#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_دویست_شصت_پنج
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
گفتم میدونی اگه طلاقش بدی مهریه اش چقدره ؟گفت هر چقدر باشه میدم بهتر از یک عمر زندگی با جنگ و دعواس این اصلا آدم نیست،گفتم بهتره فکراتوبکنی، اینطوری نیست که امروز زن بگیری و فردا طلاقش بدی به هر حال اونم دختره اسمت روشه براش بد میشه..گفت اسمم روش باشه مگه اون زن زندگی هست که من بخوام دلم براش بسوزه هرکاری کردم نتونستم پسرم رو راضی کنم کاملا فکر و اعصابم به هم ریخته بود نمیتونستم قنادی برم و تنها معصومه به کارهای قنادی میرسید..زندگی پسرم بود شوخی نبود هر کاری بود می تونستم باید انجام میدادم ولی واقعا کاری از دستم بر نمیومد...من دوست نداشتم طلاق بگیرن چون از این کارها خیلی بدم میومد ولی دو هفته پسرم سراغ نامزدش نرفت تا اینکه مادرش به من زنگ زد و گفت چرا دختر منو اونجا ول کردین و رفتین بیاین تکلیفشرو مشخص کنید..گفتم حالا نمیدونم اینا چرا با هم دعوا می کنند؟ گفت ما طلاق میخوایم یه لحظه گوشم زنگ زد گفتم مگه طلاق به همین راحتی هست اجازه بدین با هم حرف بزنن شاید تونستن با هم کنار بیان..مادرش گفت نخیراینا نتونستن با هم کنار بیان ما دادخواستطلاق دادیم به این زودی ها میرسه دستتون فقط دختر من و طلاق بدین...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد