eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.4هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... خلاصه حال مرتضی خیلی بد شده بود..مادر شوهرم اومده بود به دیدن مرتضی اونقدر بیچاره گریه میکرد که دل هر شنونده‌ای به‌درد می‌آمد نمی دونستم اونو آروم کنم یا به مرتضی برسم یا خودم بشینم یه گوشه و گریه کنه خلاصه بعد از چند روز مریض بودن یک روز عصر که من کیک پخته بودم و مرتضی کیک رو به خوبی خورد من و مادر شوهرم حسابی تعجب کرده بودیم مادرشوهرم می گفت نکنه حالش خوب شده ؟مرتضی اونقدر کیک خورد و تعریف کرد که هممون حالمون خوب شده بود موقع اذان عصر بود که مرتضی از پیش ما رفت...رفتم تو اتاق تا بیدارش کنم چای بخوریم ولی هرکاری کردم بیدارنشد هرچقدر باصدای بلند صداش زدم جواب نداد..مرتضی عزیزم درسن شصت وچهار سالگی از پیش مارفت از دست دادن مرتضی غمی بود که به این آسودگی ها باهاش کنار نمیومدم گریه و زاری می‌کردم و خدا رو صدا می زدم ولی خدا جوابمو نمی داد مرتضی رو صدا می زدم ولی اون دیگه هیچ وقت بهم جواب نداد..روزهای سختی بود اینقدر سخت که نمیتونم حتی با کلمه توصیف کنم.. پسرم و دخترم انگار واقعا پدرشون رو از دست داده بودن ،دخترم سر دفن کردن مرتضی از هوش رفت گفت این مرد پدر واقعی ما بود کسی بود که این سالها به ما جز خوبی کار دیگه ای نکرد... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈