🌸🍃🌸🍃
#گاهی_زمان_فرصت_جبران_نمیدهد
عید بود. در منزل استراحت میکردم که تلفن پدرم زنگ خورد..با صدای زنگ تلفن از خواب نیمروزی پریدم و طبق عادت شاهد بلند صحبت کردن پدرم با تلفن شدم..
کمی لحن صدایم تغییر کرد..میشه یه کم یواشتر صحبت کنید؟
چشم پسرم و....رفت...
رفت و این اخرین ملاقات من با پدرم شد..
زمان فرصت جبران و عذرخواهی نداد..
سالهاست حسرت ان لحظه را میخورم ..کاش ...بودی و ..
اگر پدر و مادرتان در قید حیاتند قدرشان را بدانید ..داد بزنند بد بگویند ..ولی باشند
گاهی زمان خیلی بیرحم میشود..
گاهی حسرت باید بکشی و این حسرت تا اخر عمر با توست..
قدر بدانید لحظه های با هم بودن را که واقعا زودگذرند..
گاهی زمان فرصت جبران نمیدهد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌸🍃🌸🍃
#تلنگر
مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ کﻠﻤﻪ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ :
"ببخشید"
ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻋﻤﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﮔﻔﺖ:
" ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ "
مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻏﺮﻭﺭ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ی " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ " ﻏﺮﻭﺭ له ﺷﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ !!؟؟
مگر ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﮕﻮﺋﯽ " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "
با ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ : ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ؟
چه ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ؟
گاهی ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺖ ....
کاری ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺑﺎﺷﺪ، نیست.
گذﺷﺖ ﻫﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﺎﺭ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ ....
انتظار ﺑﺨﺸﺶ ﻫﻢ ﻧﺎﺑﺠﺎﺳﺖ ....
شخصیت ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺑﻪ ﺁﺷﻮﺏ ﮐﺸﯿﺪﯼ ، ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺁﺭﺍﻡ نمی ﺷﻮﺩ ...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#حکایت
یه ضرب المثل هست که میگه اونایی که شنا بلدن تو دریا غرق میشن چون کسی که شنا بلد نباشه تو دریا نمیره ...
حکایت ما ادماست هرچی بیشتر تو زندگی غرق میشی هرچی بیشتر به حکمت هستی فکر میکنی بیشتر قابل ضربه خوردن توسط سرنوشت میشی ...
هرچی عاشق تر باشی تصمیمای احساسی تر میگیری و بیشتر غرق میشی ...
هرچی سوادت بیشتر میشه بیشتر فکر میکنی و مغزت بیشتر هنگ میکنه...
هرچی بیشتر ادما رو میشناسی بیشتر ازشون فرار میکنی ...
میگن باید به عقاید همه احترام گذاشت ،کسی که قصد کشتن تو رو داره نمیتونی به عقیدش احترام بزاری ...
اکثر پدرانمون باور های پدرانشان رو بی معنی میدونستن همونطور بیشتر ما باور های پدرانمون رو ...
و شاید پسرانمون باور های مارو بی معنی بدونن ...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه
شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،
خاطراتت را،نمیگویم دور بریز، اما قاب نکن به دیوار دلت…
در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب
باشد؛ زمین می خوری…
زخم بر می داری…
و درد می کشی…
نه از بی مهری کسی دلگیر شو …
نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم…
به خاطر آنچه که از تو گرفته شده،
دلسرد مباش، تو چه می دانی؟
شاید … روزی … ساعتی … آرزوی
نداشتنش را می کردی…
تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار …
هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعتها
بر عکس نفس بکشد …
در آینده لبخند بزن…
این همان جایی است که باید باشی!
هیج کس تو نخواهد شد
آرامش سهم توست …
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_آخر
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
من زندگیمو براتون تعریف کردم اما بدونید زندگی در کنار ادم هایی که تفاوت اعتقادی و فرهنگی دارن خیلی سخته تحمل زیاد میخواد از اولش خانواده همسرم از لحاظ اعتقادی با ما مقداری تفاوت داشتن بعداز اتفاقهایی هم که سال گذشته رخ داد اوضاع بدتر شده،، حتی حاضر نیستن منو ببینن نمیتونم واسه همیشه بذارمشون کنار و قطع رابطه کنم..خانواده همسرم هستن، دوستشون داره باید کنارشون باشه..هر بار منو میبینن مسخره میکنن، نماز خوندنمو چادرمو میگن ،تا به امام زمان اعتقاد داری و میگی حتما ظهور میکنه..به نظر ما احمقی سر خودم تحمل میکنم اما گاهی وقت ها واقعا کارد به استخونم میرسه نمیتونم توهین و مسخره کردن امام زمانم رو تحمل کنم چند بار باهاشون بحث کردم و بیشتر از چشمشون افتادم همیشه کنار هم جمع میشن مهمونی میرن مهمونی میگیرن اما ما نیستیم بیشتر وقت ها برادرهای شوهرم و جاری هام جواب سلامم رو هم نمیدن انقدر بهم کم محلی میکنن که سعی میکنم زیاد تو جمعشون نباشم اما هیچ وقت کم نیاوردم هنوز سر پا هستم تا وقتی که زنده هستم بازم هم پای اعتقاداتم میمونم مهم نیست در موردم چی میگن اما باید بدونن که من کوتاه نمیام من اشتباه نمیکنم هیچ وقت بی احترامی نکردم و نمیکنم اما هنوز هم محکم سر باورهام میمونم برام دعا کنید...
🔑گروه بحث و گفتگو درمورد سرگذشت ها(آوا خانم خودشون داخل گروه هستند)
https://eitaa.com/joinchat/3745055272C316a1c99e9
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌧بارون رو ببین!
سقوطش زیباترین آغازه؛
پس بدان هر سقوطی پایان کار نیست
هیچ چیز در زندگی ات ابدی نیست
پس جای نگرانی نباید باشد
هرچه که تورا نگرانت کرده است
خواهد گذشت...
نگرانی مثل این است
که هر روز یک چتر دستت بگیری
و اینور و آونور بگردی و منتظر بارون باشی
کار مسخره ای هست درسته؟
پس دست از کارهای بیهوده بردار که هیچ سودی برایت ندارد
چه قشنگ خدا به ما اطمینان قلبی میده:
«کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛
و جز او، کسی آنها را نمیداند.
او آنچه را در خشکی و دریاست میداند؛ هیچ برگی نمیافتد،
مگر اینکه از آن آگاه است...»
«سوره انعام،۵۹»
🌹خدا از روزهایی خبر داره که تو خبر نداری
پس خیالت راحت باشه...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
❣به گوشی همسرتان سرک نکشید!
باید این را قبول کرد که در زندگی مشترک لازم است به حریم خصوصی همسرتان احترام بگذارید.
تلفن همراه، رايانه و تبلت همسر شما محدودههای شخصی او هستند.
تصور نكنيد ممنوع بودن وارد شدن به اين محدودهها، به معنای اين است كه اتفاقات ممنوعه وحشتناکی در آنها میگذرد.
شما حق نداريد به تلفن همسرتان سرك بكشيد، نه به اين دليل كه ممكن است در پيامكها و تماسهايش رد پای رابطه ممنوعهای را ببينيد، اين حق همسرتان است كه درد دلهای پيامكیاش با خواهرش را دور از چشم شما نگه دارد يا اينكه در دفترچه يادداشت گوشیاش، حرفهای دلش را بنويسد..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_نادر
#بزرگی_یا_اوباش
#پارت_اول
من نادرهستم …..نادری که به معنای واقعی نادر و کمیابم….در طول سرگذشت متوجه ی نادریت من میشوید…..
۳۶ساله و متولد تهران در یه خانواده ی پنج نفره بزرگ شدم…..از وقتی یادم میاد بابا معتاد و مامان با زحمتهای زیاد و با کارگری تو خونه های مردم مارو به دندان میکشید…من بچه ی بزرگ هستم و یه برادر و یه خواهر کوچیکتر از خودم دارم…ما تو یه محله ی فقیر نشین جنوب تهران زندگی میکردیم….کاش اون زمان وزارت بهداشت یا یه فرد دلسوزی پیدا میشد و چند تا ک ا ن د و م به خانواده های معتاد پخش میکرد تا این تعداد بچه که اینده اشون مشخص نبود بدنیا نمیومد…چیزی که از اون زمان و از خونه به یاد دارم فقط دود و بوی تریاک یا رفت و امد چند تا معتاد و هراز گاهی دزد و پلیس و اینها بود و هیچ وقت شادی و مهمونی و یا جشنی رو به خاطره نمیارم..درسته که بابا معتاد بود اما بی وجدان و بی غیرت نبود….گاهی مجبور میشد بخاطر خماریش سرمون عربده بکشه و یا چند تا پس گردنی بزنه ولی وقتی نعشه بود هوامونو داشت….لعنت به این مواد و تریاک که خوشی وناخوشی ما به اون بستگی داشت….
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
بپذیر که هر حرفی ارزشِ شنیدن ندارد و هر قضاوتی ارزشِ بحث کردن ...
بپذیر که گاهی آدم ها به قدری لبریز امواج و صفت های منفی اند که همان بهتر که به روی خودت نیاوری !
تو قادر به تغییر خصلت های آزاردهنده ی آدم ها نیستی ، چون تو جای آن ها نیستی و تاریخچه ی دردهایشان را نمی دانی و نمی دانی از کجا و چه زخم هایی خورده اند که حالا به هرکس که می رسند ؛ زخم می زنند !
تو باید آنقدر قوی و بی تفاوت باشی که بی آنکه حتی خم به ابرو بیاوری ، از کنار آدم های منفی ، عبور کنی و دغدغه ی مقصدت را داشته باشی ، نه حرف ها و کنایه هایی که فقط مانع خوشبختی و آرامش تو می شوند ...
بی تفاوت باش و رها ؛
درست مانند دریایی که با پرتاب هیچ خرده سنگی ، متلاطم نمی شود
درست مانند رودخانه ای که بخاطر هیچ سنگریزه ای ، تغییر مسیر نمی دهد !
آدم ها برای پی بردن به عمق دریاچه ، سنگ می اندازند ،
تو دریا باش و عمیق ،
تو رودخانه باش و بی انتها ...
بزرگ باش و در پیِ اثبات خودت به ذهن های کوچک ، نباش !
که برای بعضی ها ، همان بهتر که ناشناخته بمانی .
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
دوستی گفت من رژیم دارم
گفتم : شما وزن متعادلی دارید نیاز به رژیم نیست !؟
او گفت : رژیم تغذیه نیست رژیم تفکر و رفتار است
در این رژیم اجتناب می کنم از :
۱- افکار منفی
۲-آدمهای منفی
۳-کسانی که لبخند را از من می گیرند.
۴-آنهایی که باعث میشوند
سایه غم و حسرت بر نگاهم چیره شود
۵-آنها که باعث می شوند
اعتماد به نفسم را از دست بدهم
۶- آنهایی که چوب لای چرخ زندگیم می گذارند
او گفت : اگر یک ماه این رژیم را
رعایت کنم سه کیلو
از بیماریهای تفکر و رفتارم کم میشود
و سه کیلو کیفیت زندگیم بالا میرود ....
امتحان کنید بنظر من هم رژیم خوبی است...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
باید برای بعضی "از دست دادنها"
از خدا تشکر کرد
و برای بعضی رفتنها، از آدمها...
باید تشکر کرد که رفتند و از دست رفتند
و ما را قویتر کردند.
باید تشکر کرد که ما را
با نعمت بزرگِ نداشتن خودشان آشنا کردند.
که گاهی نداشتنها پر منفعتتر است
از داشتنها، و از دست دادنها
آموزندهتر است از به دست آوردنها.
باید اعتراف کرد که اگر نمیرفتند
ما هرگز ارزش واقعی خودمان را نمیفهمیدیم
و تنهایی ایستادن را بلد نمیشدیم.
باید اعتراف کرد که اگر از دستشان نمیدادیم، آرامشمان را به دست نمیآوردیم.
باید اعتراف کرد که اگر هنوز هم بودند؛
ما آدمِ جسورِ امروز نبودیم...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_نادر
#بزرگی_یا_اوباش
#پارت_دوم
من نادرهستم …..نادری که به معنای واقعی نادر و کمیابم….در طول سرگذشت متوجه ی نادریت من میشوید…..
مامان با تمام وجود عاشقمون بود وبرامون زحمت میکشید.. اما مگه میشد با کار تو خونه ی مردم درامد مناسبی برای یه خانواده ی پنج نفر در اورد؟؟خلاصه هفت ساله شدم و رفتم مدرسه.داخل۹ مدرسه هم هر کی از راه میرسید به جرم نکرده ایی میزد تو گوشم.هر کی زورش بهم میرسید میزد و تحقیر میکرد..اوایل نمیدونستم چرا با من همچین برخوردی میکنند اما رفته رفته متوجه شدم بخاطر بابا،بخاطر اعتیاد بابا،بخاطر وضع نامناسب مالی و ظاهرم.کلا انگشت نما شده بودم.من فقط هفت سالم بود و هیچی نمیدونستم.نمیدونستم چرا هر دزدیی میشد انگشت اتهام به سمت من بود..هر بچه ایی که یه کم سرووضعش مرتب بود و با منحرف میزد مادر و پدرش منعش میکردند واگه اصراری میدیدند میرفتند سراغ مدیر…یه روز پشت در دفتر بودم و به گوش خودم شنیدم که مادری که پسرشو برده بود پیش مدیر گفت:نادر حق نداره با بچه ی من حرف بزنه یا دوستی کنه…مدیر هم چشم چشمی گفت و اونا اومدند از در رفتند بیرون….همون لحظه مدیر منو دید و با چند تا القاب نامناسب صدام کرد و گفت:بیا اینجا ببینم….
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد