدالعلی همانجا توی ماشین خوابیده. بیدارش کردم گفتم بابا جون چرا اینجا توی سرما خوابیدی؟ چرا نیومدی داخل؟ گفت دیر وقت رسیدم، دلم نیومد بیدارتون کنم. زمستون بود و سوز سرما. از ماموريت بر گشته بود ... @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دشمن در پناه آهن و آتش است، غافل كه ما در پناه حیدر و حسینیم. @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
بچه‌ها که میرفتند شناسایی، آرام و قرار نداشت. دائم پیگیر احوال شان بود. سراغشان را می‌گرفت که چه اتفاقی افتاد، برنگشتند؟! خواب و خوراک نداشت تا برگردند. وقتی بچه‌ها سلامت بر‌می‌گشتند سجده شکر به جا می آورد. ؛ جانشین اطلاعات عملیات لشکر ولیعصر (عج) @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
آخرين شبی كه اومد خونه گفت فردا می‌خوام برم جبهه. اومده بود برای خداحافظی. خواستم بهونه‌ای بيارم که نره. گفتم : محمود جان! تو پسر بزرگ و کمک‌حال من و خونواده‌ات هستی. بمون فردا ميخوام پشت بوم خونه رو کاه‌گل كنم. می‌‌بينی كه كاهگل رو هم خيسوندم، فردا رو نرو. بمون به من كمك كن. فردا صبح كه از خواب بيدار شدم با كمال تعجب ديدم كه كاهگل تو حياط خونه نيست. محمود هم صبح زود لباس بسيجيشو پوشيده، عازم رفتنه. گفت " من وظيفه‌مو انجام دادم و حالا بايد برم. " نگاه كردم ديدم تمام كاهگل رو خودش تنهایی، شب تا صبح بالای پشت‌بوم برده که بهونه‌ای برای موندن نداشته باشه‌. خنديدم و گفتم: برو بسلامت، خدا نگهدارت باشه. ورفت ... نوجوان 16 ساله ساکن شهرک انقلاب، دزفول. تاریخ شهادت 12 فروردین 60 در جبهه صالح مشطط بر اثر انفجار مین @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
💠 مدتیه در گروه فرهنگی شوادونِ خاطرات برای معرفی شهدای شهرستان دزفول اقدام به تولید محتوای رسانه‌ای کردیم و در همین راستا از همه همشهریان گرامی و ارادتمندان شهدا دعوت به همکاری میکنیم: ۱‌.اگر در زمینه تاریخ شفاهی فعالیتی انجام دادید خاطرات و روایات تون رو از شهدا و ایام دفاع مقدس بصورت (صوت یا متن) برای ما ارسال کنید. ۲‌. اگر خانواده شهید هستید یا با خانواده شهدا ارتباط دارید فقط خودتون رو به ما معرفی کنید. ۳. اگر رزمنده بودید و فکر می‌کنید حرفی دارید که باید به گوش به نسل پنجم و ششم انقلاب برسه، با ما ارتباط بگیرید. ما رسانه شما میشیم. ۴. اگر آلبوم عکس، فیلم خام یا صوتی از دوران دفاع مقدس دارید به ما اطلاع بدید. ۵. اگر توانایی نوشتن، درست کردن کلیپ کوتاه، و عکسنوشته دارید، یا فکر می‌کنید توی این زمینه استعداد و علاقه دارید با ما ارتباط بگیرید. 🔻ارتباط با ما تکمیل فرم: https://digiform.ir/w2e03aba2 @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
مقداری پول بهم داد گفت برای خودت؛ دلم نمی‌اومد پولی که میدونستم دست‌رنج کارگریش بوده خرج کنم. رفتم یه حلقه‌ی ساده‌ی رینگی برای خواستگاریش خریدم . بار آخر که اومد مرخصی نشون دادم گفتم این خوبه؟ براندازش کرد گفت: خوبه ببرش برای دختر فلانی! گفتم ان شاءالله هر وقت اومدی باهم می بریمش. چند روز بعد رفت منطقه و پیکرش برگشت. اون حلقه تا سالها توی دستم موند... ، شهادت فروردین ۶۵ - اروند کنار @shavadon https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb