eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
امیدت فقط به خدا باشه ! 🌱مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعت‌ها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. 🌱وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد، متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است و بدون دلو و طناب نمی‌توان از آن آب کشید. 🌱هرچه گشت، نتوانست وسیله‌ای برای آب‌کشیدن بیابد. لذا روی تخته‌سنگی دراز کشید و بی‌حال افتاد. 🌱پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آن‌ها، آب چاه هم پایین رفت! 🌱آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می‌خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! 🌱همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته‌ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آن‌ها آب دادم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
نشانه های بلوغ روانی از دید روانشناسی : - نیازی نمیبینید خودتان را برای کسی که باورتان ندارد ثابت کنید یا توضیح دهید - در جمع بیشتر گوش میدهید و کمتر صحبت میکنید - به راحتی دیگران را قضاوت نمیکنید و به آنها برچسب نمیزنید - می دانید برای خوشبختی و آرامش به کسی جز خودتان نیاز ندارید - با موفقیت دیگران خوشحال می‌شوند نه با حسادت ورزیدن و تحقیر آنها - خودتان را همانطور که هستید دوست دارید و برایتان اهمیتی ندارد دیگران چطور فکر میکنند - به دوستان نزدیک خودتان وفادارید بلوغ روانی ارتباطی با سن ندارد و ممکن است افراد کم و سن سال بسیار درست تر از بقیه رفتار کنند... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
‌کاکتوسیم در ذهن بعضی آدم‌ها. خیالشان جمع است که دوام‌آورنده‌ایم و مدارا کننده‌ایم و ادامه دهنده... خیالشان جمع است که دلخور نمی‌شویم و گلایه نمی‌کنیم. خیالشان جمع است که به این زودی‌ها نمی‌رویم و اگر رفتیم، بر می‌گردیم... نمی‌بینندمان و نمی‌شنوندمان و برای دلخوشی‌مان کاری نمی‌کنند و در ذهنشان ما همان‌جا بدون هیچ نیازی ایستاده‌ایم و فرق داریم با همه‌ای که متوقعند و گلایه می‌کنند و به دل می‌گیرند و مراعات می‌خواهند. و ما ناگهان و در عین مدارا، از درون تهی می‌شویم و شانه خالی می کنیم و بر می‌گردند و می‌بینند که نیستیم! و تازه می‌فهمند ما هم غمگین می‌شدیم و ما هم دلمان می‌گرفت و ما هم نیازمند توجه بودیم، خیلی بیشتر از چیزی که فکر می‌کردند... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📗داستان 🌱مردی بار سنگینی از نمک بر پشت الاغش گذاشته بود و به شهر میبرد تا آنها را بفروشد. 🌱در مسیر به رودخانه ای رسیدند، هنگام رد شدن از رودخانه پای الاغ سر خورد ودرون آب افتاد، الاغ وقتی بیرون آمد بار نمک در آب حل شده بود و بارش سبکتر شده بود. 🌱روز بعد مرد و الاغ بار دیگر راهی شهر شدند وبه همان رود رسیدند، الاغ با بخاطر داشتن اتفاق دیروز خود را به درون آب انداخت و بار خود را سبکتر کرد. 🌱مرد که بسیار ناراحت شده بود با خود گفت: اینطوری نمیشود، باید به جای نمک چیز دیگری برای فروش به شهر ببرم، فردای آنروز مرد مقدارزیادی پشم بار الاغ کرد. 🌱هنگام گذشتن از رودخانه الاغ بار دیگر خود را به آب انداخت اما وقتی بلند شد مجبور شد باری چند برابر قبل را تا شهر حمل کند. 🌱بسیاری از مشکلات ما در زندگی ناشی از این است که متوجه تغییرات نمیشویم و با استراتژیها والگوهای قدیمی به استقبال شرایط جدید میرویم. روشی که دیروز عامل موفقیت ما بود، معلوم نیست که امروز هم عامل موفقیت باشد. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم طبق عادت خودم رو انداختم زیر پای آقام تا لگدهاش به آنا نخوره،آخه دیگه جونی براش نمونده بود..آنا بیکس بود، نه پدری داشت و نه برادری که پشتش باشند..آنام دیگه زیر کتکهای آقام بی‌حس شده بود و فقط به خاطر دردهای قلبش ناله میکرد..تمام توانم رو جمع کردم و فریاد زدم؛ تمومش کن کشتیش..آقام از این همه جسارت من، متعجب زل زد بهم.،ولی ناله‌های آنام یک لحظه جسورم کرده بود..انگاری آقام خودش هم از کتکهایی که زده بود خسته شده بود..در حالیکه با نفرت نگاهم میکرد، رهاش کرد و از اتاق رفت بیرون..گلبهار گوشه‌ی اتاق کز کرده بود و اشک می ریخت،وقتی از رفتن آقام مطمئن شد چهاردست و پا خزید و اومد کنار منو آنا..محمد و نیمتاج میلرزیدند و بی صدا گریه میکردند..حرفی برای گفتن نداشتیم و همگی به حال زارمون فقط اشک میریختیم..اواخر تابستون بود،آقام چند وقتی بود که مهربون شده بود و آنا کیف میکرد..انگاری دلش برای مهربونی‌های آقام لَک زده بود،با رضایت آقام، آنا منو گلبهار رو واسه مدرسه ثبت‌نام کرد... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🔴 💠مردان دوست دارند که را به تنهایی حل کنند. 💠 اگر مشکلی را می‌کنند یعنی هستند به تنهایی موضوع را حل کنند و خود را برای حل آن می‌دانند. 💠 پس کتمان برخی مشکلات یا مسائل توسط آنها نشانه به شما نیست. 💠 آنها در صورت لزوم با شما در میان می‌گذارند. وظیفه شما خانمها این است که بعد از مطلع شدن، مرد را نکنید و حتی احساس درونی او را نمایید. مثلا بگویید: من مطمئنم که قادر هستی این مشکل را حل کنی! 💠 با یکدیگر و آگاهی از تفاوتهای روحی و شخصیتی یکدیگر، مانع ایجاد بگو مگو و لفظی شویم! ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
هدایت شده از تبلیغات
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دردسر عجیب آقای حیاتی گوینده سابق خبر به خاطر یه تبلیغ🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️ ⭕️ببینید چه پیام هایی براش فرستادن😱 به منم خیلیا پیام دادن که کبدشون با این دمنوش پاکسازی شده😍حتما امتحان کنید👌🏻 لینک سایت اصلیشو برای خرید میذارم،سریع سفارش بدین تا تخفیف داره👇🏻👇🏻👇🏻 https://landing.saamim.com/zFJGm https://landing.saamim.com/zFJGm
💢‌خوبه بدونید که "اعتماد به نفس" زمانی ساخته و تقویت میشه که: •از یادگیری چیزای جدید استقبال کنی •به قول‌هایی که روزانه به خودت میدی، عمل کنی •با وجود ترس و تردید، دست به اقدام بزنی •توی اشتباه و شکستت دنبال درس بگردی •اطرافت رو با آدم‌های حامی و فعال پُر کنی •وقتی چیزی طبق برنامه پیش نمیره، به‌جای سرزنش با خودت مهربون باشی •چالش‌هایی رو برعهده بگیری که به توانمندیت اضافه میکنه • روی خودت تمرکز کنی و بجای مقایسه خودت با دیگران، با گذشته ی خودت مقایسه کنی •به نظر خودت بیشتر اهمیت بدی تا دیگران •متوجه بشی که در چه کاری علاقه و مهارت داری •برای هر دستاورد کوچکی، به خودت پاداش بدی ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم با رضایت آقام، آنا منو گلبهار رو واسه مدرسه ثبت‌نام کرد.دل تو دلم نبود از خوشحالی دوست داشتم پرواز کنم،تو رویاهام خودم رو تصور میکردم که بزرگ شدم و به آرزوی کوددکی‌ام رسیدم و خانوم معلم شدم..آخه تو روستای ما دخترها حق درس خوندن نداشتند..واسه همین از اینکه خیلی زود از اون روستا کوچ کردیم خوشحال بودم،ولی انگاری خوشحالی من دوامی نداشت و خیلی زود قرار بود که کاخ آرزوهام ویران بشه..نزدیک غروب بود که آقام با اخم همیشگی اومد خونه..با دیدن گره‌های رو پیشونیش خنده رو لبام خشک شد،خیلی زود براش چایی بردم و یه گوشه‌ای نشستم، آقام ته استکان چایی رو هورت کشید و با اخم رو کرد به آنا و گفت؛ فردا میری مدارک ترلان رو از مدرسه میگیری، حق نداره درس بخونه..بند دلم پاره شد و همه‌ی آرزوهام تو یه لحظه سوخت و خاکستر شد،آنا با چشمای گرد شده با ترس لب زد؛ آقا خودت گفتی ثبت‌نامش کن..پدرم با خشم گفت؛ همین که گفتم، میخوای آبرومون بره، امروز یکی از هم‌دهاتیام رو دیدم، میگفت دختر چیه که درس بخونه، هر دختری بره مدرسه فلان‌کاره میشه..آنا لبش رو گزید و یه نیم نگاهی به من انداخت..به زور جلوی بغضم رو گرفته بودم،سریع رفتم تو حیاط و اشکهام بی‌مهابا شروع کرد به جاری شدن.دیگه مدرسه رفتن برام آرزوی دست‌نیافتنی شده بود.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
این شش نشانه یعنی شما به تنهایی نیاز دارید: تشخیص اینکه به کمی تنهایی و دور شدن از مردم نیاز دارید ممکن است مشکل باشد. اما در هر حال هر کسی ممکن است زمان‌هایی نیاز به تنهایی داشته باشد. بنابراین اگر هر یک از علایم زیر را مشاهده کردید، یعنی اینکه باید وقتی هم برای تنها بودن به خود اختصاص دهید: ▫️بداخلاقی ▫️با هر موضوع کم‌اهمیتی به شدت رنجیدن ▫️از دست دادن علاقه به کار گروهی ▫️احساس خفگی داشتن وقتی کنار جمع هستید ▫️داشتن اشکال در تمرکز ▫️مضطرب شدن موقع بودن در جمع. خبر خوب اینکه هر وقت به این مشکلات مبتلا شدید، کمی تنهایی می‌تواند حال‌تان را خوب کند و احساسات منفی‌تان از جمعیت را بکاهد. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌱بهترین روش برای برخورد با لجبازی کودکان چیست؟ 1) هماهنگ بودن پدر و مادر 2) داشتن برنامه ریزی روزانه غذا خوردنش بازی کردنش و خوابیدنش 3) خواسته موجه کودک را حتما پاسخگو باشیم یعنی به او یاد بدهیم که قصد ما لجبازی کردن نیست 4) یه جاهایی بهش حق انتخاب بدهیم 5) جایگزین کردن مثلا بگیم اگه جیغ نزنی میریم و اینکارو میکنیم 6) جملات خبری باشه تا دستوری مثلا بگیم وقته ناهاره نگیم الان باید ناهار بخوری 7) گوش دادن فعالانه موثرترین روش است باید با بچه ها همدلی کنیم مثلا جیغ زد بهش بگیم چی میخوای عزیزم گرسنه ای؟ خوابت میاد؟ میخوای بازی کنیم؟ 8) با کودکان بالای 4 سال میتوان در مورد رفتارش صحبت کرد اول باید تذکر داد مثلا در جمع توی گوشش بگیم،در مرحله دوم تنبیه متناسب با عملش و حال و هوای کودک تنبیه کودک باید محروم کردن از چیز دلخواهش باشد. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم گلبهار کنارم نشسته بود و پا به پای من گریه میکرد..آخه فقط دو سال از من کوچکتر بود و میدونست که خیلی زود قراره مدرسه رفتن واسه اونم به حسرت تبدیل بشه..هر روز که میگذشت و ما بزرگتر میشدیم، پدرم حساس‌تر و بد دل‌تر میشد و دیگه منو گلبهار اجازه بیرون رفتن هم نداشتیم، مگر برای ظرف و رخت شستن..زندگی ما با جوراب بافی آنا و کمکهای منو گلبهار میچرخید تا اینکه پدرم با دادوستدی که سر گاو و گوسفند انجام داد تونست یه زمین کشاورزی بگیره و روش کار کنه و یکم وضع مالیمون خوب شد..چند سالی گذشت و آنا تو این چند سال چند تا بچه‌ی دیگه هم سقط کرد.انگاری خدا نمی خواست به جز ما ۴ تا، بچه‌ی دیگه‌ای به آنا بده..آنا به خاطر چندین سقط، خیلی ضعیف شده بود و دیگه کل کارهای خونه رو دوش منو گلبهار بود..محمد و نیمتاج دیگه بزرگ شده بودند و وقت مدرسه رفتنشون بود،منو گلبهار مطمئن بودیم که داداش، محمد رو واسه مدرسه ثبت نام میکنه..چون تنها پسرش بود و همیشه اونو بیشتر از ما دوست داشت،ولی وقتی داداش اجازه داد که نیمتاج هم بره مدرسه ما خیلی تعجب کردیم و از اینکه چرا فرق میذاره به نیمتاج حسودی میکردیم..انگاری منو گلبهار کلفت و زحمت کش خونه بودیم و این تبعیض آزارمون میداد... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈