eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
اسمم مهساست متولد61 هستم درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم. برای ثبت نام ترم بعدبه پول احتیاج داشتم میدونستم که نمیتونم ازبابام بگیرم یه مقدارطلاداشتم بردم فروختم که برم ثبت نام کنم ولی طلافروشی که طلا رو برده بودم اشنای بابام بود..بهش خبرمیده وقتی شب بابام امدکلی دعوام کردگفت به یه شرط میذارم بری دانشگاه که هیچ کدوم ازکلاسهات بامجیدمشترک نباشه ورفت امدتم باخودم برادرهات باشه حق نداری تنهابری...چاره ای جزقبول کردن نداشتم گفتم باشه نمیتونستم توخونه بیکاربشینم حداقل اینجوری امیدی داشتم مجیدروببینم..مثل بچه های ابتدایی هرروزیکیشون من رو میبرد میاوردکه مبادا من مجید رو ببینم..من واقعاعاشق مجیدبودم واین ندیدن اذیتم میکرد..یکی دوباری که اتفاقی مجید روتودانشگاه دیده بودم..متوجه شدم اونم حال روزخوبی نداره ومثل ادمهای عزاداره ریش گذاشته لباس مشکی پوشیده بود. چندوقتی ازترم جدیدگذشت تااینکه یه روزوقتی داشتم بااستادم صحبت میکردم به پشت سرم اشاره کردگفت انگارکسی منتظرتونه... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📔 مردی می خواست کاملا خدا را بشناسد . ابتدا به سراغ افراد و کتابهای مذهبی رفت ، اما هر چه جلوتر رفت گیج تر شد . افراد و کتاب های نوع دیگر را نیز امتحان کرد اما به جایی نرسید . خسته و نا امید راه دریا را در پیش گرفت کنار ساحل کودکی را دید که مشغول پر کردن سطل آب کوچکی از آب دریا بود . سطل پر و سر ریز می شد اما کودک همچنان آب می ریخت مرد پرسید : چه می کنی؟ کودک جواب داد : به دوستم قول دادم همه آب دریا را در این سطل بریزم و برایش ببرم تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند و اشتباهش را به او بگوید اما ناگهان به اشتباه خود هم پی برد که می خواست با ذهن کوچکش خدا را بشناسد و کل جهان را در آن جا دهد فهمید که با دلش باید به سراغ خدا برود به کودک گفت : من و تو در واقع یک اشتباه را مرتکب شده ایم مولانا می گوید : هر چه اندیشی پذیرای فناست آنچه در اندیشه ناید آن خداست ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن (همه رهگذرند) زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند (مراقب حرفهایت باش) به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت (گذشت داشته باش) گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد (خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن) انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش. اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود. قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هايت را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش. انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فکرش. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسمم مهساست متولد61 هستم درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم. وقتی برگشتم دیدم مجیدیه کم عقب تروایساده..عذرخواهی کردم رفتم سمتش تاباهاش چشم توچشم شدم اشک توچشماش جمع شدبی مقدمه گفت مهسابخدانمیتونم فراموشت کنم دوستدارم یه کاری کن..گفت بروریشات روبزن لباستم عوض کن خودت بیاباپدرم صحبت کن..شما دو تا مردید حرف هم رو بهتر میفهمید.. شاید تونستی راضیش کنی به جزاین راه چاره ی دیگه ای نداری..خلاصه مجیدزنگزدبه بابام باهاش قرارگذاشت..ولی بابام هیچ جوره راضی نشده بودبهش گفته بوددست ازسردخترمن برداربرودنبال زندگیت بازم ناامیدشدیم من دیگه به کسی نبودکه روننداخته باشم که بابابام حرفبزنه شایدبتونه راضیش کنه بلاخره بعدازچندماه حرف زدن بزرگهای فامیل بابام رضایت داد ما با هم نامزد کردیم..اما این وسط مادرمجیدخیلی اذیت میکردبانیش کنایه باهام حرف میزد..میگفت توقدت کوتاه مجیدبایدیه زن قدبلندگیرش میومد..معلوم نیست چه وردی خوندی کشوندیش سمت خودت..میشنیدم ولی فقط تحمل میکردم..... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
✅دعا کنیم فقط خدا دستمان را بگیرد ✍دختری می‌خواست با پدرش از یک پل چوبی رد شود. پدر به دخترش گفت: دخترم! دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست شما را نمی‌گیرم، شما دست مرا بگیر.پدر گفت: چرا؟ چه فرقی می‌کند؟ مهم این است که دستم را بگیری و باهم رد شویم. دختر گفت: فرقش این است که اگر من دست شما را بگیرم، ممکن است هر لحظه دستتان را رها کنم، اما اگر شما دست مرا بگیری، هرگز آن را رها نخواهی کرد! این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛هرگاه ما دست او را بگیریم، ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دست ما را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد! 🔹و این یعنی عشق... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌺 برآوردن حاجت مردم🌺 💥ميمون بن مهران گفت : نزد امام حسن عليه السلام نشسته بودم كه مردي آمد و گفت : اي فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله فلان شخص از من طلبي دارد ولي من پولي ندارم ، براي همين او مي خواهد مرا زنداني كند .   💥امام فرمود : در حال حاضر مالي ندارم كه بدهي تو را بدهم ؛ او عرض كرد : پس شما كاري كنيد كه او مرا زنداني نكند .  💥امام در حالي كه در مسجد مشغول عبادت (اعتكاف ) بود ، كفشهاي خود را به پا كرد . من گفتم اي فرزند رسول خدا مگر فراموش كرديد كه در حال اعتكاف هستيد (و نبايد از مسجد خارج شد) ؟ فرمود :  💥فراموش نكرده ام اما از پدرم شنيده ام كه رسول الله مي فرمود : كسي كه در بر آوردن حاجت برادر مسلمان خود بكوشد ، مانند كسي است كه نه هزار سال ، روز را به روز و شب را به عبادت مشغول بوده است. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
⭕️ گناه مثل میکروب است... آلودگی اگر کم هم باشد اثر خودش را میگذارد. آدم‌های زیرک به جای اینکه روی عبادت سرمایه‌گذاری کنند، روی ترک کار بد سرمایه‌گذاری می‌کنند. گناه مثل سوراخ در کشتی‌ است. رفته رفته کشتی را در آب غرق میکند. تَرَک روی سد باعث میشود، سد از بین برود. اول حرام‌ها را بشناسید و بعد آنها را ترک کنید. کسی که اصرار روی گناه دارد از چشم خدا می‌افتد انسان ممکن است، دچار گناه شود ولی هیچ وقت اصرار به گناه نمیکند. اصرار به گناه باعث میشود تمام زحمات عمر انسان هدر رود چون لجبازی با خداوند است. امیرالمومنین فرمودند: پرهیز از گناهان سزاوارتر از انجام کارهای خیر است. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
❤️چرا خوشبخت بودن مشکل است؟! چون از رها کردن چیزهایی که باعث غمگینی ما می شود، سرباز می زنیم. چون کلید خوشبختی خودمان را، در جیب دیگران قرار داده ایم و باور نداریم که كليد خوشبختی ما در دستان خود ماست! ❤️ کلید خوشبختی، درک این واقعیت است که آنچه برای شما رخ می دهد مهم نیست بلکه چگونگی پاسخ شما ست كه اهميت دارد. در حقيقت خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد بلکه کسی است که با مشکلاتش، مشکلی ندارد. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسمم مهساست متولد61 هستم درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم. دوران نامزدی عقد خیلی سختی داشتم اما بخاطر عشق علاقه ام به مجید کوتاه میومدم..موقع جهیزیه خریدنم بابام خیلی اذیت کردمیگفت زیادنخراین خانواده لیاقت نداره توبامادراین پسره یکسال بیشتر نمیتونی زندگی کنی زود طلاق میگیری..با تمام این حرفها روز عروسی من رسید..زنداداشم سالن داشت قراربوداون من رودرست کنه..از صبح رفتم سالن بعدازرنگ کردن موهام ارایش کلی تغییرکردم..مجید وقتی من رودیدازخوشحالی داشت بال درمیاورد..با هم رفتیم اتلیه چندتاعکس انداختیم بعدم رفتیم سالن..با ورود ما همه شروع کردن به کل کشیدن جلومون رقصیدن..اما مادر مجید فقط نگاهمون میکردوقتی هم بهش نزدیک شدیم گفت این چه رنگی موی گذاشتی سرت اصلابهت نمیادانگارچندسال از مجید بزرگتری حیف پول که واسه این لباس ارایش کردی..مادرمجیدحتی شب عروسیمم دست ازتیکه انداختنش برنمیداشت دوست داشت یه جورای حال من روبگیره...سعی میکردم خیلی اهمیت ندم..هرچندپدرخودمم شب عروسیم برای اینکه به خانواده ی مجیدبفهمونه بااین عروسی موافق نیست اخرمجلس امد تالار کادوش رو داد رفت توبهترین شب زندگیم دلم خیلی گرفته بود... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
قانونى داريم كه هميشه ثابت است: "ما به محيطمان عادت ميكنيم" اگر با آدم های بدبخت نشست و برخواست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است. اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت. اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است. "تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوید" ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی به همسرم گفتم: «همیشه برای من سوال بوده که چرا تو همیشه ابتدا سر و ته سوسیس را با چاقو می‌زنی، بعد آن را داخل ماهیتابه می‌اندازی!» او گفت: «علتش را نمی‌دانم، این چیزی است که وقتی بچه بودم، از مادرم یاد گرفتم.» چند هفته بعد وقتی خانواده همسرم را دیدم، از مادرش پرسیدم که چرا سر و ته سوسیس را قبل از تفت دادن، صاف می‌کند. او گفت: «خودم هم دلیل خاصی برایش نداشتم هیچ‌وقت، اما چون دیدم مادرم این کار را می‌کند، خودم هم همیشه همان را انجام دادم.» طاقتم تمام شد و با مادربزرگ همسرم تماس گرفتم تا بفهمم که چرا سر و ته سوسیس را می‌زده، او وقتی قضیه را فهمید، خندید و گفت: «در سال‌های دوری که از آن حرف می‌زنی، من در آشپزخانه فقط یک ماهیتابه کوچک داشتم و چون سوسیس داخلش جا نمی‌شد، مجبور بودم سر و ته آن را بزنم تا کوتاه‌تر شود...همین!» ما گاهی به چیزهایی آداب و رسوم می‌گوییم که ریشه‌ی آن اتفاقی مانند این داستان است. ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱 🗓 امروز پنج شنبه↯ ☀️ ۲۱تیر ۱۴۰۳ 🌙 ۵محرم ۱۴۴۵ 🌲 ۱۱جولای ۲۰۲۴ 📿 ذکر روز : لااله الاالله الملک الحق المبین ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈