eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
من نسرین ۲۰ساله و اهل یکی از روستاهای زاهدان هستم… اگه بخواهم گلچین کنم .،بین این‌ خواستگارها پسرعموم خیلی سمج بود و یادمه از وقتی که ده ساله بودم حرفشو وسط میکشیدند و یه جورایی منو بعنوان عروس اینده میدونستند….. بجز پسر عموم(نوید) ،خاله ام هم گهگاهی منو برای پسرش(فرزاد)میخواست…..من از رفتار و حرفهای نویدمتوجه میشدم که منو خیلی دوست داشت چون از همون بچگی پشتم در میومد و هوامو داشت…. روزها گذشت و رفته رفته بزرگتر شدم……هر چقدر بزرگتر میشدم بیشتر رعایت حجاب و محرم و نامحرم رو میکردمطوری که توی روستا شدم ارزوی هر پسری،،،اما پسرها بخاطر اینکه میدونستند نوید منو دوست داره احتیاط میکردند و پا پیش نمیزاشتند…..توی روستای ما هر چی دختر افتاب ‌‌و مهتاب ندیده و مذهبی تر بود خواهان بیشتری داشت……… ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من آوا ۲۱ ساله هستم فرزند دوم خانواده چهار تا خواهر و برادریم...... گذشت تا اینکه رضا (همون خواستگار ) شماره مادرم رو از داخل گوشی مادرش برمی‌داره..... داخل تلگرام بهم پيام میده....(اون موقع من با خط مادرم تلگرام بودم......) عکسم رو که پروفایل گذاشتم میبینه.. از مادرش اجازه میگیره به من پیام بده..... ما باهام یه مدت چت کردیم و من خوشم اومد از صحبت کردن هاش از ساده بودنش....تحصیلاتی هم نداشت ولی من دیپلم داشتم.......اون تا پنجم خونده بود.... خوشم اومد ازش شروع کردم اسرار کردن که خانوادم راضی بشن به ازدواجمون.... از اونا انکار از من اسرار میگفتن : معتاده.......میگفتم : من درستش میکنم و من شرط براش میزارم ترک کنه. میگفتن : سواد نداره........ میگفتم : اشکال نداره..... میگفتن : کار درست حسابی نداره میگفتم : اشکال نداره.....‌. کور شده بودم جلو همه ایستادم ...... دیگه ترسیدن شاید فرار کنم راضی به اومدنشون شدن برای خواستگاری.... داخل خواستگاری قرار شد ترک کنه و اعتیادشو بزاره کنار.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈